تهرانی نیوز - پايگاه اطلاع رسانی تهرانی نيوز

[نسخه مخصوص چاپ ]

SHAHRDARINEWS.COM


خشونت خانوادگی، غم‌انگیزترین نوع خشونت
تاريخ خبر: سه شنبه، 23 آذر 1400 ساعت: 09:19

 روزنامه اعتماد: قاتل‌هايي هستند كه هنوز قتل نكردند و خون‌هايي هست كه هنوز ريخته نشده است. اين جمله كمي وحشتناك، مي‌تواند شروعي براي بررسي قتل‌عام‌هاي خانوادگي باشد.

دو روز پيش، پسري ۲۳‌ساله مادر، خواهر و برادر خود را در شوشتر به قتل رساند. اول آذر‌ماه، داماد خانواده‌اي كه ۵۵ سال داشت در شيراز با اسلحه كلاش همسرش و ۴ نفر از اعضاي خانواده همسرش را به قتل رساند. حدود دو‌ماه پيش، فردي‌۳۴‌ساله دو برادر و مادر خود را در ملاير بر سر ارث و ميراث به قتل رساند. و در ميان تمام اين قتل‌عام‌هاي خانوادگي، آن چه بيشتر از همه رسانه‌اي شد در ارديبهشت‌ماه سال جاري اتفاق افتاد؛ پدر خانواده «اكبر خرمدين» پسر خود را به قتل رساند و مثله كرد. پس از اين قتل نيز مشخص شد داماد و دخترش را در سه سال پيش از اين موضوع به قتل رسانده است.
 
روزها، ماه‌ها و سال‌ها قبل نيز قتل‌هاي خانوادگي بسياري اتفاق افتاده كه برخي از اين قتل‌ها رسانه‌اي مي‌شود و برخي ديگر از اين قتل‌ها در سكوت خبري محو مي‌شوند... به گفته برخي از جرم‌شناسان، روانشناسان و جامعه‌شناسان جنايي، عامل اصلي اين قتل‌ها از «خشم و خشونت» ناشي مي‌شود. فقط نوع خشم در افراد متفاوت است. خشم از جامعه، خشم از شخص خاص، خشم از تحميل هرگونه شرايط و خشم از پس خشم. جامعه مي‌تواند بستري باشد براي پرورش افكار افراد. اگر مشكلات اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي، افراد را تحت فشار قرار دهد و آن افراد هم تحت عواملي مانند اختلالات رواني و مشكلات ديگر نتوانند بر آن شرايط فايق آيند، خشونت شكل مي‌گيرد و نتيجه خشونت جرم و جنايت است.
 
اخبار حوادث همه مانند هم هستند. در تمامي آنها اتفاقي خواسته يا ناخواسته دامن برخي از افراد را مي‌گيرد، اما اين اتفاقات بايد به صورت جدي پيگيري و گاهي مورد تحليل قرار بگيرند. اين كه سارق يا سارقاني روزانه ۱۰هزار گوشي موبايل سرقت مي‌كنند صرفا با دستگيري آنان مشكل حل نخواهد شد. اين مساله به‌طور موشكافانه به جامعه‌اي گرسنه و فقير اشاره مي‌كنند. و يا تجاوز به كودكان يا بزرگ‌سالان در جامعه پشت سر هم تكرار مي‌شود اين تكرار از كجا نشات مي‌گيرد؟ بايد درك كرد كه متجاوزاني در جامعه وجود دارند كه با اجراي حكم قصاص آنها ممكن است افرادي نفس راحت بكشند اما اين عمل از دل جامعه‌اي ناامن بيرون زده مي‌شود و در كل برچيده نمي‌شود، فقط به فرد تجاوز‌گر پايان داده مي‌شود نه به عمل آن در جامعه. و اما مهم‌ترين بخش در اخبار حوادث، قتل است. قتل‌هايي كه چه عمد و چه غير عمد انجام مي‌شوند.
 
قاتلي كه جنون دارد. قاتلي كه جنون ندارد. همه قاتل‌ها شبيه هم هستند. آن هم از اين نظر كه مرتكب جنايتي بزرگ شدند. همه آنها چشم دارند. گوش دارند. دست و پا دارند و قيافه آدميزاد را به خود گرفته‌اند، اما اينكه چرا مرتكب اين عمل مي‌شوند باز هم مربوط به جامعه مي‌شود. جامعه‌اي كه خشونت و خشم را ميان افراد از هر طريقي در هر فرد به تصوير مي‌كشد. قتل‌هاي ديگري هم هست كه به صورت زنجيره‌اي اتفاق مي‌افتد.
 
