روزنامه همشهری: خیلی خوب میشد اگر آدم هرگز چنین تجربهای نداشت که وقتی بعد از یک روز کامل این کار و آن کار کردن در شهر، وقتی به در ورودی خانه میرسد، هر جیب و کیف و جای دیگری را که میگردد، نشانی از کلید در خانه پیدا نکند. خیلی خوب میشد اگر آدم هرگز چنین شبی را تجربه نمیکرد ولی خب میدانیم که این رؤیایی بیش نیست و لعنتیها (کلیدهای لعنتی) همیشه بدترین زمان ممکن را برای گمشدن انتخاب میکنند.
کارت ملی درست در لحظه پر کردن برگه نقد کردن چک در بانک، شناسنامه وقت پرکردن قرارداد اجاره، کارت بانکی وقت کارت کشیدن برای دوستانی که مهمانشان کردهای و روی صندلیهای رستوران منتظر نشستهاند که تو کارت بکشی و با هم بروید مرحله بعدی این خوشی حالا دیگر به فنا رفته و کلیدها، کلیدها، کلیدها که خدا میداند از کجا میفهمند در چه لحظهای گمشدنشان حکم تیر خلاص را دارد!
حالا باید خونسردیات را حفظ کنی، روی پلهای، جایی بنشینی و به مسیری - به تمام مسیرهایی - که امروز رفتهای فکر کنی. کجا و با چه و... زیرزمین؛ ایستگاهها و واگنهای مترو، مکانهای محبوب اشیا برای گمشدن هستند. کسی چه میداند، شاید بارکلامی زیرزمین و شکل مارپیچی تونلهای مترو جوگیرشان میکند که کمی زندگی را برایمان شبیه به فیلمهای اکشن، هیجانانگیز کنند.
مردم در زیرزمین تهران بیشتر چه چیزهایی گم میکنند؟ بیشتر از همه کارت ملی و شناسنامه. ماهبهماه که فهرست اشیای گمشده مترو را در metro.tehran.ir دنبال کنید، هر قدر که بالا و پایین بروید، بازهم هیچ جسم فیزیکیای پیدا نمیکنید که قادر به رقابت با کارت ملی و شناسنامه در گم شدن باشد. البته طبیعی هم بهنظرمیرسد؛ تقریبا برای پیش رفتن هر خواستهای در شهر نیاز به ارائه کارت ملی یا شناسنامه است و گاهی هر دو باهم! پس خیلیها برای محکمکاری، هر روز این دو را با خودشان حمل میکنند. اینها طوری بهوجود آدمها چسبیدهاند که آدم مثل خودش، گاهی در این شهر آنها را هم فراموش کند. فقط آن لحظهای میفهمیم آنها به ما خیانت کردهاند که کسی میگوید: کارت ملی لطفا... .
اصولا کارت را مثل کلید برای گمشدن ساختهاند؛ کارتها همهجا برای گم شدن باهم در رقابت هستند و زیرزمین هم. کارتسوخت، گواهینامه و کارت خودرو، هر سه کنار هم خوابیده در کیف جیبی، در فرصت مناسب خودشان را به گمشدن میزنند و درست در بدترین زمان ممکن، کاری میکنند خودروی شخصی زمینگیر شود. آنها – کارت سوخت، کارتخودرو و گواهینامه رانندگی – به همراه کیف جیبی، پس از کارت ملی و شناسنامه در رده دوم اشیای گمشده در زیرزمین تهران قرار دارند.
موبایل، کیف، ساعت، طلا، جزوه، کتاب، عینک... وجه نقد، کولهپشتی و هدفون قبول، کفش؟! چرا اینهمه کفش در مترو جا میماند؟ خریدهاند، در مسیر یادشان رفته از کنار دست یا زیر پایشان بردارند یا پایشان نبوده و یادشان رفته با خودشان ببرند؟ شاید هم کفش نو به پا کرده باشند و آن جفت قدیمی را همانجا در زیرزمین به حال خودشان رها کردهاند ولی مگر میشود؟ مگر میشود آدم کپسول آتشنشانی جایی جا بگذارد؟ یا چرخدنده؟ پلاک خودرو؟ گرچه گاهی ماجرا از آنور هم برایمان عجیب میشود؛ «نخ دندان» حتی اگر در کشوی اول کابینت آشپزخانه هم خودش را به گم شدن بزند، کسی حال ندارد یک کابینت آنورتر هم دنبالش بگردد، چه برسد که ساعت هفتونیم صبح شماره 999دو صفر 171الی 2را بگیرد و بگوید:... الو، میخواستم بپرسم شما امروز یک نخ دندان پیدا نکردهاید؟
عصا یک چیزی، ولی چتر دیگر چه میگوید که فهرست گمشدههای مترو در هر ماهی را نگاه میکنی، آن هم هست. از پاییز تا شبهای برفی و ... عینک، ساعت، قفلپدال، چتر... لوازم آرایش، بدلیجات، روغن کنجد، چتر... لوازمیدکی خودرو، پاوربانک، دستگاه کارتخوان، چتر... لنتترمز، چراغقوه، جوراب، چتر... چتر، چتر، چتر. در گزارشهای ماهانه مترو از اشیای گمشده، هیچ فهرستی وجود ندارد که در آن پای یک چتر در میان نباشد. حالا که به فصل باران رسیدهایم و اینطور که از سوز هوا برمیآید، همین روزهاست که برف هم ببارد، با این حال، مرور اشیای گمشده در مترو نشان میدهد که هیچ ماهی نیست که در آن چتری گم نشده باشد، حتی اگر ماهها از عبور آخرین تکه ابر از آسمان شهر گذشته باشد و مثلا در نیمه مرداد، آفتاب در هر قدم به آدم پسگردنیهای سوزناک بزند.
آدم چارهای ندارد جز اینکه فکر کند وجود این همه چتر در فهرست اشیای گمشده مترو حاصل اشتباه مسئول تهیه فهرست است که یادش میرود نام چتر را برای ماه بعد از فهرست بردارد، یا به شکلی نیمهشاعرانه، این فقط یک چتر است که زمانی در واگن جا مانده و هنوز هم کسی برای بردنش به زیرزمین تهران نیامده و حالا ماه و ماه و ماه از این جدایی گذشته و این همان چتر است که هنوز پیدا نشده یا... یای دیگری نمیماند جز اینکه اگر هیچیک از این فرضیهها نزدیک به واقعیت نیست، چترها بدون تردید باید به اتهام تردد مشکوک در زیرزمین تهران تحتپیگرد قانونی قرار بگیرند.