اطلاعات: هنگامي که پدر گفت «به دوشاخه برق دست نزن» دوشاخه پنکه از دستم پرت شد؛ ولي هنگامي که مادر گفت «بچه را نترسان؛ اديسون را هم چندبار برق گرفت تا توانست لامپ اختراع کند!» دلير شدم و دوباره دوشاخه را برداشتم و به پريز زدم تا کمي خنک شوم!
در زندگي همه ما اين «نهها» و مخالفت با نهها وجود داشته است و دارد. اينک نيز هنگامي که مادر به نوجوان نهيب ميزند که «اين قدر با تبلت و گوشي ور نرو؛» ممکن است پدر بگويد «بچه را محدود نکن، غربيها بچههاشان را آزاد ميگذارند که از ميان شان، استيوجابز بيرون ميآيد!»
به راستي قربانيکردن 14 ساعت از زمان شبانه و روز در پاي سيگورات اينترنت و شبکههاي اجتماعي، ما را به سوي نابغهشدن ميبرد؟
رازگويي از خود
محمدصادق افراسيابي، رفتارهاي ما را دورشدن از نابغگي ميداند: «ماهيت لايکييافتن، افراد را از نخبگي دور ميکند.»
او معتقد است: لايکيشدن يعني پاداش خيلي کوچک، پاداشهاي زياد ولي بسيار کوچک؛ و اين يعني افراد از نخبهپروري فاصله ميگيرند.
اين مدرس دانشگاه ميافزايد: يکي از تاثيرها و کارکردهاي شبکههاي اجتماعي، خودافشاگري است، يعني انسانها، اطلاعات شخصي خودشان را بر روي شبکههاي اجتماعي به اشتراک ميگذارند، حال آن كه فرصتها و تهديدها در شبکههاي اجتماعي از هم جدا نيستند. بر پايه پژوهشهاي آمريکاييان، هرچه اساتيد خودافشاگري بيشتري داشته باشند، اعتماد دانشجويان به آنان بيشتر ميشود. ما ايرانيان که در گذشته بر پوشش حريمهاي خصوصي خود تاکيد داشتيم، حالا در افشاي آن پيشتازيم.
اين کارشناس فضاي مجازي باور دارد: از ديگر تاثيرات شبکههاي اجتماعي، بر ادبيات شفاهي و نوشتاري است. مطالعات يک پژوهشگر ايراني نشان ميدهد که زينت کلام گذشته، يعني ضربالمثلها و سخنهاي کوچه، کنار رفته است و جوانان امروز، با درهمريزي نحو زبان با هم سخن ميگويند.
افراسيابي با اين سخن که افراد در شبکههاي اجتماعي براي لايکشدن، ميکوشند خود را آنگونه بنمايانند که ديگران ميخواهند، نه آنگونه که خود هستند، ميافزايد: اين رفتار گونهاي تکديگري مدرن و به مثابه «گدايي لايک» است. بدينگونه افراد از خودِ واقعي دور ميشوند، که شايد به گستردگي روابط بينجامد، اما بسيار سطحي و بدلي و موجد دوستيهاي لايکي خواهد بود. اگر در اين شبکهها فردي بيايد و يک پست عميق بگذارد، يا يک کار علمي نشان دهد، با بياستقبالي روبرو ميشود؛ زيرا همه خوکرده به سطحينگري و سطحيکاري هستند و به اين اندازه خوشنودند. کارها هرچه سطحيتر باشد، از آن پيشواز بيشتري ميشود. مردم هيچ کشوري در جهان با کارهاي عامهپسند، پيشرفت نکردهاند که ما در پيش گرفتهايم.