اينكه قاتل به عمد شروع به كشتن افرادي با مشخصاتي مانند هم يا به دنبال نشانه‌هايي خاص كه در ذهنش او را آزار مي‌دهد مي‌رود و سبب مي‌شود قاتل فقط سراغ زن‌هاي بدكاره برود «سعيد حنايي» يا فقط سراغ كودكان برود «محمد بيجه» يا صرفا به خاطر اموال مقتول دست به قتل‌هاي زنجيره‌اي بزند «مهين قديري» يا فرزندانش را به دلايلي عجيب بكشد «اكبر خرمدين» و... تا وقتي افكار و فرهنگ غلط در جامعه از ذهن‌ها شسته نشود باز هم قاتل‌هايي هستند كه هنوز قتل نكرده‌اند و خون‌هايي هست كه هنوز ريخته نشده است…
 
خشونت خانوادگي غم‌انگيزترين نوع خشونت
 
علي نجفي توانا جرم‌شناس و حقوق‌دان در گفت‌وگو با ما  علل قتل‌عام‌هاي خانوادگي را بررسي مي‌كند: «خشونت به عنوان يك واكنش انساني در تمام ادوار وجود داشته و جزو لاينفك زندگي بشر است. امروزه خشونت چه به صورت فرضي و چه به صورت سازمان يافته در تمام دنيا وجود دارد. نوع حكومت بر جامعه نيز مهم است و همانطور كه مي‌دانيم در اكثر كشورهاي اقتدارگرا و مستقل خشونت كاملا قابل مشاهده است. در ميان خشونت‌ها «خشونت خانوادگي» غم‌انگيزترين و اثرگذارترين نوع آنهاست.
 
زيرا افرادي كه سال‌ها با يكديگر زير يك سقف زندگي مي‌كردند و منشأ خوني واحد دارند اعضاي خانواده‌شان را مورد قتل و جنايت قرار مي‌دهند. مطالعاتي كه در زمينه جرم‌شناسي و جامعه‌شناسي انجام شده است در كنار داده‌هاي روانشناسي جنايي علل مختلفي را در كنار خشونت خانوادگي مورد بررسي قرار مي‌دهد. شايان ذكر است كه نوع خشونت و علل خشونت در كشورهاي گوناگون متفاوت است. خشونت‌هاي خانوادگي در كشورهايي مانند امريكا، فرانسه، استراليا وجود دارد، اما تقويت آن با توجه به عوامل مختلف و شدت و ضعف خشونت در كشورهاي مختلف متفاوت است. در كشور ما در دو دهه اخير خشونت با تنوعي جديد و اشكال متفاوت، افزايش چشمگيري داشته است.
 
مطالعات در اين زمينه نشان مي‌دهد كه عمده خشونت‌ها به صورت خشونت‌هاي مرتبط با تربيت فرزندان يا حاكميت ديدگاه پدرسالارانه توسط پدر بر اعضاي خانواده اتفاق افتاده است و دلايل اساسي اينگونه خشونت‌ها تجلي تربيت گذشته والديني است كه خود قرباني خشونت بودند و خشونت را تنها راه مورد استفاده براي تربيت فرزندان مي‌دانند و چون آموزش نديده‌اند و جامعه در اين خصوص به طريق موثري فرهنگ‌سازي نكرده است اين خشونت‌ها رخ مي‌دهد.
 
خشونت در افرادي كه عمدتا در خانواده‌هايي فرودست و خانواده‌هايي فقير هستند بيشتر وجود دارد. والدين اين قشر، فرزندان خود را با انواع خشونت‌ها اعم از ضرب و جرح با كمربند، سوزاندن با آتش سيگار، صدمات با چاقو و ساير ابزار در راستاي ديدگاه تربيتي و فرهنگي خشونت زا مورد شكنجه قرار مي‌دهند. البته در ميان طبقات ديگر اجتماع نيز اين نوع خشونت وجود دارد، اما به خاطر ملاحظات اجتماعي و فرهنگي كمتر بروز مي‌كند.»
 
مشكلات اقتصادي باعث بروز اختلالات رواني مي‌شود
 
اين جرم شناس درمورد خشونت در طبقات مختلف اجتماع مي‌گويد: «در كشور ما ميان تمام طبقات جامعه يك وجه مشتركي وجود دارد و آن اين است كه به لحاظ آگاهي و آشنايي با شيوه‌هاي آموزشي نمي‌دانند چگونه بايد فرزندان خود را تربيت كنند و به همين جهت عمدتا از شيوه‌هاي سنتي استفاده مي‌كنند.
 
هرچند در ميان خانواده‌هاي فرهنگي، معلمان، اساتيد، پزشكان و... تا حدي انعطاف ديده مي‌شود، اما در ميان خانواده‌هاي فرودست به دليل عدم آگاهي عوامل متعددي نيز از جمله فقر وجود دارد. اگر دقت كنيم مي‌بينيم آمارهاي جنايت در سال‌هاي اخير روبه افزايش است. درگيري در خانواده‌ها افزايش پيدا كرده است و نكته قابل توجه اينكه خشونت‌ها از حالت فيزيكي به نوعي خشونت‌هاي حقوقي رسيده است.
 
