جام جم: آگهی «درمان قطعی سرفه و زخم معده» جایی در شهر تهران، روی دیوار. این نوشته کوتاه را میتوانم مثل سناریوهای مکتوب این طوری کامل کنم که: روز. خارجی. دیوارنوشته و...، اما فکر میکنید ادامهاش چه باشد؟
با چه چیزی درمان قطعی سرفه را انجام خواهید داد؟ باور میکنید اگر بگویم دیوار نوشته این بود که درمان قطعی سرفه با شیر الاغ؟!
باور نمیکنید؟ عکس زیر را ببینید؛ مستند و دقیق!
میدانید مشکل من این نیست که کسی دلش خواسته شیر الاغ بدوشد و بفروشد. حتی مشکل من این هم نیست که کسانی هستند که برای جلوگیری از سرفه کردن شیر الاغ بنوشند.
مشکل اساسیام با فلسفه و ایده حمایتیای است که برخی با این نوع به اصطلاح درمان نامتعارف دارند.
به عبارتی برایم عجیب است که هنوز و در اوایل قرن 21 آدمهایی در همسایگی ما زندگی میکنند که معتقدند برای درمان امراضشان میتوانند از روشهای قرن 2 و 3 تا10 میلادی استفاده کنند و عجیبتر این که بیشتر همین افراد برای ارتباط گرفتن با آدمهای پیرامونشان از فناوری موبایل قرن 21 ـ آن هم فناوری حداکثر پنج سال گذشته و نه قدیمیتر ـ استفاده میکنند و برای رفت و آمد روزمره به جای استفاده از همان الاغی که شیرش را برای درمان مینوشند، تلاش میکنند از آخرین مدل خودرویی که در توانشان هست استفاده کنند.
پزشکی (طبابت)، نتیجهگراست. یعنی قرار است نتیجه فرآیند پزشکی را در سلامت و بهبود وضع بیماری ببینیم. بنابراین بسیاری معتقدند مهم نیست این کار را با طب سوزنی انجام میدهید یا با شیر الاغ یا با گیاه درمانی یا حتی با مراسم «زار». مهم این است که بیمارمان خوب شود.
اما از نظر من این طور نیست. پزشکی در قدیمیترین شیوه آن هم فرآیندی سیستماتیک بوده است. مثلا وقتی حکیمی چون بوعلی سینا طبابت میکرده، روش علمی را به کار میبرده، آزمایش میکرده، میزان مصرف دارو (به عبارت امروزی دوز دارو) و ترتیب مصرف آن را تعیین میکرده است.
در پزشکی مدرن، مبانی پزشکی بر اصولی مشهود بنا میشود و نه همچون پزشکی قدیم بر مبنای اخلاط چهارگانه؛ زیرا چیدن فرآیندها بر این مبنا میتواند نتایجی خطرناک در پی داشته باشد. میگویم خطرناک به این دلیل که تصمیمگیری بر مبنای اصول ناصحیح میتواند به نتایجی کاملا اشتباه منجر شود.
درست همچون طالعبینانی که بر مبنای واقعی بودن صورتهای فلکی تصمیم میگیرند و راهحل میدهند، فارغ از این که صورتهای فلکی اموریاند مبتنی بر زاویه دید ما. بدون هیچ واقعیت بیرونی و بعد براساس این توهم، نتایج و استدلالهای پیچیده میچینند که همگی از پایه بیاساساند.
اما با همین ساز و کار باز هم سازمان بهداشت جهانی در تعریف طب سنتی، آن را مجموعهای از روشها، مهارتها، اعمال و دانستنیها میداند که براساس باورها، نظرات و تجارب بومی در فرهنگهای گوناگون شکل گرفته است، خواه توضیحپذیر باشند یا نباشند برای پیشگیری، تشخیص، بهبود و مداوای بیماریهای جسمی و روحی استفاده شوند و بر استفاده از آن در کنار طب مدرن تاکید میکند.
مهمترین دلایلی را هم که برای این توصیه خود به کاربسته است، ریشه دار بودن این نوع طب در فرهنگ مردم، کلنگر بودن، سهولت و در دسترس بودن و ارزانبودنش دانسته است. اما آنچه سازمان بهداشت جهانی هم به آن تاکید میکند، انطباق این روشها با دانستههای علمی قابل محک خوردن و اطمینان از سلامت بودن روشها و مواد و داروهای سنتی است.
به عبارتی طب سنتی را از داروها و روشهای عطاریهایی که امروزه یکی پس از دیگری در گوشه خیابانها سر بر میآورند باید جدا کرد.
اما نکته دیگری که باید در طب سنتی به آن توجه کرد، روشها و داروهاست. گاه میشنویم حکیمی(!) به شناسایی بیماریها با نبض روی آورده و ادعای برتری دارد.
اما نکته این است که با نبض قرار است به چه اطلاعاتی رسید که انواع و اقسام دستگاههای دیجیتال امروزی نمیتوانند با دقت بالاتری آن دادهها را کسب کرده و به پزشک ارائه دهند؟ یا مثلا وقتی با لبخندی از سررضایت میگویید فلان داروی گیاهی به دلیل طبیعی بودنش بی ضرر است و فلان داروی شیمیایی ضرر رسان، براساس کدام اصول علمی این را میگویید؟ مگر مولکولهای ترکیب شده در آزمایشگاه از فضا آمدهاند؟ چه بسیار خوراکیهایی که کاملا طبیعیاند و خصوصیت سمی آنها بوضوح پیداست.
به هر حال من ترجیح میدهم سرفه کنم تا شیر تازه الاغ را بنوشم!