افراسيابي ميگويد: زندگي بدلي در حال گسترش است، زيرا ما ميخواهيم همه چيز را به صورت مجازي تجربه کنيم. دختران امروزي خيلي وقتها بدليجات را به طلاي واقعي ترجيح ميدهند؛ در حالي که درگذشته، زنان اينگونه نبودهاند. اينک در شبکههاي اجتماعي، شاهد عشقهاي مجازي هستيم و کممانده است که زندگي زن و شوهرها هم مجازي شود! گوشيهاي تلفن همراه، جاي زن و شوهر و دوستان واقعي را گرفته است؛ پيشتر، اين گوشيها، فقط براي سخنگفتن شفاهي با هم بود؛ ولي از زماني که شبکههاي اجتماعي در گوشيهاي همراه، در دسترس قرار گرفته، آسيبهاي اجتماعي و انساني فزوني گرفته است. همسراني را ميبينيم که به ظاهر در کنار هم هستند، اما هر يک سر در گريبان گوشي همراه خود دارند و به همسر خود بياعتنايند.
تجسم آري؛ نزديکي نه!
در نمايشنامه فاووستFaust (گوته)، قهرمان روحش را به اهريمن ميفروشد، آيا اينک چنين رويدادي در حال رخدادن در جهان «وب» است؟ آيا در نورديدن مرزهاي فناوري و رفتن تا بينهايت آن، لازمهاش فروختن روح خود به اينترنت و پايگاههاي اجتماعي است؟
مريم حقجو، کارشناس انفورماتيک در باره اين حضور چشمگير ميگويد: يکي از سببهاي حضور کاربران ايراني در پايگاههاي اجتماعي و کوشش براي ارتباطگرفتن با آدمهاي آنسوي آب، شايد اين است که 80 درصد آنان از زندگي در اينجا خوشنود نيستند. به سبب واپسماندگي در توليد فناوري، ابزارهاي مدرنيته را يکي پس از ديگري وارد ميکنيم، ولي فرهنگ استفاده از آنها را نه! اگر هم فرهنگش وارد شود، ناهمخوانيهايي با فرهنگ بومي خواهد داشت و کارکردهايش مورد پسند همگان نخواهد بود. بنابراين شگفت نيست اگر نزد ما شيوه استفاده از شبکههاي اجتماعي(موبايلي) کژتابانه باشد. در گذشته، تلويزيون سبب گسستِ روابط خانوادگي و فاميلي شده بود و اينک گجتها ادامهگرِ راه تلويزيون شده است، تا جايي که بسياري زن و شوهرها با فرزند خود زير يک سقفاند، اما جدا از هم! به هر رو آنچه در حال پيشرفت است، انسان نيست، بلکه فناوري هوشمند در شبکههاي موبايلي پيش ميتازد و زنجير بسته به پاي انسان را گرفته است و از پي خود ميکشد؛ البته بيشتر از پيِ سرگرمي و وبگردي؛ و کمتر، گردش انديشگي!
ديدگاه دکتر يوسف عليخاني کندري ـ جامعه شناس را نيز بخوانيد: يکي از شعارهاي شبکههاي اجتماعي، زندهسازي ديدارهاي چهره به چهره انسانها است به شکل (رويا)مجازي! البته درگذشته، اين ديدارهاي رو در رو، به شکل حقيقي وجود داشت! و اينک ديدارهاي «وبکم»اي جايگزين شده است. حال اگر بتوان به رهنمود اکستروپينها (خواستاران حضور غيرمتجسد انسانها)، يک دوست را ـ که فرسنگها از ما دور است ـ به کمک پرتوهاي الکترونيکي، در اتاق خود تجسم بخشيم، آيا جاي روابط گرم گذشته را خواهد گرفت و ميتوان با دستدادن با او، گرماي وجود و نفسهايش را احساس کرد؟
او ميافزايد: از جانورآزاري و ونداليزم و حذف کنندگان(که پيشرفت خود را در گرو خاککردن ديگران ميبينند)، در جامعه واقعي کاسته شده است، زيرا اين گروهها، زمانشان را گذاشتهاند براي انسانآزاري در شبکهها! به سخن ديگر اين گروهها، به جابهجايي مکان رفتار خود دست زده و به فضاي مجازي کوچيدهاند. بيان اينها هراسانگيز نيست، بلکه هشدارهاي ايمني براي کاربران، دختران، نوجوانان و خانوادهها است؛ با توجه به اين که گاهي پدران و مادران در شبکهها از فرزندان خود پيشتازترند.
