خبرگزاری ایسنا: ماشین را تزئین میکند، همراه کاروانی از خودروهای فامیل و دوستان دنبال عروس خانم میرود و او را به خانه پدرش میبرد، مادرش با زمزمه دعاهایی در زیر لب، عروس و داماد را از زیر قرآن رد میکند، فامیلها هله هله کنان ماشین عروس را تا دم در منزل پدرش همراهی میکنند.
خواننده میخواند و اقوام و دوستان جشن میگیرند و پایکوبی میکنند؛ عقربههای ساعت که نیمهشب را نشان بدهد، زیر آسمان آبی با ستارههای درخشان راهی خانه بخت میشوند و زندگی مشترکشان را با عشق و لبخند و شادکامی آغاز میکنند؛ اینها بخشی از یک داستان تخیلی نیست بلکه آرزوهای آقا دامادی است که سالها از شب عروسیاش در ذهنش به تصویر میکشد.
ویروس کرونا مصداق بارز «فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه» است، او خط قرمزی بر روی تمام آرزوها در تمام جهان کشیده است و اجازه هیچ دورهمیای را نمیدهد، حتی اگر این دورهمی برای جشن بهترین و شادترین روز زندگی هر فردی یعنی عروسی اش باشد.
بهمن خاکزاد و الهام شفائی زندگی مشترکشان را در بیمارستان آغاز کردند
این روزها عروس و دامادها در سکوت مطلق زندگی مشترکشان را شروع میکنند؛ «بهمن خاکزاد و الهام شفائی» جزو همین زوجها هستند اما با یک تفاوت خاص. این زوج هر دو کمک پرستار بیمارستان امام خمینی (ره) اردبیل هستند و زندگی مشترکشان را نه با جشنوسرور بلکه در بیمارستان و بدون هیچ تشریفاتی آغاز کردند.
داستان از آنجا شروع شد که بهمن خاکزاد اهل مغانسر پارسآباد با تحصیلات کارشناسی در بخش کرونای 2 بیمارستان امام خمینی (ره) اردبیل از 21 فروردینماه بهصورت قرارداد 89 روزه داوطلب کمک پرستاری شد. الهام شفائی دیگر کم پرستار ساکن پارسآباد است که از 21 فروردین در بخش آی سی یو کرونا بیمارستان امام خمینی (ره) اردبیل بهصورت قراردادهای ۸۹ روزه داوطلب همکاری شد.
آنها وقتی صحبت از روزهای عقد و عروسیشان میکنند، هنوز هم چشمهایشان برق میزند و نیز با هیجان از آن روزها یاد میکنند.
طی دوره کمک پرستاری در بیمارستان امام خمینی پارسآباد باهم آشنا شدهاند، 10 بهمن 98 عقد کرده و برای 28 مرداد 99 قرار عروسی گذاشته بودند، حال آنها بدون هیچ تشریفات و عروسیای زندگیشان را شروع کردهاند. اما چرا 28 مرداد؟
در مواجهه با این سؤال به یکدیگر نگاه میکند، هر دو قهقههای میزنند و بعد از چند لحظه مکث و سکوت، خاکزاد میگوید: قرارمان برای عروسی 28 مرداد بود چون از قبل این روز برای ما مهم و خاطرهانگیز بود و شفائی رشته کلام را به دست میگیرد و میگوید: قرار بود در این روز خاطرهانگیز جشن عروسی بگیریم ولی با توجه به شرایط جامعه و شیوع ویروس کرونا تصمیم گرفتیم در این روز زندگی مشترکمان را با یک شادی کوچک در بیمارستان کنار همکاران و هنگام خدمت به هموطنان آغاز کنیم.
چگونه خانوادهها را به ازدواج راضی کردید؟
اما بهمن خاکزاد و الهام شفائی چگونه توانستند خانوادهها را راضی کنند تا زندگی مشترکشان را بدون جشنوسرور و در بیمارستان شروع کنند؟
او بر این باور است که تصمیم سختی گرفتهاند. می گوید: «با حس انساندوستی و برای اینکه خطری برای خود و دیگران ایجاد نکنیم، تصمیم گرفتیم جشنی نگیریم، چون میدانستیم و با تکتک سلولهای بدنمان درک میکردیم که چه روزهای سختی است و میفهمیدیم مدافعان سلامت چگونه با ایثار و فداکاری جان خود و خانوادههایشان را به کف دست میگیرند و چقدر استرس و اضطراب میکشند برای نجات جان انسانها.»
شفائی هم با همسرش همنظر است؛ در ادامه حرف همسرش می گوید: «به علت شیوع ویروس کرونا تصمیم گرفتیم جشن نگیریم و با انجام این کار در این زمینه فرهنگسازی کنیم و عملاً نشان دهیم که بدون جشن هم میتوان زندگی مشترک را آغاز کرد و جان هیچ عزیزی را به خطر نینداخت و چرا عاقل کند کاری که باز آید پشیمانی؟»
شفائی اضافه می کند: "هر دو به این تصمیم رسیدیم که جشن نگیریم اما سختترین کار انتقال دادن این تصمیم به خانوادهها بود؛ به آنها گفتیم که "میدانیم آرزوها برای عروسی ماها دارید و میدانید که ما هم آرزوها برای عروسیمان داشتیم اما هر تجمعی در حقیقت رفتن روی مین دشمن بیرحم و قاتل کرونا است و قطعاً میدانید که شما هم راضی نیستید جان خود، فرزندان و خویشاوندان و دوستانتان را به خطر بیندازید."
بهمن هم ادامه می دهد: "راضی کردن خواهرها و برادرها سختتر از پدر و مادرها بود اما با موافقت پدران و مادرانمان آنها هم راضی شدند و خانوادهها از هیچ حمایتی دریغ نکردند و ما را برای آغاز زندگی مشترک همراهی و حمایت کردند و اینچنین شد که روز 28 مرداد برای ما خاطرهانگیزترین روز شد، کنار همکاران بخش در بیمارستان و به شادی زندگیمان را شروع کردیم."
شفائی گوشیاش را چک میکند و عکسهای 28 مرداد را به خبرنگار ایسنا نشان می دهد؛ کمی به فکر فرومیرود و 28 مرداد و اتفاقات روز را در ذهنش مرور میکند. یکییکی به عکسها نگاه میکند و به خبرنگار نشان میدهد، به عکس کارت عروسیشان که میرسد تبسمی میزند و بلند میخواند: «خدایا به هر آنکه دوست میداری بیاموز که عشق از زندگیکردن برتر است و به هر آنکه دوست تر میداری بچشان که دوست داشتن از عشق هم برتر است. پذیرایی سهشنبه 28/5/99- نشانی: عمق قلبهای شما.»
او با هیجان متن کارت عروسی را میخواند و من در دلم آرزوی روزهای مملو از عشق و لبخند برای جوانان سرزمینم میکنم.