مطلب دریافتی- فرج اله صیدمحمدی؛ کاربردهای متفاوت، متناقض و بسیار زیاد یکی از اعضای بدن انسان به نام دست، نگارنده را واداشت تا به فلسفه، جغرافیا، فیزیک و سیاست این عضو بپردازد تا بیشتر با الزامات و ملزومات آن آشنا شویم.
دست دادن محمدجواد ظریف با باراک اوباما درراهروهای فرعی سازمان ملل متحد در هفتههای گذشته، این عضو نیم تنه بالای بدن را بسیار مهمتر از قلب و مغز نشان داد و ثابت شد که هنوز هم میشود به این عضو عزیزتر از جان امیدوار بود.
اگر به تاریخچه شکل گیری کاربردهای دست نگاهی به صورت اجمالی داشته باشیم و به کلاس اول ابتدایی برگردیم، معلم اخمو و بسیار جدی با آن کاپشن چروک و دستهای کشیده با سبیلهای تا بناگوش را متصور میشویم که بعد از پرسیدن سؤال، منتظر دیر جواب دادن یا پاسخ غلط از طرف دانش آموز بود تا اولین کاربرد دستانش را به شاگردش دیکته نماید.
دستان معلمی که با اولین صعود و قعود چوب دستی، دستان یک دانش آموز ابتدایی هفت ساله را مورد هجوم عقده قرار میداد.
دستاتو بیار بالا، دستاتو بیار جلو، دستاتو ببینم و چرا ناخنت بلنده و..... واژههای ترسناکی بودند که این دانش آموز پایه اول ابتدایی در ذهن کودکانهاش خط خطی میکرد و این مورد اولین تجربه تلخ او از دست بود.
معلم هر وقت موی شقیقه یک دانش آموز را میکشید فردای آن روز میشد نوع تنبیه را با تراشیدن موی سر تغییر داد و حداقل کشیدن مو، از گزینههای تنبیه معلم خارج میشد اما واقعا دست در هرصورت آماج حمله بود و تنها راه تنبیه نشدن دانش آموز فقط قطع دست معلم بود. و بدین ترتیب معلمی با این روش تربیت باید هم کاردستی دانش آموزانش تخم مرغ رنگ شده باشد.
دستی که به ندرت روی سر دانش آموز کشیده شد و باعث شد دانش آموز ومعلم آرزوی دست دادن در راهروهای مدرسه و حتی راهروهای بین میز وصندلی کلاس درس را به تاریخ بسپرند.
همین دست رد زدنها بر سینه هم باعث شد تا کماکان برعقدهای شدن دانش آموزان افزوده و بر حجم سیاهی قلب آقا معلم سبیلو انباشته شود و دانش آموزان از کلاس درس فاصله بگیرند و اگر امروز بسیاری از خوانندگان کشور از اشعاری که واژه «فاصله»ها در آن بیشتر تکرار شده بهره میبرند ریشه در مدرسه خوانندههای پاپ دارد.
این فاصلهها باعث شد تا دستهای پدر و پسر مثل دو خط موازی در زندگی عادی یکدیگر را قطع نکنند و این دستها هیچ وقت در راهروی خانه وخانواده در دستان یکدیگر قرار نگیرند.
دستها در ایام نوجوانی، اولین کاربردهای اقتصادی خود را نشان دادند و پدر که همیشه از لحاظ مالی در مضیقه بود دانش آموز را خواسته یا ناخواسته مجبور به فعالیت یدی مینمود و این گونه بود که معادله یک مجهولی «فلانی دستش توی جیب خودش است» یا «فلانی دستش تو جیب باباشه» وارد زندگی روزمره مردم شد.
دستها کم کم رشد ونمو یافته وتا بدانجا رسید که کارکردهای آن بیشتراز دیگر اعضای بدن شد و باید برای شغلهای موجود مثل کارگری، دست فروشی، بنایی و... دستان زیادی را ماچ کنند.
