برپایه نظرسنجی موسسه گالوپ، مردم ایران در کنار عراقیها و کامبوجیها «عصبانیترین» مردم جهان معرفی شدهاند. بلافاصله این پرسش شکل میگیرد که این نتیجه چگونه حاصل آمده است؟
به گزارش ایسنا، مهرداد خدیر طی یادداشتی در «عصر ایران» با محوریت انتشار نتایج نظرسنجی موسسه گالوپ نوشت: در نظرسنجی موسسه آمریکایی - که نتایج آن جمعه ششم شهریور در نشریه ایندیپندنت منتشر شده - آمده است: مردم عراق، ایران و کامبوج بالاترین میزان «تجربههای منفی روزانه» در جهان را دارند. بنابراین مشخص میشود که بر چه اساسی به این نتیجه رسیدهاند.
پرسشگران بر اساس سوالاتی که در میان میگذارند به این نتیجه دست مییابند و دلیل معرفی ایرانیان و عراقیها به عنوان عصبانیترین مردم جهان این بوده که ۴۹ درصد پاسخدهندگان در دو کشور گفتهاند: «به تازگی عصبانی شده بودند».
ممکن است برخی تصور کنند این موسسه اهداف خاصی را تعقیب میکند و قرار دادن نام ایران در کنار عراق در این راستا بوده است. هر چند نمیتوان پارهای انگیزههای احتمالی سیاسی را انکار کرد اما به یاد داریم که به تازگی همین موسسه، ایران را از فهرست 10 کشور اول غمگین جهان خارج کرده بود.
موسسه گالوپ در 10 سال اخیر نظرسنجی خوشحالترین و ناراحتترین مردم جهان را برگزار میکند. برای آشنایی با شیوه کار این موسسه بد نیست بدانیم چند پرسش مشخص را با مردمان کشورهای متفاوت مطرح میکنند. مثلا در نظرسنجی سال قبل درباره شادی ۱۵۳ هزار نفر از ۱۴۳ کشور جهان به پرسشهای مطرحشده پاسخ داده بودند.
درباره خوشحالی و غمگینی این 5 پرسش مطرح شده بود: «آیا بهخوبی استراحت کردهاید؟ مورد احترام قرار گرفتهاید؟ موقعیت لبخند و خنده زیاد برایتان پیش آمده؟ موضوع جالب و تازهای را یاد گرفتهاید؟ شاد شدهاید؟»
بدین ترتیب تعداد تجربههای منفی روزانه به عنوان شاخصی برای عصبانیت شناخته شده است. ممکن است که عصبانیترین نباشیم ولی این واقعیت که عصبانی هستیم قابل انکار نیست؛ چه گالوپ گفته باشد و چه نگفته باشد! هر چند همین در کنار عراق قرار گرفتن، تلخ است. سالها گرفتاری ما این بود که شکل نوشتاری و تلفظ دو کلمه ایران و عراق شبیه هم است و غربیها و انگلیسیزبانها این دو را اشتباه میگیرند و در حالی که در جنگ با عراق دوران صدام حسین بودیم این موضوع بسیار تلخ بود.
درباره عصبانی بودن ایرانیان اما چند نکته یا عامل را میتوان برشمرد؛ هر چند که پاسخ را باید در مجموعهای از عوامل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و روانشناختی جُست:
1- احساس عقب ماندن از دیگران یا به حق خود نرسیدن از عوامل عصبانیت است و در یک کلمه مقایسه با دیگری در متن یک مسابقه. شماری از مردم زندگی را عرصه «مسابقه با دیگران» میدانند و نه «مقایسه با دیروز خودشان». ریشه مشکل شاید در آموزش و پرورش باشد که بچهها در طول سالها یاد نمیگیرند با دیروز خودشان مقایسه شوند و از رشد و کسب اطلاعات بیشتر خودشان احساس شادمانی کنند. به عکس هم سامانه آموزشی و هم خانوادهها مدام در حال مقایسه با دیگران و در واقع مسابقه هستند که در نهایت در قالب کنکور خود را نشان میدهد. آدمی هنگامی از زندگی لذت میبرد که از این حس رها شده باشد و مدام خود را در مسابقهای با دیگران احساس نکند. احساس رضایت شاید مهمتر از موفقیت باشد اما در مسابقه با دیگران به جای رضایت باید در اندیشه موفقیت باشی و ناکامی عصبانیت میآورد.
