"حبیب بدوی" از اهالی شهر اهواز, از جانبازان دوران دفاع مقدس و از نیروهای ضدزره بود که برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) راهی سوریه شده بود. او در شهر البوکمال در استان دیرالزور سوریه توسط تروریستهای تکفیری به شهادت رسید. شهید بدوی از همرزمان سردار شهید مدافع حرم سیاح طاهری بود. "کاظم فرامرزی" نام آشنایی در میان پژوهشگران جنگ و دفاع مقدس است. او از رزمندگان و فرماندهان دوران دفاع مقدس بود که خاطرات بسیاری از آن روزها در سینه دارد. او پیشتر رئیس مرکز ملی اسناد و کتابخانه دفاع مقدس بود. دوست صمیمی شهدای مدافع حرم سعید سیاح طاهری و حبیب بدوی بوده است.
هر جا دامنه خطر خودش را نشان میداد، داوطلبانه میایستاد
فرامرزی در مورد دوست و همرزم شهیدش حبیب بدوی میگوید: من افتخار آشنایی با حاج حبیب بدری را از آبان ماه سال 65 دارم . 31 سال قبل. آن موقع نوجوانی بیش نبود. از یکی دو سال قبلش هم در عملیاتهای دوران دفاع مقدس شرکت میکرد. یک نوجوان رزمنده بود. حضور بسیجی در میدان جهاد داشت ولی وقتی در میدان عمل آمد و درگیر عملیات شد، به عنوان پاسدار ماندگار شد و تا سال 72 پاسداری خودش را حفظ کرد. عملا یک رزمنده عملیاتی علاقمند به حضور در کانونهای خطر بود و از خطر گریزان نبود. هر جا دامنه خطر خودش را نشان میداد، داوطلبانه میایستاد.
دنیا به صورت تمام عیار به او رو کرد و همه چیز داشت/دنیا به او رو آورد ولی او خیلی به دنیا میدان نداد
او ادامه میدهد: او از همان ابتدا نیروی حاج سیاح طاهری بود. یک ارتباط نزدیکی با شهید سیاح طاهری داشت. سیاح طاهری هم برایش نقش پدری داشت. نقش پدری و تربیتی او باعث شد که تا پایان جنگ در صحنه بماند.در عملیات های مختلف به عنوان فرمانده گردان حاج سیاح طاهری با نام گردان امام حسین(ع) در تیپ 201 ائمه حضور داشت. بعد از جنگ، زمانی که بحث درجات در سپاه مطرح شد، از سپاه رفت و گفت ما برای این مرحله نیامده بودیم. خوی و خصلت او خصلت رزم و جهاد بود و برای جهاد آمده بود.
فرامرزی از وضع خوبی مالی شهید بدوی چنین میگوید: بعد از آن رفت دنبال امورات زندگیاش و دنیا هم همه جوره به او رو کرد. متنعم بود. دنیا به صورت تمام عیار به او رو کرد و همه چیز داشت. از شهدای میلیاردر است. وضع مالیاش خوب بود. معمار بود و در کار ساخت و ساز بود. شغل پدریاش بود. اما خصلت اولیه اخلاقیاش این بود که غرق و جذب دنیا نشد. دنیا به او رو آورد ولی او خیلی به دنیا میدان نداد. زندگی میکرد و ساده زیستی جزو زندگیاش بود. وقتی بحث جهاد و سوریه پیش آمد، خیلی علاقه داشت که دوباره به منطقه برود و علتش همان خوی رزمیگری او بود. اهل جهاد و مبارزه بود. خیلی تقلا کرد اما راه پیدا نکرد.
کاظم فرامرزی و شهید سیاح طاهری
بعد از شهادت سعید سیاح طاهری متحول شد
او معتقد است بی تابی شهید از شهادت سیاح طاهری آغاز شد. در این باره میگوید: شهادت سعید سیاح طاهری او را دوباره متحول کرد. بعد از شهادت او حبیب دیگر قرار نداشت. دیگر کل فعالیتهای اقتصادیاش را کنار گذاشت. در آستانه دومین سال شهادت سیاح طاهری هستیم. در این دو سال هیچ کار اقتصادی نکرد. همهاش در تقلا بود به مناطق عملیاتی سوریه برود و آخرش هم راه پیدا کرد. چند نوبت رفت. در نوبت سوم مجروح شد. دقیقا قبل از اربعین سال گذشته ایشان مجروحیت سختی پیدا کرد. بیشتر از ناحیه ستون فقرات و شکم و دست و پا و صورت. وقتی برگشت، با خود گفتیم دیگر رفته و طعم آنجا را چشیده و این رفتنها را تمام میکند. اما دوران نقاهتش که تمام شد برای بار چهارم باز به منطقه رفت. و این اعزام پنجمش بود که ختم به شهادت شد و این نشان دهنده ثبات قدم او بود و اعتقادی که به این راه داشت. آمده بود که آخرش برود.
