«این هم چهارمین واکسن. انشاءالله که آخرین واکسن باشد. من که آفتاب لب بوم هستم ولی خدایا خودت مراقب این مردم باش. ما که بیماریهای بدتر از این را دیدهایم و جان سالم به در بردهایم. امیدوارم این بار هم مردم به سلامت از این ویروس عبور کنند.
روزنامه ایران نوشت: ««دوباره روز از نو، روزی از نو. این ویروس دست از سر ما برنمیدارد. انگار باید هر شش ماه یک بار واکسن بزنیم. این هم از شانس ما. از ۵۰ مرکز تزریق واکسن در تهران هم خبری نیست، فقط هشت مرکز واکسن تزریق میکنند.» مرد این را میگوید و عصازنان از در مرکز تزریق واکسن خارج میشود. همهمه عجیبی داخل سالن برپاست؛ موج جدید کرونا و موج جمعیت. «با بالارفتن تعداد مبتلایان، افراد بیشتری برای تزریق واکسن مراجعه میکنند.» این را نگهبان ورودی مرکز تزریق واکسن میگوید و به صف طولانی که از سالن بیرون زده اشاره میکند. بازار شایعات درباره تاریخ انقضای واکسن و نوع واکسنهایی که برای تزریق دوز سوم و چهارم مناسب هستند، حسابی داغ است.
مرد زیر سایه درخت اخبار شبکههای اجتماعی را در گوشی موبایلش دنبال میکند. بعد از چند دقیقه انگار کشف تازهای کرده باشد با صدای بلند میگوید: «از من میشنوید فقط پاستوکووک یا اسپایکوژن بزنید. به آسترازنکا اعتباری نیست. میگن تاریخ انقضای این واکسن تمام شده و بهتره تزریق نکنید.» چند نفر با تکان دادن سر، حرفهای او را تأیید میکنند. مرد میانسالی که دو ماسک و شیلد زده با رد حرفهای او میگوید: «هیچکدام اینها با هم فرقی ندارند. من با سه دوز واکسن سینوفارم و آسترازنکا دو بار کرونا گرفتم، اون هم خیلی سخت. دو هفته تب و لرز و بدن درد داشتم. اصلاً به واکسن نیست. واکسن بزنی فقط سر و کارت به بیمارستان نمیافتد، به هرحال باید رعایت کنیم و ماسک بزنیم. شما الان اینجا ببین چند نفر ماسک زدهاند، انگار کرونا تمام شده و ما هم آمدهایم واکسن فلج اطفال بزنیم.»
مرکز تزریق واکسن بزرگراه کردستان باز هم روزهای شلوغی را تجربه میکند. چند ماه بود که با واکسیناسیون گسترده و رعایت مردم تعداد مراجعه کنندهها به این مرکز کم شده بود. با این همه یکی از بهیاران دانشگاه علوم پزشکی میگوید برخی هنوز واکسن را جدی نمیگیرند و حتی برای تزریق نوبت دوم و سوم هم مراجعه نمیکنند: «از روزهای اول تزریق واکسن کرونا من و خیلی از همکارانم در مراکز بهداشتی و دانشگاههای علوم پزشکی شبانه روز حضور داشتیم و هنوز هم هستیم. باور کنید هنوز هم کسانی هستند که حتی واکسن نوبت اولشان را تزریق نکردهاند. حالا حساب کن الان نوبت اولیها، دومیها، سومیها با چهارمیها برای تزریق با هم میآیند. این شلوغی هم به این خاطر است. البته تعداد مراکز تزریق هم کم شده. قبلاً در هر منطقه دو مرکز تزریق واکسن وجود داشت اما خیلی از این مراکز به خاطر استقبال مردم به شکل گستردهای واکسن زدند و بعد هم تعطیل شدند. الان هشت مرکز در تهران واکسن کرونا تزریق میکنند. از طرفی با وجود اینکه بیش از ۵۰ درصد مردم دو نوبت واکسن زدهاند اما هنوز هم درباره نوع واکسن و تاریخ انقضای آن سؤال میکنند. خیلیها میپرسند چه واکسنی بزنیم بهتر است؟ تاریخ انقضای این واکسنها تا کی است؟ ما هم با وجود خستگی سعی میکنیم به سؤالات مردم پاسخ بدهیم. البته مردم حق دارند چون شایعات زیادی میشنوند و نگران میشوند. شایعاتی که از اساس غلط است. اینجا همه واکسنها را داریم و برای هر مراجع، هر واکسنی را که بخواهد تزریق میکنیم.»