عليخاني باور دارد: شبکههاي اجتماعي کاربران را به جاي گرد هم آوردن، بخش/بخش کرده است. برخي گردِ هم ميآيند و به دور دژ رخنهناپذير خود ديوار ميکشند و بيگانهها را به درون خود راه نميدهند و با اين روش، پيوندهاي ميانگروهي را تباهِ پيوندهاي درونگروهي ميکنند. غور در ژرفا و ژرفانديشي، غايب بزرگ شبکههاي اجتماعي است. برخي سينهچاکان دمکراسي و تولرانس(رواداري) در شبکههاي اجتماعي، گفتارها و رفتارهايشان دچار پارادوکساست و اين از يورشهاي فيسبوکي آنان به ورزشکاران هويداست و نشان از حرکتِ انديشهِ سطحِ خاکيِ آنان در شبکههاي اجتماي دارد! کار بسياري از کاربران، گذاشتن توئيت نمايشي و تصويري از جانوران خانگيشان است؛ انسان از اين همه جانوران گوناگون در پايگاههاي اجتماعي اينترنتي شگفتزده ميشود و از خود ميپرسد، هنگامي که محبت به کودکان ممکن است، چرا به حيوانات محبت کنيم؟ مگر نميبينيم هزاران کودک بيسرپرست، با چشمان آرزومند در پشت پنجرههاي تنهايي، چشم انتظار دستان مهرباني است که به سويشان دراز ميشود؟
عليخاني ميافزايد: کاربران گوشيهاي هوشمند، با بازي، پيامکها، چتکردن، پرسهزدن در اينترنت و عکسبازي، مدام پرتو رنجيدگي به سوي اطرافيان خانه و فاميل، ساطع ميکنند. در ايران دهها ميليون نفر از پايگاههاي اينترنتي با بيس موبايل(واتس آپ، وايبر و...) استفاده ميکنند؛ مغز کاربران خوکرده به موبايل، دم به ثانيه، گرايش به سر زدن به اين پايگاهها دارد، که جداي از پرتوهاي خطرناک ـ که سامانه اعصاب و سلولهاي مغز کاربران را نشان ميگيرد ـ پيامدهاي روحي هم در پي دارد و سبب رنجش مدام دور و بريها ميشود. افزون بر پرتوهاي الکترومغناطيس گوشيهاي هوشمند، ليتيوم ـ يکي از مواد باتريهاي موبايل ـ ميتواند به سيستم عصبي و اندامهاي حياتي کاربر آسيب بزند. نيکل، کادميوم و نقره نيز به اندامهاي گوناگون بدن، آسيب وارد ميکند.
اينترنت؛ راه افتاده است!
پيشترها دسترسي به پايگاههاي اجتماعي اينترنتي، فقط با رايانه ميسر بود و از اين رو نوجواناني که خود را با سيستم در اتاق خانه زنداني ميکردند، اندکي زير کنترل خانواده بودند؛ اما اينک با موبايليشدن پايگاههاي اينترنتي و بازيهاي رايانهاي، کاربران از دسترس خانوادهها دور شدهاند و خود را در مترو، اتوبوس، مدرسه، دانشگاه و پيادهرو و کوه و بيابان، غرقِ گوشيهاي هوشمند ميکنند.
فرهنگ چيره بر شبکههاي اجتماعي موبايلي، روابط دوستانه ولي سطحي و شکننده و پر از تعارفها و تعريفهاي اگر نگوييم دروغين، ولي متظاهرانه است.