از شهادتش غافلگیر نشدیم
فرامرزی ادامه میدهد: ما از شهادتش غافلگیر نشدیم از حال خودمان غافل شدهایم. ایشان در واقع نوجوانی در بین ما بود که ما در مقابل او در پیری در کنج خانههایمان نشستهایم. نوجوان دوران جهاد هشت ساله ما میداندار صحنه رزم مدافعان حرم و برون مرزی شد و حیف هم بود، اگر شهید نمیشد. مطمئنا اگر حاج حبیب مجددا سالم برمیگشت، باز هم به میدان سوریه برمیگشت. بر اساس نکات تربیتی که از حاج سیاح طاهری گرفته بود، عملا راهش را خوب پیدا کرده بود و هیچ عاملی باعث نمیشد که از راهش دست بکشد. دنیا با همه زیباییاش برای او و تنعمها او را نفریفت. چشمانش را بست. این خیلی هنر میخواهد. ما اهل جنگ و رزم بودیم و قبلا فکر میکردیم اهل رزم بودن، جان دادن است. اما حالا فهمیدهایم جان دادن زیاد سخت نیست ولی وقتی طعم دنیا را چشیدی میفهمی مال دادن در راه خدا خیلی سخت است. او همینگونه بود. چشم به مال و زیبایی دنیا بستن، کار هر کسی نیست اما حاج حبیب این کار را کرد.
او از پیام شهید بدوی چنین میگوید: مهمترین پیامی که فکر میکنم حاج حبیب بدوی برای نسل حاضر دارد همان دل ندادن به دنیاست. بدوی وقتی آخرین بار میخواست برود، به او گفتم: «تو که داری میروی و احتمالا شهید میشوی. بعد از تو سوالی که از من می پرسند اینست که تو که این همه دنیا را داری چرا میروی؟ من چه پاسخی بدهم؟» او گفت: «من دنیا را دیدم. انتهای این دنیا هیچ چیز نیست.» احساس کرده بود این دنیا اشباع کننده روح کسانی که دغدغه دین و آرمانهای انقلاب دارند، نیست. مسیر جهاد و شهادت و مسیر درست در خط ولایت بود. مسیر رزم و دفاع از ارزشها خطی است که برای همیشه هست و منحصر به مقطع زمانی خاصی نیست و با شهادت کسی هم ختم نمیشود. راه حاج حبیب بدوی ها باز است.
کارکرد خوب او در برون مرزی به خاطر تسلطش به زبان و فرهنگ عربی بود
به غیر از کار در یگان ضد زره در زبان عربی هم تخصص داشت. فرامرزی در این باره میگوید: زبان عربیاش خیلی خوب بود و یکی از دلایلی هم که در مناطق برون مرزی کارکرد خوبی داشت همین تسلطش به زبان عربی بود. زیرا کشورهای شرکت کننده در جبهه مقاومت بیشتر عرب زبان بودند. آشنایی او با فرهنگ عربی به حضورش در منطقه کمک میکرد. با نیروهای نجبا و نیروهای مجاهد عراقی همراه بود و طبق اطلاعی که کسب کردم در مراحل پاکسازی شهر البوکمال استان دیرالزور بود که با اصابت خمپاره 60 در کنارش از ناحیه شکم آسیب دیده و به شهادت میرسد. در تماسی که من برای آخرین بار با او قبل شهادت داشتم، خیلی اصرار میکرد خودش را به اربعین برساند. چون ما معمولا اربعینها با هم بودیم. سال گذشته او مجروح شد و نتوانست اربعین بیاید. امسال توفیق داشتم که بروم. خیلی اصرار داشتم که خودت را برسان و او میگفت: «در شرایطی هستم که نمیتوانم.» خوش به سعادتش که اربعین به شهادت رسید. بعد از نماز صبح به شهادت رسید.