بحران امروز ایران بیش از هر چیز بحران ارتباطی است؛ بحرانی که در نبود عقلانیت ارتباطی شکل گرفته است. جامعهای که در آن گفتوگو، نابرابر، مبتنی بر پیشداوری و خالی از استدلال باشد، نه میتواند تفاهم تولید کند و نه قادر است به سمت حل مسائل حرکت کند.
به گزارش ایسنا، آرمان امروز نوشت: در سالهای اخیر واژه «بحران» آنقدر در گفتار عمومی تکرار شده که گویی جامعه ایرانی در وضعیت دائمی چندبحرانی زندگی میکند: بحران اقتصادی، بحران سیاسی، بحران فرهنگی. اما در بیستویکمین مجمع عمومی انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها، هادی خانیکی، استاد ارتباطات، زاویه تازهای را به این بحث افزود؛ زاویهای که ریشهدارتر و مقدم بر سایر بحرانهاست: بحران ارتباطی. او با صراحت گفت: «هر مسألهای را که لمس میکنیم، خود را به عرصههای دیگر تسری میدهد. بحران فقط اقتصادی یا سیاسی نیست؛ ما با یک بحران ارتباطی روبهرو هستیم. حرفهای همدیگر شنیده نمیشود و سخنان از پشت کلیشهها و پیشداوریها فهم میشود.» این تأکید خانیکی، از منظر جامعهشناسی ارتباطات، یادآور یکی از بنیادیترین مفاهیم نظریه اجتماعی معاصر است: عقلانیت ارتباطی. بر اساس این نظریه در اندیشه یورگن هابرماس، جامعه سالم و کارآمد بر پایه گفتوگویی شکل میگیرد که هدف آن تفاهم، فهم متقابل و استدلالپذیری است. عقلانیت ارتباطی بر اصولی همچون صداقت در بیان، دلیلآوری، پرهیز از سلطه، احترام به دیگری و گشودگی نسبت به نقد استوار است. هنگامی که این اصول در روابط اجتماعی و سیاسی تضعیف میشود، گفتوگو از یک کنش برای فهمیدن به ابزاری برای حذف، دفاع یا تحمیل تبدیل میشود؛ و درست در همین نقطه است که بحران ارتباطی آغاز میشود.
سوء فهم ساختاری در جامعه
خانیکی بحران ارتباطی را در همه لایههای جامعه قابل مشاهده میداند؛ از حاکمیت به جامعه، از جامعه به حاکمیت، در روابط درونحاکمیت، در مناسبات میان نیروهای مدنی و حتی درون احزاب سیاسی. سخن او بیانگر پدیدهای است که جامعهشناسان ارتباطات از آن با عنوان اختلال در کنش ارتباطی یاد میکنند. در چنین وضعیتی، افراد و نهادها توانایی شنیدن واقعی یکدیگر را از دست میدهند. پیام پیش از آنکه دریافت شود، توسط پیشفرضها فیلتر میشود و گفتوگو جای خود را به جدل یا سوءتفاهم میدهد. در چارچوب عقلانیت ارتباطی، این وضعیت یعنی فروپاشی اصلیترین کارکرد زبان: ایجاد تفاهم. وقتی گفتار نه برای فهمیدن بلکه برای غلبه بر دیگری یا دفاع از موقعیت شکل میگیرد، زبان دیگر ابزار همبستگی نیست بلکه به ابزار فاصلهگذاری و بیاعتمادی تبدیل میشود. جامعه بهتدریج توانایی حل مسأله را از دست میدهد؛ زیرا بدون گفتوگوی مبتنی بر صداقت و استدلال، هیچ توافق پایداری شکل نمیگیرد.