صدای پیرمرد بلند میشود. او میخواهد کسی خارج از صف داخل سالن نشود. ساک نایلونیاش را بالای سر گرفته تا از نور آفتاب در امان باشد: «با ۷۰ سال سن از صبح برای تزریق دوز چهارم چند مرکز رفتهام ولی واکسن نداشتند. به ما میگویند به خانه بهداشت بروید ولی به خانه بهداشت هنوز واکسن ندادهاند. صبح به دو خانه بهداشت منطقه ۱۷ رفتم که گفتند واکسن نداریم. در یکی از خانههای بهداشت گفتند واکسن آسترازنکا داریم ولی باید پنج نفر باشید تا تزریق کنیم. ویالهای واکسن آسترازنکا ۱۰ دوزی است و پنج دوز آن تزریق شده و باید پنج نفر باشید تا تزریق کنیم. من بودم و خانم میانسالی که آنجا نشسته بود. یک ساعت نشستیم اما کسی نیامد. خیلیها اطلاع نداشتند این مرکز واکسن کرونا تزریق میکند. معمولاً در خانههای بهداشت واکسنهای کودکان تزریق میشود. بعد از یک ساعت مسئول تزریق واکسن گفت چون کسی نیامد به مراکز دیگر بروید. پیشنهاد دادم شماره تماس کسانی را که برای تزریق واکسن میآیند ثبت کنند و بعد از اینکه پنج نفر شدند با آنها تماس بگیرند ولی گفتند وقت این کارها را ندارند تا اینکه بعد از کلی پرس و جو اینجا آمدم. متأسفانه اطلاعرسانی در زمینه مراکز تزریق ضعیف است. انگار بعد از تزریق دوزهای دوم و سوم مسئولان هم مثل خیلی از مردم بیخیال شدهاند. به هر حال همسن و سالهای من و کسانی که بیماری زمینهای دارند باید زودتر واکسن بزنیم. شرایط ما با بقیه فرق میکند. واکسن برای ما حیاتی است. تا حالا هم اگر این واکسنها را نزده بودم و کرونا میگرفتم حتماً سر و کارم به بیمارستان میکشید.»
زن دست پسر هشت سالهاش را محکم گرفته و سعی میکند حواس او را پرت کند. پسرک هر چند لحظه یکبار بالا و پایین میپرد تا بتواند از بالای سکو کسانی را که واکسن تزریق میکنند ببیند. مادرش با لبخند به یکی از پرسنل مرکز با ایما و اشاره میگوید پسرش از واکسن میترسد و تا وقتی که نوبتشان نشده نمیخواهد او متوجه شود: «وقتی آمار فوتیها صفر شد، من هم مثل خیلی از مادران از اینکه فرزندمان با خیال راحت مدرسه میرود خوشحال شدم. واقعاً این دو سال برای والدین کابوس بود. کلاسها آنلاین شدند و مجبور شدم از کارم استعفا بدهم تا کنار پسرم باشم. پدر و مادرم پیر هستند و نمیتوانستم پسرم را آنجا ببرم. روزهای سختی بود. مجبور شدم دو پایه اول و دوم را کنار پسرم دوباره دوره کنم. بچهها در دوران کرونا بیشترین آسیب را دیدند. نه مدرسه میرفتند نه جایی برای بازی داشتند. وقتی اعلام کردند بچهها میتوانند واکسن کرونا بزنند با توجه به اینکه تا آخر سال تحصیلی چیزی نمانده بود ترجیح دادیم فعلاً واکسن نزند. اما الان با توجه به شیوع اُمیکرون و اینکه بچهها آسیب بیشتری میبینند آمدیم واکسنش را بزند. الان هم سعی میکنم حواسش را پرت کنم چون از سوزن آمپول میترسد.»
صف به کندی جلو میرود و نگهبان جلوی در سعی میکند تعداد نفراتی را که وارد سالن میشوند کنترل کند. هر چند دقیقه یک بار با صدای بلند میگوید نگران نباشید به همه واکسن میرسد. صف تا انتهای پیادهرو و نزدیک بزرگراه گمنام رفته است. چند نفری از طرف دیگر بزرگراه خودشان را به انتهای صف میرسانند ولی با دیدن جمعیت منصرف میشوند. مردی با کارت واکسن خودش را باد میزند و با تلفن صحبت میکند: «مجید اینجا خیلی شلوغه، اگه میتونی مرکز دیگهای برو. اینجا میگن دانشکده دندانپزشکی دانشگاه تهران از همه جا خلوت تره. اگه دیدی خلوته، خبر بده منم بیام.»
تلفنش که تمام میشود رو به من میگوید: «اگر سفر خارجی نداشتم سراغ واکسن نمیآمدم ولی مجبورم. برای حضور در نمایشگاه بینالمللی آلمان هفته آینده پرواز دارم و چون واکسن نزدهام ویزا نمیدهند. من اعتقادی به واکسن ندارم. البته اگر قرار بود واکسن بزنم، ترجیح میدادم واکسن ایرانی بزنم اما الان مجبورم واکسنی بزنم که کشور آلمان قبول دارد. در این دو سال هم با وجود اینکه پروتکلهای بهداشتی را رعایت میکردم یک بار مبتلا شدم. زیاد سخت نبود و خوب شدم. به نظر من کسانی که سن و سال بالایی دارند یا به بیماری زمینهای مبتلا هستند بیشتر در معرض خطرند ولی کسانی که سالم هستند نباید نگران باشند. البته مانع واکسن زدن کسی نمیشوم. خیلی از اعضای خانواده خودم واکسن زدهاند.»
هر لحظه به تعداد جمعیت حاضر در صف اضافه میشود و همه با نگرانی از مسئول سالن درباره ساعت پایان کار میپرسند. زنی با کمک واکر از در سالن بیرون میآید و بعد از خداحافظی با نگهبان رو به آسمان میکند و میگوید: «این هم چهارمین واکسن. انشاءالله که آخرین واکسن باشد. من که آفتاب لب بوم هستم ولی خدایا خودت مراقب این مردم باش. ما که بیماریهای بدتر از این را دیدهایم و جان سالم به در بردهایم. امیدوارم این بار هم مردم به سلامت از این ویروس عبور کنند.»