روزنامه شرق: سفر ریاست قوه مقننه به یکی از محرومترین استانهای کشور میتواند تلنگری باشد برای این یادآوری مهم که رویارویی مسئولان با مردم و دیدن شرایط آنها، بدون واسطه و از نزدیک چقدر اهمیت دارد.
گرچه میشود این سفر را از دو منظر متفاوت دیگر نیز بررسی کرد. یکی نزدیکشدن به انتخابات ریاستجمهوری و دوم بهرخکشیدن نابسامانیهای دولت فعلی در اقدام به محرومیتزدایی.
اما نگاه این یادداشت نقد کلیت چنین سفرهایی از منظر یک کنشگر اجتماعی است.
اعتماد جامعه هدف به سمنها و فعالان اجتماعی و نیز نیکوکاران بهمراتب بیشتر از نهادهای منتسب به دولت است؛ چون روستاییان در مناطق دورافتاده، صعبالعبور و محروم آنقدر که با گروههای نیکوکاران سروکار دارند، تقریبا جز در مواردی مانند انتخابات، هرگز حضور هیچ مسئولی را برای مشاهده شرایط زندگی خود ندیدهاند.
من بشخصه شاهد سفرهای دولتی برای بررسیهای میدانی بودهام. وقتی قرار است مقامی از پایتخت یا استان وارد یک شهرستان، بخش یا احتمالا روستا شود، بلافاصله آن محل تبدیل به شکلی غیر از آنچه هست، میشود. اولا هرگز ندیدهام مقامهای خیلی مهم، به روستاهای خیلی صعبالعبور سفر کنند.
بازدیدهای روستایی، معمولا به نزدیکترین روستا ختم میشود. اغلب حتی دیدهام لودری میگذارند تا خیلی زود جادهای برای آن روستا سرهم شود. اگر تا آمدن آن مقام مسئول تمام شد که شد، اگر نشد گفته میشود در حال جادهسازی هستند. جادههایی که هرگز تمام نمیشوند. شاید برای همین باشد که دیدن لودرهای رهاشده یا ماشینهای مخصوص درستکردن جاده، در بیابانها متأسفانه صحنهای عادی است.
من ندیدهام که هیچ مقام مسئولی حاضر شود یا وقت بگذارد تا یک مسیر ۵۰کیلومتری را که به شکل عادی در نهایت تا یکساعتونیم طی میشود، در چهار یا پنج ساعت طی کند تا شخصا متوجه شود نبود جاده روستاییان را با چه شرایط اسفباری روبهرو کرده است.
سفرهای مقامهای دولتی کمتر برای روستاییان خاصیتی دارد؛ چون اغلب در چاکرم، مخلصم و گزارشهای غیرواقعی آماری میگذرد؛ چون ارائه گزارشهای واقعی در وهله اول موجب بهخطرافتادن میز و موقعیت مسئولان محلی و زیرسؤالبردن عملکرد خودشان است. سفری که برای مسئول سفره غذاهای محلی و کباب و سوغات، پهن و هدیه شود، ربطی به درک مشکلات واقعی مردمی که صدا و تصویرشان دیده و شنیده نمیشود، ندارد.
در همین سفر اخیر، ریاست قوه مقننه به «میرآباد» که یکی از بزرگترین جمعیت حاشیهنشین در چابهار است، رفتند. نفس این رفتن خوب است؛ اما با دو، سه ساعت در محل ماندن، عمق فاجعه و مشکلات این جمعیت که اغلب کشاورزان و دامداران گریخته از ۲۱ سال خشکسالی عمدتا منطقه وسیع دشتیاری هستند، قابل درک نیست.
خیلی خوب است که به شیرآباد و حاشیهنشینهای مفصل زاهدان سرکشی کردهاند؛ اما مشکلات ریشهدار و عمقیافته این مردم سرپایی و با دریافت انبوه نامهها حلشدنی نیست. دریافت پوسته ظاهری مشکلات با آنچه در عمق آن میگذرد و تبعاتی که اغلب غیرقابل بیان و جبران است، با یک رفتن کوتاه میسر و ممکن نیست. و مهمتر اینکه آنچه در نهان این میگذرد، با بالازدن تکهای از پرده برملا و آشکار نمیشود.
برای مثال تا زمانی که به پاتوقهای شیرآباد زاهدان نروید، پتوهای کهنه و مندرس را بالا نزنید و ناگهان با جمعیتی 50، 60نفره که درون هم میلولند، مواجه نشوید عمق تکاندهنده این فاجعه دریافت نخواهد شد. اطلاع از نابسامانیها در حوزه اقتصاد و آموزش و معیشت و رفاه بر روی کاغذهای گزارش آماری یک چیز است و نشست و برخاست و معاشرت با پایگاههای جامعه هدف چیزی دیگر.
برای همین است که سمنها و نیکوکاران و فعالان اجتماعی با فاصلهای بسیار زیاد، گامهایشان بسیاربسیار جلوتر از نهادهای دولتی است. و درست به همین دلیل است که پیشنهاد میشود از بازوان توانمند این گروه آگاه که دلسوزانه برای تقویت و ارتقای سطح زندگی جامعه روستاییان و محرومان تلاش میکنند، استفاده شود؛ چون راهکارهای عملیتر و کارآمدتری برای ارائه دارند.
و آخرین نکته درباره خبرنگار خوشحال صداوسیماست که از شخص مصاحبهکننده خیلی هیجانزده سؤال میکند آیا شما ایرانی هستید که شناسنامه ندارید؟!
اما سؤال من از ایشان این است که شما تا به حال کجا بودید؟ آیا به صرف ورود یک مقام مسئول است که شما هم به خود زحمت میدهید، به منطقه میآیید و راجع به یکی از مهمترین و بزرگترین مشکلات استان سیستانوبلوچستان سؤال میکنید؟ بله، سیستانوبلوچستان خانه هزاران ایرانی فاقد شناسنامه است. به نزد ما بیایید تا خانه به خانه آنها را به شما نشان دهیم.