چشم و هم چشمی دیگر اعضای بدن نسبت به دست باعث شد تا مغز به این عضو فعال بدن دستورهای برعکس بدهد و قلب فقط تا کتف خون پمپاژ کند و پاها هم تصمیم گرفتند با معلولیت زمینه پسرفت دستها را فراهم کنند.
دستها پس از طی مرحله مقدماتی وگذار، از دیگر عضوهای بدن رودست خوردند تا معادلهای که بعدها تبدیل به معادله دو مجهولی «فلانی دستش تو جیب دیگران است» شد، امروزه بیشتر از نشریات مکتوب تیراژ داشته باشد.
دستها از عنفوان جوانی کارکرد متفاوت تری بخود گرفتند و وعدههای یک جوان یک لاقبا، آسمان جل و بیکار وارد فاز اجرایی شد و برای سر پا ماندن و جنگیدن با دستان سرگذشت به برخی از وعدههای وعید روی بیاورد و برای ضمانت اجرایی قول خود از اصطلاحات «این دست مردانگی است» و یا «این دست یکی از بزرگان است» ضمانت بگیرند ودر مرحلهای بالاتر اقدام به گرفتن دست چک وصدور چکهای بلامحل نمایند.
دوگانگیهای یک نوجوان و جوان از وقتی شروع میشود که موی پشت لبش با صحنه سازی و تغییر کروکی صورت، سبز وبه اصطلاح مرد میشود. دستها در این بین دچار دودستگی میشوند وبا خود نجوا میکنند که آیا این سبیل وریش را بزنند یا نزنند، با پروفسوری در جامعه و نیویورک حاضر شوند یا با خط ریش؟. بخشی از مشکلات از همین تبعیضها آغاز میشود.
جوانان در ایام منتهی به مرد شدن بارها از دستان خود بهره میبرند و از آنجا که دست آنها با فقر تو یک کاسه بوده است، دوستان ناباب هم مسیر زندگی آنها را مشخص نموده و اولین دست انداز زندگی «دست بالای دست گذاشتن» است.
این اصطلاح پرکاربردترین و کارآمدترین واژه از واژگان منتهی به مچ دست است. اصطلاحی که امروزه زندگی جوانان را وارد دوران تلخ و شیرین آس و پاس بودن و بیکاری نموده است.
جوانان تا این مرحله از زندگی به صورت انفرادی و دست تنها با مشکلات دست وپنجه نرم کردهاند ولی بعد از تفکرهای بلندمدتی که در ایام خلسه در مخیلهشان خمیازه میکشید، طی طریق عاشقانه وعارفانه نموده و مکان زندگیشان مشخص میشد و با دستان خالی به مصاف قسمت میرفتند.
این جوان در این ایام خیال انگیز بارها این بیت شعر «دستم نداد قوت رفتن به پیش یار/ چندی به پای رفتم وجندی به سر شدم» را در مسیرهای منتهی به ریش تراشیدن وحمام با صدای بلند خوانده است.
جوانی که تمام تلاش خود را در سی سال زندگی مجردی به کار گرفته و با همه وجود توانسته است یک دسته گل و مبلغی شیرینی دستی بگیرد و دست در دست سرنوشت، اولین دست را در زندگیاش بگیرد و اولین دست را بدهد.
در نهایت، گزینه دست بوسی را روی کاناپه گذاشته و زندگیاش وارد مرحله جدیدی از مذاکرات میشود و این اولین باری است که یک مرد متولد دهه ۵۰ توانسته است در یک راهرو آن هم در دفتر ثبت عقد و ازدواج به یک نفر دست بدهد و حلقه ازدواج را در قالب یک برجام (اقدام مشترک) طی مراسمی در حضور خبرنگاران بر انگشت همسر آیندهاش بیاندازد.
بدین ترتیب برای اولین بار کلید واژه «برد برد» از دفترخانههای ازدواج به جای واژه عقدنامه در ادبیات رسمی کشور جاری و جایگزین شد و این تصویر را یک تصویر سه بعدی از نتیجه مذاکرات وین و ژنو فرض نمودهاند که نتایج آن در قالب یک تفاهم نامه، توافق و یا برجام (عقدنامه) ثبت وضبط میکنند.