به گونه‌اي كه امروز در اكثر پرونده‌ها مشاهده شده است برادر عليه برادر، خواهر عليه خواهر، خواهر عليه برادر، دختر عليه مادر، فرزند عليه پدر و برعكس رو به افزايش است. بدترين نوع خشونت هم همين قتل‌هاي خانوادگي است. هرچند در بيشتر اين افراد اختلالات روحي و رواني ديده شده كه دچار بيماري غيرقابل مديريتي بودند. در چند دهه اخير به دليل مشكلات اقتصادي كه افزايش پيدا كرده است ديگر والدين توانايي پرداخت نيازهاي فرزندان خود را ندارند، افزايش قيمت‌ها باعث افزايش هزينه‌ها شده است.
 
درآمدها ثابت مانده و نيازهاي جامعه ايراني بسيار پرهزينه شده است. به همين دليل ديده مي‌شود؛ نوه به خاطر برداشتن پول و جواهرات مادربزرگش را مي‌كشد. يا در مواردي فرزند به دليل عدم تامين نياز مادي از سوي پدرش، او را به قتل مي‌رساند. بنابراين در بسياري از موارد به دليل مشكلات اقتصادي اين نوع قتل‌ها صورت مي‌گيرد. مشكلات اينچنيني در كنار مشكلات اجتماعي، فرهنگي و سياسي باعث شده كه بيش از 80 درصد مردم در جامعه دچار اختلال روحي و رواني باشند. اختلال روحي و رواني از يك افسردگي ساده تا حالات جنون و از دست دادن كنترل رفتار مي‌تواند متنوع باشد. بايد يادآور شد كه تا دهه‌هاي اخير خشونت در خانواده‌ها از طريق مردان اعمال مي‌شد اما در سال‌هاي اخير شوهركشي نيز افزايش پيدا كرده است.
 
عمده مشكلات بر حول محور مشكلات اقتصادي است. تورم و گراني قدرت خريد مردم را به حداقل رسانده. به‌طور مثال درگيري‌هاي روستايي بر سر زمين بين اعضاي خانواده ناشي از همين مشكلات اقتصادي است. مشكلات اقتصادي خود باعث اختلال روحي و رواني مي‌شود. استرس و نگراني را بالا مي‌برد و افراد به لحاظ رواني، تعادل خود را از دست مي‌دهند.» نجفي‌توانا در بررسي علل قتل‌ها در خانواده‌ها موارد گوناگوني را مطرح مي‌كند: «به عنوان مثال قتل رومينا توسط پدر انگيزه فرهنگي و سنتي داشت.
 
در حالي كه علت قتل بابك خرمدين بيماري و خشونت‌گرايي پدر بود. در مورد همين قتلي كه در روزهاي اخير در شوشتر اتفاق افتاد جواني در اوج احساس و با حداقل قدرت اعضاي خانواده خود را به قتل مي‌رساند به نوعي كه علت مشخصي نداشته است. بارها گفته شده است كه نظام قضايي آسيب‌شناسي كند تا عوامل آسيب‌شناسي زمينه انتقال آموزش‌هاي مربوطه در مديريت رفتار در افراد را سبب شود، اما ظاهرا در همان حكم و قصاص و ساير مجازات‌ها باقي مانده است و نظام قضايي به وظايف‌شان درست عمل نمي‌كنند.» او در مورد دو نمونه وحشتناك قتل‌هاي زنجيره‌اي در كشورمان اشاره مي‌كند: «قتل‌هاي زنجيره‌اي شخصي مانند بيجه كه سال‌ها پس از تجاوزي كه در كودكي به او شد با مديريت در رفتارش زندگي مي‌كرد، اما وقتي به سن 22‌سالگي رسيد ندايي در ضمير ناخودآگاه او بيدار شد كه «آنچه تو آرزو مي‌كردي و نسبت به تو انجام نشد، در مورد قرباني‌ها انجام بده» بنابراين بيجه به كودكان و نوجوانان تجاوز مي‌كرد و سپس آنها را به قتل مي‌رساند.
 
در مورد سعيد حنايي نيز او به خانم‌هايي كه روسپي‌گري مي‌كردند تعرض مي‌كرد و اموال آنها را به سرقت مي‌برد و در آخر همان زنان را به قتل مي‌رساند. او بارها در اعترافات و دفاعيات خود گفته بود كه «من دارم به وظايف شرعي خودم عمل مي‌كنم» اينگونه افراد در كودكي خود قرباني خشونت هستند و شايد به همين دليل اين نوع خشونت‌ها از آنها واكنش‌هايي را مي‌سازد كه درون‌شان نهادينه مي‌شود تا براي انتقام از آنچه تصور مي‌كنند ابزار عدالت‌خواهي است استفاده كنند.