جام جم: سپند امیرسلیمانی در برنامه خندوانه در بخش استندآپ کمدی با این برنامه همکاری دارد و طنزهای بانمکی را تعریف میکند.
این بازیگر که از بچگی در سینما، تلویزیون و تئاتر فعالیت داشته، آهسته و پیوسته پیش میرود.
در کارهای طنزی مانند خوشنشینها، مرد دوهزار چهره، شبهای برره و کارهای جدی از جمله نرگس، بگذار آفتاب برآید، آسمان همیشه ابری نیست و... بازی کرده است.با او هم صحبت شدیم و او صادقانه تقریبا همه زندگیاش را با لحنی طنز و جدی برایمان تعریف کرد.
میدانیم پسر سعید امیرسلیمانی یکی از بازیگران و کارگردانان قدیمی هستید و خواهرتان کمند هم بازیگر است، بقیهاش را خودتان برایمان بگویید؟
حدود 39 سال قبل بعد از کمند در تهران، سمت میدان توحید متولد شدم.
پس تصور این که پدر شما بازیگر بوده و باید از بچههای بالا شهر باشید، زیاد درست نیست؟
نهتنها بچه بالا شهر نیستم بلکه خانهای که در آن زندگی میکردیم اجارهای بود!
پس شما هم در یک خانواده طبقه متوسط بزرگ شدید؟
پدر و مادرم هر دو حقوقبگیر بودند. البته این را هم بگویم تا 15ـ10 سال قبل بازیگران دستمزدهای بالایی نمیگرفتند. دستمزد آنها به اندازهای بود که بتوانند زندگی روزانه را بگذرانند. چند سالی است که دستمزدها بالا رفته اما باز هم فرقی نکرده؛ آن سالها دستمزد کم بود اما میدادند اما الان زیاد شده اما نمیدهند !
مادرتان کارمند کجا بودند؟
مرکز توسعه صادرات کار میکردند. من به همراه خانوادهام تا سوم راهنمایی محله توحید زندگی میکردیم بعد رفتیم به منطقه ولنجک!
پس عاقبت به بالاشهر نقل مکان کردید؟
بله ! از طرف اداره مادرم خانهای در محله ولنجک به ما دادند. یعنی از طریق بازیگری پدرم نبود که خانهای در شمال شهر بخریم. راستش من از بچگی علاقهمند به بازیگری نبودم، هر چند پدر و خواهرم بازیگر بودند. اما زمانی که بازیگری را به شکل حرفهای شروع کردم کمکم به این حرفه علاقهمند شدم.
ریسک بزرگی است که آدم وارد حرفهای شود که به آن علاقهای ندارد؟
با حرفه بازیگری آشنا بودم چون در خانوادهای بزرگ شدهام که شغلشان بازیگری است، وقتی بچه بودم چند نقش هم بازی کرده بودم. اما گاهی سرنوشت جوری پیش میرود که با برنامهریزیهایت همخوانی ندارد. سوم راهنمایی را که تمام کردم برای ادامه تحصیل در هنرستان موسیقی ثبتنام کردم اما از شانس بد من از همان سال اعلام کردند که از اول راهنمایی هنرجو میپذیرند. من باز هم ناامید نشدم و رفتم هنرستان صداوسیما رشته موسیقی ثبتنام کنم، گفتند که رشته موسیقی حذف شده است! من هم رفتم و رشته برق ثبتنام کردم. بعد از گرفتن دیپلم در رشته هنر کنکور دادم تا موسیقی بخوانم اما بازیگری قبول شدم! یعنی کاملا سرنوشت میخواست من بازیگر شوم.
طنازی در پدر و خواهرتان کمتر دیده میشود احتمالا باید از مادرتان به شما رسیده باشد؟
مادرم اهل بگو و بخند است اما خودم هم زیاد مشکلات را جدی نمیگیرم. نمیخواهم این را بگویم که آدم قوی هستم اما میدانم زندگی سختی و آسانی و بالا و پایین دارد...