مريم حقجو در اين مورد ميگويد: اين توهم در ميان جوانان وجود دارد که لازمه نابغهشدن، وبگردي، حضور جدي و هرچه بيشتر در پايگاههاي اجتماعي، زندگي دوم و پرداختن به بازيهاي رايانهاي است. بيش از 3 ميليارد کاربر جهاني در پايگاههاي اجتماعي اينترنتي حضور دارند که از اين ميان، بيش از 400 ميليون کاربر، وابستگي بيمارگونه به اين پايگاهها دارند و با وجود رنج زياد، امکان رهايي ندارند. آنان دچار سردي روابط با خانواده، مشکلات جنسي با همسر خود، دوري از ورزش، تنهايي عميق، روحيه شکننده، کمخوابي، سردرد، بيانرژيگي، زيادهروي در كشيدن سيگار، بدغذايي، خستگي، نگراني و افسردگي هستند.
ماهيت ترابشريت
ترابشريت(Transhumanism) جنبش جهاني گذر از ناتواناييهاي انساني است. يکي از سببهاي گرايش زيادهروانه کاربران به شبکههاي اجتماعي و زندگي دوم و پرسهزدنهاي بيهدف در اينترنت، شايد شيفتگي به ايدههاي ترانساومانيستي(فراانسانگرايي) و رازجويي آن است؛ که پيروانش بر اين باورند تا يک سده ديگر، انسان به کمک فناوريهاي نو، بيومهندسي(آميزه شيمي، رياضي و فيزيک) و دانش روباتيک، اين توانايي را مييابد که محدوديتهاي جسماني خود را پشتسر بگذارد و براي ناميراشدن، همه ويژگيهاي هوشي خود را به آدمرباتها انتقال دهد و براي جوانشدن، زمان را به گذشته برگرداند.
بيگمان در آينده، آدمرباتهايي فراتر از «ديپ بلو» نمايان خواهند شد، که شطرنجگر شکستناپذير جهان(گري گاسپاروف) پس از شکست از آن گفته بود که با يک موجود فضايي هوشمند بازي کرده است، در حالي که پيش از آن، همه رباتها را شکست داده بود!
ترانس امانيزمها بر اين باورند که ميتوانند جلوگيرِ فرايندِ پيرشدن انسان شوند و با افزايش توانمندسازيهاي فيزيکي، ذهني و رواني خود، به تَراانسان دست يازند. در گذشته، اين ايدهها زمينهسازِ ماکس مور، فلسفهگر انگليسي شد که روشنانديشان کاليفرنيايي را گرد هم آورد و سپس اين حرکت را گُستَرد و جنبش جهاني تراانسان(فرابشريت) را شکل داد.
اين که در آينده با پيشرفت سرسام آور فناوري، زيست دوگانه انسان(مادي ومعنوي)بهتر خواهد شد با بدتر از اين، روشن نيست؛ اما گمان ميرود که در آينده نزديک، افزون بر 7 ميليارد و 23 ميليون نفر جمعيت جهان، همانگونه که با خودروي خود مانند يکي از اعضاي خانواده رفتار ميکنند و برايش اتاقي به نام پارکينگ ميسارند، بايد جايي نيز براي جمعيت رباتها در نظر گيرند!
اين سخن که تا سال 2040 ميلادي، آدمرباتهايي با نيرويي برابر با مغز انساني به راه خواهند افتاد، جنجال برانگيز شده است. برخي ديگر پا را فراتر گذاشتهاند و ميگويند که رباتهاي آينده به «خودزايشي» خواهند پرداخت و همانند خود را به وجود خواهند آورد؛ اين سخنان زماني هراسانگيز است که گفته ميشود اين رباتهاي آينده، داراي روح هم خواهند بود!
نگره يوسف عليخاني در اين مورد: اين تکنوفبيا(هراس از فناوري)، بدون پيشينه نيست. با ورود سينما به ايران، زماني که ترن بر روي پرده به راه افتاد، گروهي از مردم گريختند. در اروپا نيز با به خيابان آمدن نخستين دوچرخه، گروهي از مردم پنداشتند که اهريمن با وسيلهاي شگفت، به زندگي آنان رخنه کرده است! اما امروز شگفتزايي فناوري به اندازهاي شتاب گرفته است که ديگر کمتر چيزي شگفت نمود ميکند و يا شگفتانگيزيش با به ميان آمدن پديدهاي نوتر، ديري نميپايد.
