زیبا کلام در شرق نوشت: مخالفان میگفتند که شاه تا آنجا که میتوانست کشتار کرد، اما زمانیکه سرانجام دریافت که دیگر با سرکوب، قلعوقمع معترضان و کشتار مردم نمیتواند به سلطنتش ادامه دهد، لاجرم فرار کرد. درمقابل دیگران معتقد بودند که شاه راضی به کشتار نبود و درنتیجه تسلیم انقلاب شد و تصمیم به ترک کشور گرفت. امسال بنای گفتن مطلبی دراینباره را نداشتم، اما بعد از گذشت این روز و تکرار برخی مطالب مشابه در فضای رسمی، ذکر توضیحاتی را مفید میدانم.
آیا بخش عمدهای از روایت رسمی که در ۳۷ سال گذشته درباره شاه در ایران انتشار یافته یا در قالب فیلم و سریال در صداوسیما به تصویر کشیده شده و به شاه نسبت داده شده مورد تأییدش است؟ صدالبته که مراد ما این نیست شاه یا هر سوژه دیگری مطالب روایتگر را تصدیق كند. طبیعی است که چنین اتفاقی کمتر میافتد. مراد ما بیشتر آن است که مورخ نبايد روایت خودش را جایگزین آنچه میاندیشیده و تصویر و تصوری که از دنیای پیرامونش داشته بکند.
زمستان سال ٥٧ که بهمن انقلاب سرازیر شده بود، میلیونها ایرانی هر شب ساعت ٧:٤٥ هر کجا که بودند خودشان را پای یک رادیو ترانزیستوری میرساندند تا در جریان اخبار بيبيسي فارسی قرار بگیرند. در دوران انقلاب نام اندرو وتیلی برای همه ایرانیان آشنا بود. او درحقیقت بلندگوی انقلاب بود. بيبيسي، ایرانیان را در جریان آخرین موضعگیریهای امام در نجف یا پاریس قرار میداد؛ موضعگیری چهرهها و شخصیتهای اپوزیسیون را به اطلاع مردم میرسانید و بیانیهها و اعلامیههای رهبران مذهبی و سیاسی بهعلاوه احزاب و تشکلهای سیاسی مخالفان رژیم را قرائت میکرد.
اندرو وتيلي هر شب فهرست بلندبالایی از آخرین تظاهرات، راهپیماییها، اعتصابات، درگیریها، تلفات و سایر رویدادهای مرتبط با نهضت را از سراسر ایران به اطلاع مردم میرسانید و بالاخره و شاید مهمترین کارکرد اندرو وتيلي آن بود که آخرین اخبار و تصمیمات، آخرین برنامههای مربوط به راهپیماییها و سایر برنامهریزیهایی را که رهبران مخالف رژیم شاه تصمیمگیری کرده بودند به اطلاع مردم ایران میرسانید. حال شاید بهتر بتوان متوجه شد که چرا هرکس هر کاری که دستش بود را آن شبها رها میکرد و رأس ساعت ٧:٤٥ خود را به پای رادیو و شنیدن برنامه شبانگاهی بيبيسي میرسانید.
برای نشاندادن وزن و اهمیت بيبيسي در دوران انقلاب برای دهه شصتی و هفتادیها، بايد گفت که وزن بيبيسي فارسی و اندرو وتيلي بهتنهایی بهاندازه بيبيسي فارسی امروز، «من و تو» و رادیو فردا روی یکدیگر بود. گرچه شاه و سایر امراي رژیمش که به اهمیت و نقش بيبيسي در آن دوران پی برده بودند اما اخراج اندرو وتيلي از ایران یک آبروریزی بزرگ محسوب میشد. شاه و سایرين در دوران انقلاب بارها گفته بودند ایران چیزی برای پنهانکردن ندارد و در نتیجه خبرنگاران و گزارشگران بینالمللی میتوانند به ایران بیایند و گزارش تهیه کنند.
شاه ایران بهشدت از نقش بيبيسي آزردهخاطر بود و بارها و بارها به مقامات بریتانیا به واسطه عملکرد بيبيسي و گزارشات اندرو وتيلي اعتراض كرده بود. اما این همه ماجرای بيبيسي و اندرو وتيلي نبود. شاه ناآرامیها و تحولات ایران را یک توطئه برنامهریزیشده از سوی غربیها و مشخصا هم از جانب آمریکا و انگلستان برای سرنگونی رژیمش میدانست.
یکی از عمدهترین دلایل شاه برای گرفتن انگشت اتهام به سمت انگلستان، نقش رادیو بيبيسي و اندرو وتيلي در دوران انقلاب بود. آنقدر بيبيسيفارسی کارش را درست و دقیق انجام میداد که شاید اگر خود انقلابیون در لندن مسئولیت آن را برعهده میگرفتند، به زیبایی کارکنان بيبيسي نمیتوانستند برنامهسازی کنند.