واقعا نگرشتان همین طوری است؟ چون خیلی از ما فقط حرفش را میزنیم اما پای عمل که میآید، نمیتوانیم زیاد دوام بیاوریم.
به نظرم زندگی خیلی کوتاهتر از این است که ما بخواهیم با غصه خوردن برای مشکلات ریز و درشت، همین عمر کوتاه را هم تباه کنیم. البته من هم گاهی اوقات کم میآورم و مسلما بیحوصله میشوم .
زیر سایه اسم پدر و خواهرتان هم بودید؟
اوایل کارم بله و خیلیها میگفتند به واسطه پدر و خواهرم وارد این حرفه شدهام. طبیعی هم هست چون آنها خیلی زودتر از من وارد حرفه بازیگری شده و شناخته شده بودند. اما این موضوع اذیتم نمیکرد چون پدر و خواهرم بازیگرهای موفقی بوده و هستند.
شما فقط از راه بازیگری امرار معاش میکنید؟
متاسفانه، بله !
این روزها خیلی از بازیگران از کمکاری یا بدقولی تهیهکنندهها برای پرداخت دستمزد گلایهمندند، با این اوضاع شرایط زندگی سخت نیست؟
من هیچ وقت فکرش را هم نمیکردم که کار به اینجا بکشد و اینقدر کمکار شویم. در دوران کمکاری و بیپولی که نمیشود به شغل دیگری فکر کرد؛ چون سمت هر کاری بروی باید سرمایه داشته باشی. اما واقعا اگر برای بازی در یک سریال دعوت به کار شوم حتما با دستمزدم کار دیگری را هم شروع خواهم کرد و فقط به درآمد بازیگری اکتفا نمیکنم.
یعنی تا قبل از کمکاری که دو سه سالی است پیش آمده فکر میکردید بازیگری امنیت شغلی دارد؟
از همان اول میدانستم تنها چیزی که ندارد امنیت شغلی است! چون کاملا با فضا و شرایط کار آشنا بودم. حتی یک دوره ساندویچی هم داشتم اما بعد ادامه ندادم. چند سالی خیلی پرکار بودم برای همین فرصت نداشتم بجز بازیگری به حرفه دیگری هم فکر کنم. واقعیت این است که بازیگری آنقدر پول ندارد که بتوان پسانداز یا سرمایهگذاری کرد. از بچگی یادگرفتم کج دار و مریز زندگی کنم و نق نزنم.
همه اینها را میدانستید و باز هم بازیگری را ادامه دادید؟
گفتم اتفاقی وارد این حرفه شدم. شاید یکی از دلایلی که بازیگری را دوست نداشتم همین نبود امنیت مالی و شغلیاش بود. اما در کنارش یاد گرفتم سخت نگیرم؛ مثلا ایرادی نمیبینم یک پیراهن را دو سال بپوشم یا دلیلی ندارد که مثلا هر فصل کلی لباس بخرم، با همانهایی که دارم، سر میکنم.
در برنامه خندوانه در بخش استندآپ کمدی درباره رانندگی ما ایرانیها به نکات خوبی اشاره کردید، این ریزبینی و دقت در اطراف را همیشه دارید یا به خاطر برنامه خندوانه روی آن متمرکز شدید؟
دقتم روی رفتارهای اجتماعی و فردی زیاد است. به نظرم ما ایرانیها مدل خاصی هستیم نه تنها در رانندگی بلکه در خیلی از چیزهای دیگر. به نظرم باید این نکات را گفت تا شاید آنقدر حساسیتمان روی مسائل زیاد شود تا کمتر اشتباه کنیم.
در آستانه 40 سالگی با تجربه فعالیت در حرفه بازیگری چه حرفی برای جوانهایی دارید که دوست دارند بازیگر شوند و فکر میکنند ورود و ماندن در این حرفه آسان بوده و افق بازیگری خیلی روشن است.
