جستجو

آرشيو

تماس با ما

درباره ما

صفحه نخست

 
تاريخ درج: شنبه، 23 مرداد 1395     
وقتی کمدی‌ها می فروشند

هرچند سینمای ایران و مخاطبانش از ابتدا به تماشای ژانر کمدی تمایل داشتند و همراه با مردم سراسر جهان گونه کمدی و کمدی-رمانتیک، از جمله پرمخاطب‌ترین ژانرهای سینمایی در سینمای ایران و جهان است و هر ساله به‌طور متوسط چند فیلم با این ایده و ساختار و بازیگران شناخته شده ساخته می‌شود، ولی آنچه منظور نگارنده از این گزارش است شیوع و ظهور و تداوم این ژانر به طور همه گیر و وسیع در سینمای خسته و کم رمق ایران است.

روزنامه ایران: هرچند سینمای ایران و مخاطبانش از ابتدا به تماشای ژانر کمدی تمایل داشتند و همراه با مردم سراسر جهان گونه کمدی و کمدی-رمانتیک، از جمله پرمخاطب‌ترین ژانرهای سینمایی در سینمای ایران و جهان است و هر ساله به‌طور متوسط چند فیلم با این ایده و ساختار و بازیگران شناخته شده ساخته می‌شود، ولی آنچه منظور نگارنده از این گزارش است شیوع و ظهور و تداوم این ژانر به طور همه گیر و وسیع در سینمای خسته و کم رمق ایران است.

 
 دهه 60 اکثر فیلمسازان ایرانی در حمایت از مردم مظلوم ایران به سراغ رشادت‌ها و از جان گذشتگی‌های رزمندگان و مظلومیت مردم، مشغول ساخت فیلم‌هایی با مضمون جنگ و دفاع مقدس بودند و ژانرهای جدی‌تر مانند اکشن و بعضی ملودرام‌ها که معمولاً قصه‌ها یا قهرمانشان مربوط به جنگ و جبهه می‌شد در دستور ساخت قرار داشت و در این مدت بازیگران مستعد و قهرمان‌هایی جذاب برای سینمای ایران کشف شد که مهمترینشان جمشید هاشم‌پور بود.همچنین از قابلیت‌های جنگ و جبهه برای تعریف داستان‌هایی در قالب ژانر اکشن و ملودرام بخوبی بهره برده شد. هرچند از نظر امکانات و تکنیک اصلاً فیلم‌های مهم و قابل اعتنایی نداشتیم، اما به جهت قصه و قهرمان سینمای ایران دوران باشکوه و البته پرمخاطبی را سپری کرد که مشخصاً ژانر کمدی خیلی ژانر گسترده و مورد استفاده‌ای نبود و شاید فیلم اجاره نشین‌های داریوش مهرجویی در سال 1366 بهترین نمونه آن گونه در سال‌های میانی دهه 60 ایران بود.
 
اما دهه 70 از یک طرف به وقایع بعد از جنگ اشاره داشت و قهرمان‌های روزهای بعد از جنگ را روایت می‌کرد و از طرف دیگر با تحولی که در ساختار سیاسی کشور حاصل شد و روی کار آمدن دولت اصلاحات تمایل فیلمسازان برای بیان ناگفته‌ها و فشارهای سال‌های قبل و کمی و کاستی جامعه آرمانی و انقلابی ایران فضا را بیشتر به سمت فیلم‌های جدی‌تر و انتقادی‌تر پیش برد تا جایی که «مردعوضی» ساخته محمدرضاهنرمند در سال 1377 و آدم برفی در سال 1376 دیگر فیلم مطرح ژانر کمدی در سال‌های میانی و پایانی دهه 70 بود که کنایه‌های سیاسی- اجتماعی این دو فیلم بیش از کمدی بودن آن مورد اشاره و نظر قرار گرفت.
 
در دهه 80 با فاصله گرفتن از دوران جنگ و اشباع شدن جامعه از فیلم‌های جنگی و فروکش کردن نسبی تب تند آزادی در سینما و جامعه فرصت بیشتری برای پرداختن به ژانر کمدی و کمدی-رمانتیک فراهم شد. چنانچه فیلم‌های پرفروش تمام دهه 80 بجز سال 1389 یعنی «ملک سلیمان» را فیلم‌های ژانر کمدی تشکیل دادند. فیلم‌هایی با فضاها و فیلمسازهای مختلف با گرایش‌های فکری و سیاسی متفاوت، از سومین قسمت سه گانه عروسکی پرفروش «کلاه قرمزی» یعنی «کلاه قرمزی وسروناز» تا فیلم توقیف شده «مارمولک» ساخته کمال تبریزی، «مکس» ساخته سامان مقدم، «آتش بس» ساخته تهمینه میلانی، «چارچنگولی» ساخته سعید سهیلی و «اخراجی‌های 1و2و3» ساخته مسعود ده نمکی، سال‌های پایانی دهه 80 وآغازین دهه 90 را با پدیده جدید و جذابی که سال‌ها بندرت در جامعه مشاهده می‌شد، به نام آشتی مردم با سینما و پرشدن سانس‌های عادی و اضافه شدن سانس فوق‌العاده و روی زمین نشستن مخاطبان برای تماشای فیلم‌ها در روزها و شب‌هایی بجز جشنواره فیلم فجر و توسط مردم عمدتاً عادی و نه شیفته و عاشق سینما و فیلم روبه‌روکرد.
 
