فارس: نادیا و خانوادهاش هم یکی از خانوادههای ایزدی بودند که نیروهای داعش بارها به «کوچو» محل سکونت آنها آمدند. داعشیها معولا در دهکده گشت میزدند و اعلام میکردند که یک جاده دیگر را هم به تصرف درآوردند. نیروهای داعش عینکهای آفتابی به چشم داشتند، صورتهایشان را با پارچه سیاه پوشانده بودند و اسلحه و خنجر با خود حمل میکردند. اینها بخشی از روایت نادیا دختر 20 ساله ایزدی از ورود داعش به دهکده محلی زندگیاش است. در ادامه بخش های دیگری از ماجرای اقدامات داعش را از زبان این دختر ایزدی که 9 روز در اسارت این گروه بوده، به روایت هفتهنامه آلمانی «اشپیگل» میخوانیم:
داعشی ها در بدو ورود تلاش کردند تا مردم را قانع کنند که اگر سلاحهایشان را تحویل دهند، خطری آنها را تهدید نمیکند و اسلحههای شکار و چاقوهای آشپزخانه هم مدنظر آنها بود. نیروهای داعش اعلام کردند که خلع سلاح، بهای زنده ماندن مردم است. پس از اینکه سلاحها جمعآوری شد و داعشیها آنها را در کامیونی سوار کردند، مردم را به مدرسهای بردند و زنان را از مردان در گروههای کوچک جدا کردند. زنان تمام بعداز ظهر در حالی که اشک میریختند، صدای شلیک گلوله میشنیدند. بعد از این، زنان مسن از جوانترها جدا شدند. نادیا میگوید: «مادرم در لحظه آخر حلقه طلایش را از دستش درآورد و به من داد و گفت که به آن نیاز پیدا خواهی کرد.» حلقهای که بعدها یکی از مردان به زور از نادیا گرفت و در یکی از انگشتان خودش کرد. در واقع این آخرین پولی بود که نادیا از مادرش گرفت. نادیا قسم خورده که بالاخره روزی این مرد را پیدا میکند و حلقه را پس میگیرد.
تصویر مادر نادیا در تلفن همراه وی. همه برادران، 2 خواهر و مادر نادیا از زمان حمله داعش گم شدهاند
بعد از این، تمامی 64 زن جوان که نادیا هم جزء آنها بود به موصل منتقل شدند؛ همان شهری که داعش آن را چند ماه پیش تسخیر کرده بود. در طول 9 روزی که داعش نادیا را زندانی کرده بود، در 5 نقطه متفاوت توقف کرد و در طول مسیر همواره زنان جوان بیشتری را با خود میبردند. نخستین محل توقف خانهای متعلق به قاضیای به نام «قاضی حسین» بود که فرار کرده بود. این را یکی از داعشیها به زنان جوان گفت و این در حالی بود که عکس قاضی و همسرش هنوز روی دیوار بود و فنجانهای چای آنها روی میز بود. آنها پیش از آنکه به مناطق بعدی بروند، 3 روز در این محل ماندند.
نادیا میگوید که 9 روز اسارت در دست داعش، طولانیتر از تمام عمر به نظر میرسید، با این حال او میتواند هر ثانیه را به یاد آورد. بعضی اوقات چیزی برای خوردن وجود نداشت و بقیه اوقات هم فقط تخممرغی گندیده برای 6 زن جوان به آنها میدادند. 2 روز هم هیچ آبی به آنها ندادهاند. هوا به شدت گرم بوده و داعشیها فقط به اسیران خود 1 لیوان چای میدادند که هر زن فقط میتوانست 2 جرعه از آن بنوشد. یکی از آنها گفته بود که اگر اسلام بیاورند، میتوانند هرچقدر که بخواهند آب بنوشند. در محل دیگری از توقف به زنان اجازه داده شد که آب بنوشند اما اینبار سطلی را از آبی که برای حمام استفاده شده بود پر کردند که رنگی شبیه به ادرار داشت اما در هر حال تنها آبی بود که زندانیان داشتند.
اعضای داعش بارها در طول روزها آنها را بدون دلیل کتک میزدند. یکی از مردان با کابل برق و 2 تن دیگر هم با تکههای چوب زنان را میزدند. بعضی اوقات هم زنان را زیر مشت و لگد میگرفتند همه اینها در شرایطی است که بارها آنها را مورد سوء استفاده جنسی قرار دادند. زنان التماس میکردند ولی داعشیها توجهی نمیکردند. زنان گاهی تصمیم میگرفتند که به مردان حمله کنند و آنها را بکشند، اما آنها همیشه مسلح و در گروههای 3 یا 4 نفره بودند.
نادیا همچنین میگوید که همیشه افراد جدید به این محل میآمدند و گروهی انجا را ترک میکردند. این دختر ایزدی شواهدی درباره اینکه نیروهای داعش از موادمخدر استفاده میکردند، ندیده اما بوی سیگار به مشام او و دیگر زنان رسیده است. در میان نیروهای داعش افرادی بودند که عربی صحبت میکردند و گروهی هم بودند که گویش کردی داشتند. به نظر میآمد که گروهی از آنان از مناطق مرزی به این منطقه آمدهاند و گروهی هم فقط به این دلیل به داعش پیوستهاند که بتوانند زنان و پول در اختیار داشته باشند.
سرانجام نادیا در فرصتی که در نبود نگهبانها به دست میآورد، با پریدن از روی دیوار موفق به فرار میشود و با دنبال کردن مسیر چراغها تلاش میکند تا به مرکز شهر موصل برسد. وی که با این شهر 2 میلیون نفری و دومین شهر پر جمعیت در عراق پس از بغداد بیگانه بوده میگوید که به نظر میرسد شهر خالی شده بود و مردم آن را ترک کرده بودند. وی در مسیر، در خانهها را میزد و گهگاه از ترس تعقیب شدن در طول راه پشت بوتهها پنهان میشد. وقتی به محل شلوغ شهر میرسد، در خانهای را میکوبد و مردی در را به روی وی باز میکند. نادیا گریان برایش توضیح میدهد که چه اتفاقی برایش افتاده و این مرد و همسرش وی را پناه میدهند.
نادیا از یک ماه و نیم پیش که توانست فرار کند، به همراه شماری از بستگانش پناهندگی گرفت.
ممکن است نادیا روزی آنچه بر وی گذشته است را بنویسد. او درباره دادگاه لاهه چیزهایی شنیده است و کسی به او گفت که قضات این دادگاه حتی پس از گذشت سالها برای اجرای حقیقت و مجازات گناهکاران تلاش میکنند. در وقت مناسب او هم در این دادگاه شهادت خواهد داد. مهم نیست که چقدر طول میکشد ولی نادیا هیچ کدام از وقایع را فراموش نخواهد کرد.