2- از نزدیک به 80 میلیون جمعیت ایران تنها 22 میلیون نفر شاغل هستند. این سخن به معنی آن است که در بیشتر موارد یک نفر کار میکند تا هزینههای چند نفر دیگر را تامین کند و همین موجب فشارهای روزافزون به افراد شده است و بخشی از خشم اجتماعی را باید ناشی از مشکلات اقتصادی و معیشتی دانست. احساس فداشدگی و گاهی در زیر چرخدندهها بودن. عصبانیتها در واقع اعلام نارضایتی از این وضعیت است.
3- برخی از رسانهها که اتفاقا به بودجههای فراوان متکی و از حمایتهای خاص برخوردار هستند، خشم و عصبیت را به عمد به جامعه تزریق میکنند. از نگاه اینان به جز خودشان که در بهترین حالت 10 درصد مردم ایران را نمایندگی میکنند بقیه ره به خطا میپیمایند. تصور کنید دوستدار یک چهره مشهور هنری یا سیاسی دچار چه احساسی میشود وقتی مشاهده میکند برخی به خود اجازه میدهند مدام به آنها توهین کنند، تنها به این اتهام که اهل کرنش نیستند و بر استقلال فکری خود تاکید میورزند. تورق و مشاهده برخی از اینها واقعا عصبانیتآور است. همین که لحن مودبانه یک بخش خبری تلویزیون درباره خبر بستری شدن استاد آواز ایران به یک خبر تبدیل شده نشان میدهد که نوع خبررسانی آنان قبلتر چقدر عصبانیتزا بوده که به کار نگرفتن الفاظ موهن درباره یک هنرمند بستری، خبری خوب به حساب آمده چون نه او و نه مردم را عصبانی نکرده است.
4- بخشی از این عصبانیت بیگمان ریشه در نوع رانندگی و فرهنگ آشفته ترافیکی ما خصوصا در کلانشهرها دارد. این همه صدای بوق در خیابانها بهخصوص در تهران علامت جدی فوران عصبیت و خشم در این جامعه است. میتوان گفت تعداد بوق اتومبیلها نسبت مستقیمی با میزان آرامش در آن شهر دارد. تردید نکنید هر شهری که در آن صدای بوق کمتری بشنوید بیشتر قابل زندگی است. دوستی که برای پوشش مذاکرات هستهای به وین رفته بود تعریف میکرد طی یک هفته تنها یک بار صدای بوق خودرویی را شنیده و آن هم هنگامی بوده که پیرزنی مبتلا به آلزایمر و حواسپرتی در خیابان سرگردان بوده است وگرنه در حالت عادی امکان ندارد بوق بزنند. از همین حالا تصمیم بگیریم کمتر بوق بزنیم. مطمئن باشیم کمتر عصبانی میکنیم و کمتر عصبانی میشویم. نویسنده این سطور قریب یکی دو ماهی است که تصمیم گرفته حین رانندگی هر گاه عابری را دید که برای عبور او امکان توقف خودرو باشد، توقف کند یا از سرعت بکاهد تا عابر بگذرد و او را مقدم بداند. البته در خیابانهای فرعی نه آنکه در اصلی هم بایستیم و باعث برخورد شویم یا از ما بگذرد ولی با کناری برخورد کند! نتیجه بیش از حد تصور درخشان بوده است! قریب به اتفاق رهگذران اعم از پیر و جوان و خاصه خانمها با لبخند تشکر میکنند. امتحان کنیم ضرر ندارد!
5- افزایش شدید نرخ تورم خصوصا در سالهای 90 تا 92 بسیاری از مردم را به کار دوم و حتی سوم واداشته است. در دنیای مدرن اما این تفکیک، شادیآور است که 24 ساعت اینگونه تقسیم شود: 8 ساعت کار، 8 ساعت امور شخصی و اوقات فراغت و 8 ساعت خواب و استراحت. وقتی از دومی و سومی کم میکنیم و بر کار - آن هم کار صرفا به قصد تامین اجارهبها و نیازهای خانوار - میافزاییم و از جسم و روح و ذهن خود بیش از حد کار میکشیم آستانه تحمل افراد، پایین میآید و با کوچکترین موضوعی عصبانی میشوند. کافی است که دستمزدها با میزان سود بانکها مقایسه شود تا از تقابل ارزش نیروی کار با سرمایه احساس نارضایتی شکل گیرد.
