روزنامه همشهری: زن میانسال که پس از فوت شوهرش قصد مهاجرت به آمریکا را داشت، برای تصاحب ارثیه نقشه عجیبی کشید. او با همدستی رئیس کمپ ترک اعتیاد دخترش را ربود و با انتقال به کمپ در آنجا زندانی کرد تا بتواند اموال وی را تصاحب کند. اما نقشه او آنطور که تصورش را میکرد پیش نرفت و دستش رو شد.
چند روز قبل دختر جوانی به اداره آگاهی تهران رفت و گفت یکی از دوستانش به طرز مرموزی ناپدید شده است. وی توضیح داد: دوستم آزیتا 28ساله و نقاش است. با هم در یک شرکت معماری و دکوراسیون کار میکنیم. او از مدتی قبل و پس از فوت پدرش با مادرش دچار اختلافاتی شده و برایم تعریف کرده که اختلافات او و مادرش، بر سر ارثیه است.
چند ساعت پیش آزیتا سراغم آمد و گفت که با مادرش در پارکی در حوالی غرب تهران قرار دارد و میخواهند درباره اختلافاتشان صحبت کنند. آزیتا برایم تعریف کرد که مقدار زیادی طلا و سکه دارد که باید درباره تقسیم آنها با مادرش صحبت کند و به من گفت احتمال دارد مادرش بلایی سرش بیاورد و از من خواست اگر تا چند ساعت دیگر از او خبری نشد، پلیس را در جریان قرار بدهم. حالا هم چند ساعت از این ماجرا میگذرد و از دوستم خبری نیست و نگران وی شدهام.
48ساعت بعد
با ثبت گفتههای دختر جوان تیمی از مأموران وارد عمل شدند و برای پی بردن به سرنوشت آزیتا به سراغ مادر او رفتند. زن میانسال مدعی شد دخترش بعد از آخرین قرار ملاقاتشان به خانه دوستش رفته و خبری از او ندارد. اظهارات این زن، معمای گمشدن دختر 28ساله را پیچیدهتر کرد تا اینکه 48ساعت بعد اتفاق دیگری رخ داد. زنی که از یک کمپ ترک اعتیاد مرخص شده بود به اداره آگاهی تهران رفت و حقایقی را افشا کرد. وی گفت: من چندماه در یک کمپ ترک اعتیاد در حاشیه تهران بستری بودم.
در این مدت اعتیاد را ترک کردم و قرار بود مرخص شوم تا اینکه 2روز پیش، درحالیکه هنوز در کمپ بودم، دختری جوان را به آنجا انتقال دادند که اصلا ظاهرش نشان نمیداد معتاد باشد. او هرچه به مسئولان کمپ میگفت که به اشتباه او را به آنجا آوردهاند کسی حرفش را باور نمیکرد. همه با او بدرفتاری میکردند و وی را در آنجا زندانی کردند. تا اینکه او متوجه شد قرار است که من از کمپ مرخص شوم.
برای همین به سراغم آمد و از من خواست وقتی مرخص شدم، نزد پلیس بروم و بگویم که مادرش نقشه کشیده برای تصاحب اموالش او را به کمپ بفرستد. درصورتیکه او اصلا اعتیاد ندارد. اسم آن دختر آزیتاست. من هم دلم به حالش سوخت و تصمیم گرفتم موضوع را به پلیس اطلاع بدهم.
نجات از کمپ
قاضی محمدرضا صاحب جمعی، بازپرس شعبه ششم دادسرای جنایی تهران دستور داد تا برای مشخصشدن حقایق ماجرا مأموران راهی کمپ مورد نظر شوند. تیمی از مأموران راهی آنجا شدند و دختر جوان را از کمپ خارج کردند و به دادسرا انتقال دادند. او وقتی پیش روی بازپرس جنایی تهران قرار گرفت با شکایت از مادرش و مسئولان کمپ گفت: پدرم مدتی قبل فوت شد. او تاجر بود و وضع مالی خیلی خوبی داشت. بهطوریکه پس از فوتش بیشتر اموالش به من که تنها فرزندش بودم میرسید. حتی برخی از املاکش را به نام من زده بود و همین باعث شده بود تا مادرم نسبت به این ماجرا حسادت کند.
وی ادامه داد: مادرم قصد مهاجرت به آمریکا و رفتن نزد برادرش را داشت. برای همین نیاز به سرمایه داشت. حتی زمانی که پدرم زنده بود بارها موضوع رفتنش از ایران را مطرح کرده بود اما با مخالفت شدید پدرم مواجه شده بود. برای همین وقتی پدرم فوت شد، مادرم برای تصاحب ارثیه پدریام نقشه کشید تا مرا به کمپ بفرستد. روز حادثه که با او قرار داشتم، در حال گفتوگو بودیم که ناگهان یک زن و 2 مرد سراغم آمدند و با تهدید و اجبار مرا سوار ماشین و به کمپ منتقل کردند. در کمپ هر چه گفتم معتاد نیستم و همه این ماجرا یک نقشه است، کسی به حرفم گوش نمیکرد تا اینکه مأموران رسیدند و مرا نجات دادند.
اعترافات مادر
با شکایت دختر جوان، مادر او و چند نفر از مسئولان کمپ بازداشت شدند. زن میانسال اگرچه در ابتدا اصرار بر بیگناهی داشت اما وقتی فیلم دوربینهای مداربسته از لحظه ربودن دخترش و انتقال او به کمپ را دید که در آن تصویر وی پشت فرمان ماشینش به چشم میخورد تصمیم گرفت حقیقت را بازگو کند.
وی گفت: نقشه کشیده بودم که پس از فرستادن دخترم به کمپ، با سندسازی و جعل، اموالش را به نام خودم منتقل کنم و پس از فروش املاک به آمریکا نزد برادرم بروم، اما خیلی زودتر از آنچه تصور میکردم دستم رو شد. وی ادامه داد: برای اجرای این نقشه سراغ رئیس کمپ ترک اعتیاد رفتم. به او مبلغ بالایی پیشنهاد دادم تا دخترم را در کمپ نگهداری کند و من در فرصتی مناسب نقشهام را پیش ببرم. او هم قبول کرد اما ماجرا لو رفت.این زن و همدستانش با قرار قانونی بازداشت شدهاند و تحقیقات در اینباره ادامه دارد.