زندهیاد حسین پناهی در یکی از شعرهایش میگوید: پشت این پنجره جز هیچ بزرگ، هیچی نیست!
این بازیگر که از بچگی در سینما، تلویزیون و تئاتر فعالیت داشته، آهسته و پیوسته پیش میرود.
در کارهای طنزی مانند خوشنشینها، مرد دوهزار چهره، شبهای برره و کارهای جدی از جمله نرگس، بگذار آفتاب برآید، آسمان همیشه ابری نیست و... بازی کرده است.با او هم صحبت شدیم و او صادقانه تقریبا همه زندگیاش را با لحنی طنز و جدی برایمان تعریف کرد.
میدانیم پسر سعید امیرسلیمانی یکی از بازیگران و کارگردانان قدیمی هستید و خواهرتان کمند هم بازیگر است، بقیهاش را خودتان برایمان بگویید؟
حدود 39 سال قبل بعد از کمند در تهران، سمت میدان توحید متولد شدم.
پس تصور این که پدر شما بازیگر بوده و باید از بچههای بالا شهر باشید، زیاد درست نیست؟
نهتنها بچه بالا شهر نیستم بلکه خانهای که در آن زندگی میکردیم اجارهای بود!
پس شما هم در یک خانواده طبقه متوسط بزرگ شدید؟
پدر و مادرم هر دو حقوقبگیر بودند. البته این را هم بگویم تا 15ـ10 سال قبل بازیگران دستمزدهای بالایی نمیگرفتند. دستمزد آنها به اندازهای بود که بتوانند زندگی روزانه را بگذرانند. چند سالی است که دستمزدها بالا رفته اما باز هم فرقی نکرده؛ آن سالها دستمزد کم بود اما میدادند اما الان زیاد شده اما نمیدهند !
مادرتان کارمند کجا بودند؟
مرکز توسعه صادرات کار میکردند. من به همراه خانوادهام تا سوم راهنمایی محله توحید زندگی میکردیم بعد رفتیم به منطقه ولنجک!
پس عاقبت به بالاشهر نقل مکان کردید؟
بله ! از طرف اداره مادرم خانهای در محله ولنجک به ما دادند. یعنی از طریق بازیگری پدرم نبود که خانهای در شمال شهر بخریم. راستش من از بچگی علاقهمند به بازیگری نبودم، هر چند پدر و خواهرم بازیگر بودند. اما زمانی که بازیگری را به شکل حرفهای شروع کردم کمکم به این حرفه علاقهمند شدم.
ریسک بزرگی است که آدم وارد حرفهای شود که به آن علاقهای ندارد؟
با حرفه بازیگری آشنا بودم چون در خانوادهای بزرگ شدهام که شغلشان بازیگری است، وقتی بچه بودم چند نقش هم بازی کرده بودم. اما گاهی سرنوشت جوری پیش میرود که با برنامهریزیهایت همخوانی ندارد. سوم راهنمایی را که تمام کردم برای ادامه تحصیل در هنرستان موسیقی ثبتنام کردم اما از شانس بد من از همان سال اعلام کردند که از اول راهنمایی هنرجو میپذیرند. من باز هم ناامید نشدم و رفتم هنرستان صداوسیما رشته موسیقی ثبتنام کنم، گفتند که رشته موسیقی حذف شده است! من هم رفتم و رشته برق ثبتنام کردم. بعد از گرفتن دیپلم در رشته هنر کنکور دادم تا موسیقی بخوانم اما بازیگری قبول شدم! یعنی کاملا سرنوشت میخواست من بازیگر شوم.
طنازی در پدر و خواهرتان کمتر دیده میشود احتمالا باید از مادرتان به شما رسیده باشد؟
مادرم اهل بگو و بخند است اما خودم هم زیاد مشکلات را جدی نمیگیرم. نمیخواهم این را بگویم که آدم قوی هستم اما میدانم زندگی سختی و آسانی و بالا و پایین دارد...