در مقوله ازدواج طرفین زوجین (فامیل عروس و داماد) به عنوان دستان پشت پرده همواره به عنوان دشمنان قسم خورده هم قلمداد میشوند و مراحل ازدواج این دو کبوتر عاشق بارها توسط آنها (که بیشتر از قشر بانوان میباشند) به چالش وتشنج کشیده میشود.
همه گزینهها از جمله حمله نظامی روی میز قرار دارد و نتیجه مذاکرات هم قابل پیش بینی نمیباشد و در برخی موارد با اغماض نتیجه مذاکرات پذیرفته میشود.
البته دست دادن و تلفنی صحبت کردن از سوی خانواده داماد نفی شده و به اصطلاح «کم آوردن» به حساب میآید و بدین ترتیب دستها کماکان غلاف میباشند.
البته یک تبصره نیز در مراسم عقد وعروسی وجود دارد و آن هم اینکه میشود به دستان پدر زن به عنوان رئیس داخله خانواده از دور نگاه کرد ولی نباید با وی دست داد. و اگر در راهروهای منزل پدر زن در هرصورتی دو طرف (پدرزن و پدر داماد) به هم دست دادند این عقد شگون ندارد و داماد باید برای رفع این بدشگونی یک نفر شتر را قربانی نماید.
در عوض میشود به فرزند یا وزیر خارجه آن خانواده دست داد، در پارکهای اطراف منزل مسکونی قدم زد، سینما رفت و عکس یادگاری گرفت.
بعد از طی این پروسه بسیار طولانی ونفس گیر در چند دور آن هم به روش سوئیسی، که بیشباهت به پروژههای عمرانی در استان ایلام نیست این دو جوان دست در دست هم مینهند به مهر و زندگی دو نفره خود را آغاز مینمایند.
آنچه که در برجام (عقدنامه) ذکر شده است یک سری اقدامات مشترک بین دو طرف است که در سالهای اول زندگی مشترک (دوران عقد) باید رعایت شود ازجمله آب معدنی سبک وسنگین دماوند بدون اجازه پدرخانم نوشیده نشود، بازیهای والیبال دو طرف با حضور تماشاگران مرد و زن برگزار شود وحق غنی سازی احساس را تا ۳ درصد بیشتر نداشته باشد، کماکان گزینه نظامی روی میز خانواده عروس باقی بماند واز مهریه به عنوان اهرم فشار استفاده نماید.
این دست دادن عروس و داماد در اولین دست دادن تاریخ یک جوان باعث شد دست داماد از لحظه بستن عقد ویا برجام به حالت تسلیم بالا نگه داشته میشود و طلاق، اجراگذاشتن مهریه، حضانت فرزند و... در دست همسر باشد و داماد تقریبا به عنوان یک پیاز محسوب شود البته به شرطی که نه سر پیاز باشد ونه ته پیاز بلکه فقط وسط.
ضرب المثل «بشکند این دست که نمک ندارد» در این ایام به صورت مکرر بر لبان داماد بخت برگشته تکرار میشود.
نداشتن اختیار عمل توسط جوان (داماد) باعث شده است که وی در هر شرایط مشابهی که قرار میگیرد به هیچ عنوان دست ندهد و تمام دستهای مقابل را دست چدنی با روکش مخملی فرض نماید واین مرد در زندگی خود کج دار و مریض رفتار نماید.
این جوان به صورت تدریجی وارد دوران میانسالی میشود ودستش از دهانش خالیتر به مصاف چند فرزند قد ونیم قد میشود که دو فرزند ارشد وی دانشجوی دانشگاه آزاد واحد ایلام میباشند که بسیاری از پینههای دستش از کار یدی وسنگین برای تامین شهریه این دانشگاه بوجود آمده است.