دانشگاه؛ سنگر عقلانیت یا بخشی از بحران؟
خانیکی در میان سخنانش بر دانشگاه بهعنوان «آخرین سنگر عقلانیت، گفتوگو و امید جمعی» تأکید میکند؛ اما با لحنی نگران میپرسد: «دانشگاه چقدر توانسته رسالت خود را انجام بدهد؟ اگر صادقانه نگاه کنیم، مشکلات جامعه در دانشگاه نیز وجود دارد.» این پرسش تنها نقدی درونی به دانشگاه نیست؛ بلکه یادآوری این نکته است که دانشگاه باید مرکز کنش ارتباطیِ مبتنی بر عقلانیت باشد. در جامعهشناسی، دانشگاه نهادی است که باید الگوی گفتوگوی آزاد، نقدپذیر، استدلالمحور و غیرسلطهگر را به جامعه عرضه کند. اما هنگامی که دانشگاه گرفتار محدودیتهای بوروکراتیک، رقابتهای سیاسی یا ملاحظات غیرعلمی میشود، خود به یکی از گرههای بحران ارتباطی تبدیل میشود. به همین دلیل خانیکی بازتعریف نقش اجتماعی دانشگاه را ضروری میداند: «دانشگاه باید از نهاد دانایی به نهاد بازسازی اعتماد اجتماعی و معمار گفتوگو تبدیل شود.» این جمله، پیوند مستقیم با عقلانیت ارتباطی دارد؛ زیرا اعتماد اجتماعی زمانی تقویت میشود که گفتوگو واقعی باشد. جامعه زمانی اعتماد میکند که نهادهای علمی و مدنی بتوانند فضایی فراهم کنند که در آن صداقت، استدلال و مشارکت برابر تجربه شود. دانشگاهیان، به تعبیر خانیکی، اگر قدرتی دارند، نه در مقام و منصب، بلکه در «معنادار کردن سخن» از طریق گفتوگوی عقلانی است.
گسست نسلی؛ بحران ارتباطی در سطحی دیگر
خانیکی در بخش دیگری از سخنان خود به تفاوتهای نسل Z اشاره میکند و میگوید پیش از آنکه نسل جدید تغییر کرده باشد، بزرگترها تغییر کردهاند اما این تغییر را نمیپذیرند. از نسل آرمانمحور گذشته به نسلی رسیدهایم که «آرمانش زندگی شده است». این تفاوت، بهزعم جامعهشناسان نسلها، یکی از مهمترین شکافهای ارتباطی معاصر است.
نسل جدید با زبان، دغدغهها، ابزارهای ارتباطی و تجربه زیسته متفاوتی وارد عرصه عمومی شده است. اگر گفتوگوی میاننسلی بر مبنای عقلانیت ارتباطی شکل نگیرد-یعنی بدون شنیدن فعال، احترام به تفاوتها و پرهیز از سلطه نسلی-سوءفهم تشدید میشود. در واقع، گسست نسلی امروز همان چیزی است که هابرماس از آن به عنوان «گفتوگوی نابرابر» یاد میکند؛ گفتوگویی که در آن یکی سخن میگوید و دیگری شنیده نمیشود.
تجدید گفتوگو، شرط احیای امید اجتماعی
خانیکی سه ضرورت را برای عبور از شرایط فعلی برمیشمرد: بازسازی شیوه فهم و گفتوگو با جامعه، احیای امید اجتماعی و ترویج عقلانیت ارتباطاتی. این سه ضرورت، ستونهای یک جامعه گفتوگومحور هستند. امید اجتماعی زمانی زنده میشود که شهروندان احساس کنند دیده و شنیده میشوند. احساس مشارکت و تأثیرگذاری تنها در بستری شکل میگیرد که گفتوگو واقعی، آزاد، نقدپذیر و استدلالی باشد. از منظر نظریه عقلانیت ارتباطی، امید نه یک احساس روانشناختی، بلکه یک محصول اجتماعی است؛ محصولی که از فرایندهای ارتباطی سالم شکل میگیرد. اگر گفتوگو شفاف، برابر و صادقانه باشد، شهروندان باور میکنند که تغییر از مسیر تعامل جمعی ممکن است. اما اگر زبان به ابزار قدرت بدل شود و گفتوگو تنها ظاهرسازی باشد، امید فرو میریزد.
معماری گفتوگو، ضرورت امروز ایران
آنچه از مجموعه سخنان خانیکی برمیآید، این است که بحران امروز ایران بیش از هر چیز بحران ارتباطی است؛ بحرانی که در نبود عقلانیت ارتباطی شکل گرفته است. جامعهای که در آن گفتوگو، نابرابر، مبتنی بر پیشداوری و خالی از استدلال باشد، نه میتواند تفاهم تولید کند و نه قادر است به سمت حل مسائل حرکت کند. برای عبور از این وضعیت، ایران نیازمند معماری گفتوگویی تازه است؛ معماریای که در آن صداقت، دلیلآوری، شنیدن فعال و مشارکت برابر اصل باشد. اگر دانشگاه بتواند نقش خود را بهعنوان نهاد اعتمادساز و مثال عملی گفتوگوی عقلانی بازتعریف کند، شاید بتواند بار دیگر همان «سنگر عقلانیت و امید» باشد که خانیکی از آن یاد میکند. آینده جامعه در گرو آن است که گفتوگو از یک واژه زیبا به یک فرایند واقعی اجتماعی تبدیل شود.