واقعا نگرشتان همین طوری است؟ چون خیلی از ما فقط حرفش را میزنیم اما پای عمل که میآید، نمیتوانیم زیاد دوام بیاوریم.
به نظرم زندگی خیلی کوتاهتر از این است که ما بخواهیم با غصه خوردن برای مشکلات ریز و درشت، همین عمر کوتاه را هم تباه کنیم. البته من هم گاهی اوقات کم میآورم و مسلما بیحوصله میشوم .
زیر سایه اسم پدر و خواهرتان هم بودید؟
اوایل کارم بله و خیلیها میگفتند به واسطه پدر و خواهرم وارد این حرفه شدهام. طبیعی هم هست چون آنها خیلی زودتر از من وارد حرفه بازیگری شده و شناخته شده بودند. اما این موضوع اذیتم نمیکرد چون پدر و خواهرم بازیگرهای موفقی بوده و هستند.
شما فقط از راه بازیگری امرار معاش میکنید؟
متاسفانه، بله !
این روزها خیلی از بازیگران از کمکاری یا بدقولی تهیهکنندهها برای پرداخت دستمزد گلایهمندند، با این اوضاع شرایط زندگی سخت نیست؟
من هیچ وقت فکرش را هم نمیکردم که کار به اینجا بکشد و اینقدر کمکار شویم. در دوران کمکاری و بیپولی که نمیشود به شغل دیگری فکر کرد؛ چون سمت هر کاری بروی باید سرمایه داشته باشی. اما واقعا اگر برای بازی در یک سریال دعوت به کار شوم حتما با دستمزدم کار دیگری را هم شروع خواهم کرد و فقط به درآمد بازیگری اکتفا نمیکنم.
یعنی تا قبل از کمکاری که دو سه سالی است پیش آمده فکر میکردید بازیگری امنیت شغلی دارد؟
از همان اول میدانستم تنها چیزی که ندارد امنیت شغلی است! چون کاملا با فضا و شرایط کار آشنا بودم. حتی یک دوره ساندویچی هم داشتم اما بعد ادامه ندادم. چند سالی خیلی پرکار بودم برای همین فرصت نداشتم بجز بازیگری به حرفه دیگری هم فکر کنم. واقعیت این است که بازیگری آنقدر پول ندارد که بتوان پسانداز یا سرمایهگذاری کرد. از بچگی یادگرفتم کج دار و مریز زندگی کنم و نق نزنم.
همه اینها را میدانستید و باز هم بازیگری را ادامه دادید؟
گفتم اتفاقی وارد این حرفه شدم. شاید یکی از دلایلی که بازیگری را دوست نداشتم همین نبود امنیت مالی و شغلیاش بود. اما در کنارش یاد گرفتم سخت نگیرم؛ مثلا ایرادی نمیبینم یک پیراهن را دو سال بپوشم یا دلیلی ندارد که مثلا هر فصل کلی لباس بخرم، با همانهایی که دارم، سر میکنم.
در برنامه خندوانه در بخش استندآپ کمدی درباره رانندگی ما ایرانیها به نکات خوبی اشاره کردید، این ریزبینی و دقت در اطراف را همیشه دارید یا به خاطر برنامه خندوانه روی آن متمرکز شدید؟
دقتم روی رفتارهای اجتماعی و فردی زیاد است. به نظرم ما ایرانیها مدل خاصی هستیم نه تنها در رانندگی بلکه در خیلی از چیزهای دیگر. به نظرم باید این نکات را گفت تا شاید آنقدر حساسیتمان روی مسائل زیاد شود تا کمتر اشتباه کنیم.
در آستانه 40 سالگی با تجربه فعالیت در حرفه بازیگری چه حرفی برای جوانهایی دارید که دوست دارند بازیگر شوند و فکر میکنند ورود و ماندن در این حرفه آسان بوده و افق بازیگری خیلی روشن است.
زندهیاد حسین پناهی در یکی از شعرهایش میگوید: پشت این پنجره جز هیچ بزرگ، هیچی نیست!