فضای شرکت هیچ شباهتی به فضای محیط اداری نداشت اما وعدههای مالی و پیشنهاد ازدواج مدیر شرکت، مهتاب را از استعفا منصرف کرد تا در نهایت به جای خانه بخت، سر از زندان درآورد.
زمینه آزادی مددجوی 36 ساله تهرانی پس از تحمل هفت سال حبس به همت نیکوکاران فراهم شد و بعد از طی آخرین مراحل فرآیند آزادی این بانوی جوانی که این روزها گرد پیری بر چهره او نشسته از ندامتگاه شهرری آزاد خواهد شد.
«مهتاب» پس از پایان تحصیلات دوره کارشناسی به دلیل بیکاری، مدتی را در صفحات نیازمندیهای روزنامهای به دنبال کار گشت که در نهایت تقاضای یک شرکت تبلیغاتی برای جذب بازاریاب نظرش را جلب میکند. کاری که به قول خودش بی ارتباط با رشته تحصیلی او هم نبود.
اولین روزهای حضور مهتاب در محل کارش، به دلیل غیراداری بودن محیط مصمم به استعفا میشود اما همیاری و وعدههای رئیس شرکت مبنی بر افزایش حقوق و ارائه تسهیلات خاص، مانع از عملی شدن این تصمیم شد. در جریان همین وعدهها، ارتباط دوستانه مهتاب و مدیر شرکت آغاز میشود تا جایی که همین رابطه بزرگترین مشکل زندگی مهتاب را پیش پایش قرار میدهد؛ مشکلی که برطرف کردن آن، باعث از دست رفتن نشاط و جوانی او میشود.
مهتاب در توضیح فضای محل کار خود میگوید:« هرچند درون شرکت به دلیل نوع رفتارها و نوع پوشش کارکنان هیچ شباهتی به یک مجموعه کاری نداشت اما در خارج از این محیط کارهای بزرگی از سوی امیر که اول رییس من بود و بعد رفیق من شد سفارش گرفته میشد و کار بسیاری از بنرها و استندهای برنامههای مهم و مجموعههای دهانپر کن دولتی را ما انجام میدادیم.»
در طول دو سال فعالیت این دختر جوان در شرکتی که حالا به دلیل محکومیتهای مالی وجود خارجی ندارد، با افزایش میزان سفارش مشتریها و احساس نیاز روزافزون در خریدن دستگاههای چاپ پایان یک روز اداری از سوی مدیر شرکت موضوع وارد کردن چند دستگاه چاپ بنر و فلکس با «مهتاب» مطرح میشود اما از نوع خرید و نحوه وارد کردن آنها مطلبی بیان نمیشود و این موضوعی است که درست یک ماه پیش از پیشنهاد ازدواج مدیر این شرکت با اوست؛ پیشنهادی که هیچ وقت رنگ تحقق پیدا نکرد.
با عنایت به فضای محدود شرکت موضوع جابجایی محل فعالیت به محلی بزرگتر به دلیل پیدا کردن ظرفیتی جهت استقرار دستگاههای جدید هم همان روزها مطرح میشود و از آنجا که پیشنهاد ازدواج با مهتاب نیز بین همکاران کاملا علنی شده بود، خواسته و ناخواسته او به عنوان شریک مدیر شرکت مطرح میشود و به دنبال آن یک دسته چک 2 امضایی تهیه میشود تا در غیاب امیر (مدیرشرکت) در سفر به شانگهای برای خرید دستگاههای چاپ فعالیتهای تجاری شرکت تعطیل نشود اما این سفر که گویا به چین بوده سر از ترکستان درمیآورد و به دنبال آن مهتاب با بدهی سنگین و باورنکردنی سه میلیارد و 800 میلیون ریالی مواجه میشود.
این قصه زمانی برای مهتاب و دیگر همکارانش باورپذیر میشود که شریک کاری و به اصطلاح زندگی او به بهانه واریز مبلغ به حساب شرکت طرف قرار داد مبلغ جذب شده را از حساب خارج کرده و تا امروز که چند سالی از ماجرا میگذرد به خارج از کشور متواری میشود.
مددجو (مهتاب) و دو خواهر او به همراه والدین پیرشان هرچند برای رهایی او از حبس به آب و آتش میزنند اما موفق میشوند تنها 180 میلیون تومان از مجموع بدهی 380 میلیون تومانی عزیز خودشان را فراهم کنند و ستاد دیه نیز هر چند بنا بر سقف تسهیلاتی که دارد پس از احراز ناتوانی مالی و آبرومندی خانواده او نسبت به اعطای کمکی صد میلیون تومانی اقدام میکند اما در طول این سالها که تمام تلاشها بر پیدا کردن شخص متواری و یافتن اموالی از او صرف شده بود این جوان تهرانی بابت 100 میلیون تومان باقیمانده در زندان روزهای خود را شب میکرد که خوشبختانه ستاددیه کشور پس از با طرح این پرونده به طور ویژه در جلسه اخیر هیات مدیره مدیره نسبت به آزادی این زندانی از محل کمکها خاص خیرین اقدام کرد و در همین روزها پس از طی آخرین مراحل آزادی «مهتاب» از بند حبس رهایی خواهد یافت.
موضوعی که این پرونده و مددجوی آن را خاص کرده این است که این خانم در طول همه این سالها حتی یک روز هم مرخصی نداشته و تنها به طور موردی اعضای خانواده او «مهتاب» را در زندان ملاقات میکردند.