دستاوردهاي شگفت
تکنولوژيهايي که از نيمه دوم سده 20 تا کنون ادامه دارد، انسانها را به وسوسه انداخته است که با داروي نوتروپيک، خود را با هوشتر کنند، يا با عينک گوگل(Google plass)تصاوير را با جزييات بيشتري درک کنند؛ يا با داروهاي تاييد شده سازمان بهداشت جهاني، همپاي اوسين بولت (سريعترين دونده جهان) بدوند. يا تواناييِ دويدن مدام 16 کيلومتر در ساعت را داشته باشند، کاري که از سالمترين انسانها با شُشهاي بسيار قوي هم بر نميآيد.
اين سخن پرفسور الروضان که «همه ما در مسير بدلشدن به ترابشريت هستيم» شايد آواي خوش دهل شنيدن از دور است که کمتر ما جهان سوميها را در بر خواهد گرفت، يا اگر در بر گيرد، فقط ما را مصرفگراتر خواهد کرد؛ اما اشتياق کاربران ما براي شنيدن اين سخنان دلپذير، پايانناپذير است.
در افسانهها، کيمياگراني يافت ميشوند که به اکسير جواني دست يافتهاند، فردوسي در شاهنامه خود اسفنديار رويينتن را خلق ميکند، آشيل ناميرا، قهرمان يوناني در جنگ تروآ است. ايکاروس و دايدالوس، انسان/پرندههايي هستند زاييده ذهن مخيل و انسان در آرزوي پرواز.
هميشه در تاريخ، انسان در پي تراانساني(فرابشريت) بوده است؛ و در اين افسوس که 1000 سال زندگي کند، شکستناپذير باشد، از زندان جنسيت بيرون آيد و هم زن باشد و هم مرد، پرواز کند، ناميرا و نامريي شود، برخوردار از هوشي شگرف باشد، چون باد بدود و چون آذرخش بدرخشد و ناگهان ناپديد شود و به هر شياي دست زند، آن را زر کند!
در همه اوراق داستانهاي اسطورهاي يونان باستان، انسان در کالبد خود در رنج است و آرزوي بيرونآمدن از زندان تن را دارد. کوشش انسان براي رهايي از محدوديتهاي زيستي و دگرديسشدن به موجودي برتر، جانمايه داستانهاي اسطورهاي همه تمدنها است. بنابراين ترابشريت، با همه مدرنبودن، پديده نويي نيست. به سخن ديگر، فناوري ديجيتالي امروز، افسانه و اسطوره مدرن است. فناوري الکترونيک امروز ميکوشد به کمک نانوتکنولوژي، هوش مصنوعي و دانش ژنتيک به همه آرزوهاي باستاني انسان ـ ولو به شکل مجازي ـ جامه واقعيت بپوشد. جالب است که فنآوري، همه کوشش در راه دستاوردهاي نو است بي آن که به پرسشهايي از اين دست بينديشد که تکامل مصنوعي و گذر از همه ناتواناييهاي بيولوژيک انساني، به چه شکل و با چه ظرفيت و با چه هزينهاي؟ اينک اسکلت هيدروليک خارجي، دستاورد دانشگاه کاليفرنيا براي کمک به استقامت، قدرت و سرعت سربازان در ميدان نبرد آمده است، تا بستهاي90 کيلوگرمي را به سادگي از جايي به جاي ديگر ببرند و يا ساعتها با سرعت 16 کيلومتر در ساعت بدوند.
دانشمندان با آزمايشهايي دريافتهاند که با تغييرات جزئي در ساختار ژنتيک انسان(با سرکوب يک مهارکننده) قدرت انسان افزايش مييابد. دير نيست روزي که به کمک يافتههاي نو ژنتيک، طول عمر انسان افزايش يابد، انسان با هوشتر شود و بتواند فعاليتهاي فراانساني را انجام دهد.