واقعا بيبيسي در دوران انقلاب به صورت نبض اطلاعرسانی نهضت و مبارزه درآمده بود. بنابراین شاه و شمار دیگری از مسئولان ارشد رژیم واقعا معتقد بودند رادیو بيبيسي بخشی از آن سناریوی کلان به منظور سرنگونی شاه و تغییر رژیم است. شاه بارها و بارها این مسئله را به «سر آنتونی پارسونز» سفیر انگلستان در تهران در دوران انقلاب یادآور شده بود. در واقع شاه در اثبات تئوری توطئهاش مبنیبر دستداشتن غربیها در ناآرامیهای دوران انقلاب همواره به سروقت بيبيسي میرفت و به مصداق «آفتاب آمد دلیل آفتاب»، آن را دلیل روشن دستداشتن انگلیسیها در ناآرامیهای ایران میدانست.
اما شاه همچنان همانطورکه گفتیم، دو قدرت آمریکا و انگلستان را پشت جریانات ناآرامیهای منجر به انقلاب میدانست و کماکان از بسیاری از کسانی که به دیدارش میآمدند، در دوران انقلاب میپرسید که «آن داستان را چرا به راه انداختهاند؟». شاید بتوان گفت که یکی از استادانهترین پاسخهایی که به این پرسش وی داده شد، از جانب مرحوم دکتر غلامحسین صدیقی، استاد دانشگاه تهران و وزیر کشور مرحوم دکتر محمد مصدق، بود. شاه پس از رایزنی با سران بلندپایه رژیمش ازجمله با فرماندهان نظامی و رئیس تشکیلات اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) به این جمعبندی میرسد که یک «دولت آشتی ملی» تشکیل دهد؛ این همان راهبردی بود که منجر به تشکیل دولت شاهپور بختیار و خروج شاه چند هفته بعد از آن از کشور میشود. البته قبل از بختیار، آن فکر با چند نفر از شخصیتهای ملی و وجیهالمله دیگر هم در میان گذاشته میشود که به نتیجه نمیرسد. ازجمله آن شخصیتها غلامحسین صدیقی، یکی از رهبران جبهه ملی، بود. صدیقی بعد از ٢٥ سال یعنی از زمان کودتای ٢٨ مرداد سال ٣٢ با شاه دیدار میکند. شاه پس از تعارفات اولیه میرود به سروقت همان پرسشی که از بسیاری دیگر هم داشته: «این داستان خمینی چیه اینها توی این مملکت به راه انداختهاند؟». پاسخی که صدیقی میدهد، به اندازه چندین کتاب و پژوهش میتوانست برای شاه روشنگر باشد. او به اعلیحضرت میگوید که «داستان خمینی نیست. داستان یک پدر و پسر است. به پدر (رضاشاه) کسی جرئت نمیکرد دروغ بگوید و به پسر (شاه) کسی نمیتوانست حقیقت را بگوید».
آنچه احتمالا دکتر صدیقی به شاه نمیگوید، آن است که شوربختانه به دیکتاتورها همواره چیزی گفته میشود که مایل هستند بشنوند. اطرافیان آموختهاند که به اعلیحضرت فقط مطالبی را بگویند که مورد طبع ملوکانه قرار ميگرفته. احدی جرئت نمیکرده سخنی بگوید که به مزاج قبله عالم خوش نیاید. در واقع اگر یکی از مسئولان و نزدیکان جرئت میکرد و به اعلیحضرت سخنی میگفت که مورد پسند «قبله عالم» نمیبود یا از «پدر تاجدار» خیلی خیلی ملایم انتقاد میکرد، از چشم ملوکانه میافتاد و کنار گذاشته میشد؛ بنابراین در نظام مدیریتی شاه مسابقه نفسگیری میان اطرافیان به وجود آمده بود که هرکدام سعی میکردند با تملق بیشتری خود را به «آریامهر» نزدیکتر كنند و جایگاه مستحکمتری در هرم قدرت برای خودشان دستوپا کنند. چنین شد که بعد از ٢٥ سال که به طور منظم به او گفته میشد درستترین، بهترین، ملیترین، وطنپرستانهترین، پختهترین، اصولیترین، هوشمندانهترین و بیعیبونقصترین سیاستها از آنِ اعلیحضرت است و سیاستهای عالمانه، تاریخی و دورانساز «پدر تاجدار» و «آریامهر کبیر» چهره ایران را دگرگون کرده، آن را از یک کشور فقیر و عقبمانده تبدیل کرده به یک کشور صنعتی و از قدرتی که هیچکس آن را جدی نمیگرفت، به یک ابرقدرت منطقهای و در آستانه ورود به دروازههای تمدن بزرگ قرار گرفته است؛ او بارها با امواج گسترده و باورنکردنی از اعتراضات خیابانی و مخالفت مردمش روبهرو شد و هرگز نتوانست آن را هضم و فهم کند و تنها واکنشش آن بود که یقه آمریکا، انگلیس و بيبيسي را بگیرد