6- روز جمعه و در پایان مسابقه فوتبال تیم ستارههای جهان به بازنشستههای ایران، یک کارگردان جوان سینما نمایشی از عصبانیت خود را به رخ همه کشید. علی ملاقلیپور فرزند رسول ملاقلیپور کارگردان فقید و محبوب سینمای دفاع مقدس است و عصبانی بود و هست چون فیلم او (قندون جهیزیه) را از پرده سینماها پایین کشیدند تا فیلم محمد رسولالله اکران شود. در حالی که مضمون فیلمی که مجید مجیدی درباره پیامبر گرامی اسلام ساخته و در واقع چکامهای زیبا با تصاویر سروده ستایش مهربانی و نفی خشم و عصبیت است و شایسته نیست که به خاطر نمایش آن کارگردانی جوان عصبانی شود. اما چرا آن رفتار - که در برابر دیدگان میهمانان ناشایست به نظر میرسید - از او سر زد؟ چون احساس میکند به او جفا شده و لابد صدای او را جاهای دیگر نشیندهاند. همانگونه که صبر زیاد شاید به کینه بدل شود اعتراضهایی که مورد توجه قرار نمیگیرند نیز آتشفشان خشمند که گاه خاموشند و گاه فعال میشوند.
7- جامعه ایران، جوان است. اگر آدمی را آمیزهای از غریزه، احساس و عقل بدانیم در جوانان، غریزه و احساس پررنگتر است. عصبانیت هنگامی بروز میکند که عقل کمتر به کار گرفته میشود. وقتی جوانانی گرفتار در آتش غریزه و ناکام در بیان یا اطفای آن و ابراز احساس باشند از رفتارهای خردورزانه و عقلمدارانه نشانی نمیماند. هنر مدیریت یک جامعه این است که این واقعیت را لحاظ کند.
8- خشم، از هیجانات تخلیه نشده نیز نشات میگیرد. تماشاگر فوتبال که خشم خود را طی تماشای یک مسابقه تخلیه کرده در کوی و محله کمتر گردنکشی میکند. حتی برخی از روانشناسان از دستگاههای انتظامی و امنیتی میخواهند در قبال آسیبهایی که به برخی وسایط نقلیه عمومی وارد میآید آسانگیر باشند چون چه بسا آن تیغهها در حالت عصبانیت بر پیکر انسانی بنشیند. هنر این است که هیجانات در مکانهای ورزشی یا هنری تخلیه شوند تا به صورت خشم بروز نکنند. کما اینکه گفته میشود چند دهه پیش در ایالتهایی از آمریکا به عمد به رواج موسیقی «جَز» - در ایران مشهور به جاز - دامن زده شد تا الزام آن به تحرک، جوانان را از خمودگی و مصرف مواد مخدر دور کند.
9- عصبانی بودن جامعهای که هر سال در دو روز ولادت و شهادت یاد یکی از امامان خود را که به «کاظم الغیظ» شهرت داشته گرامی میدارد و زیارت حرم او یکی از اهداف سفر به عتبات عالیات است، افسوس را صدچندان میکند. هر یک از امامان شیعه که نزد دیگر مسلمانان نیز محترم هستند به صفتی انسانی متصف است. صفاتی چون عدالت، خوشخُلقی، شجاعت، نیایش، علمدوستی، راست گفتاری، فروخوردن خشم، خُرسندی، بخشندگی و پرهیزگاری. چگونه میتوان پذیرفت که سالی دو بار در دو مناسبت و نیز هنگام زیارت «کاظم الغیظ» را یاد کنیم و در عین حال تا این اندازه عصبانی باشیم؟
10- یک بار از دکتر سریعالقلم خواستم توصیهای برای موفقیت و رضایت داشته باشد. آن سفارش، این بود: خشم خود را فرو خورید. این یک توصیه فردی نیست. جامعه ایران با این خشم به جایی نمیرسد. اما آیا توصیه به فروخوردن خشم به معنی آن است که هیچگاه اعتراض نکند؟ هنر این است که در عین فعال بودن و واکنش نشان دادن عصبانی نشویم.
یادمان باشد ایرانیها در کنار عراقیها عصبانی معرفی شدهاند. عراق درگیر جنگ و گرفتار بلیه داعش و درگیریهای قومی و هزار درد بی درمان چرا باید در کنار جامعهای برخوردار از ثبات و مواهب نفت و دور از جنگ معرفی شود؟ ریشه را باید در 10 نکته پیشگفته جُست نه اینکه شبه رسانههای عصبانی و تولیدکننده عصبانیت این بار ماشین خشم و نفرت خود را متوجه موسسه گالوپ کنند. وقتی کسی با انگشت خود ماه را نشان میدهد دور از خردورزی است که به جای نقطهای که او اشاره میکند در سرانگشتان او خیره شویم.