این فیلم (اخراجی ها) و کارگردانش (مسعود ده نمکی) آغازگر موج جدیدی درسینمای ایران شدند که تاالان هم ادامه دارد. موجی که ناخواسته ایجاد شد، ولی خود فیلمسازش نتوانست این نهضت را ادامه دهد و نخستین شکست خورده فروش‌های بادکنکی و میلیاردی فیلم‌هایش شد، چراکه خیلی برنامه و استراتژی دقیق و محکمی برای کارش نداشت و فیلم به فیلم از فروش فیلم‌هایش کم شد و موفقیت و جذابیت اخراجی‌ها که بعداً معلوم شد خیلی منطقی و با پشتوانه نبوده  بلکه اتفاقی و موقتی بوده است در «رسوایی» و «معراجی ها» به هیچ وجه مشاهده نشد تا ده نمکی تنها آغازگر موج کمدی «بساز و بفروش» در ایران باشد و نتواند موفقیت خود را در به دست آوردن تماشاگر تکرار کند.
 
این موج در سال‌های ابتدایی دهه 90 و تاکنون دست به دست ادامه پیدا کرد تا در این سال‌ها شاهد سیل عظیم فیلم‌های کمدی باشیم که عمدتاً با تکیه بر بازیگران بامزه و حرفه‌ای و تکیه کلام‌ها و شوخی‌های تلویزیونی و از همه مهمتر فیلمنامه‌های ضعیف، حجم زیادی از فیلم‌های این سال‌ها را نصیب خود کنند که نام بردن آنها خیلی نمی‌تواند راهگشا و تأثیرگذار باشد، چراکه اکثراً فیلم‌های متوسط به پایینی بودند که نه در ذهن‌ها ماندند، نه مورد توجه منتقدان و کارشناسان قرار گرفتند و خیلی زود از ذهن و دل همان مردمی که برای دیدنشان پول داده بودند به کلی پاک شدند.
 
«گینس»، «ایران برگر»، «پنجاه کیلوآلبالو»، «من سالوادور نیستم»، «آتش بس 2» و... را می‌توان پیرو وادامه دهنده موجی دانست که «اخراجی ها» در سال 1386 آغازگرش بود.موجی که فقط کمدی پرفروش است و کمدی بساز بفروش بیشترین انگیزه فیلمسازانش برای کسب درآمد و کشاندن مردم به سینماها بود ولیکن کمترین نشانه و استانداردهای کیفی فیلم کمدی در آنها به چشم نمی‌آید.
 
در حالی این فیلم‌ها بیشترین فروش را در بین فیلم‌های کمدی و حتی غیرکمدی داشتند که همان‌طور که از امتیاز منتقدان مشخص هستند پایین‌ترین امتیازها را از بین منتقدان سینمایی گرفتند و نسبت به فیلم‌های غیرکمدی که در این زمان اکران شدند، اکثراً کیفیت هنری و امتیاز نسبی پایین تری داشتند و این خود نشان دهنده برتری کمیت فروش در گیشه به کیفیت در فیلم واستانداردهای فیلمسازی دارد.
 
رضا عطاران، اکبرعبدی و فرهاد آییش، به عنوان پرکارترین بازیگران کمدی در اکران اول و دوم سال 95 انتخاب شدند که در این میان رضاعطاران پولسازترین بازیگر سینمای ایران در سال‌های اخیر محسوب می‌شود که صرف حضورش در یک فیلم می‌تواند تضمین نسبی برای پرفروش بودن فیلم به حساب آید(به من سالوادور نیستم و فروش 15 میلیاردی و صدرنشینی‌اش در جدول فروش نگاه کنید). البته در این میان یک استثنا هم وجود دارد و آن 50 کیلو آلبالو است که با وجود نداشتن تقریباً هیچ بازیگر مطرح و نام آشنایی در عرصه طنز به‌عنوان بازیگر نقش اول توانسته است عنوان دومین فیلم پرفروش سال را کسب کند، با وجود اینکه در هفته‌های پایانی به دلایلی از ادامه اکران بازماند.
 
در میان 5 فیلم کمدی پرفروش بهار سال 95 نام «ده نمکی» و «کیایی» فقط به عنوان کارگردان‌های کمدی ساز به چشم می‌خورد که سابقه بیش از سه فیلم کمدی در کارنامه‌شان دارند و منوچهرهادی که پیشتر همه فیلم‌هایش درام و بعضاً تراژیک بودند و مانی حقیقی و امیرشهاب رضویان تا به حال هیچ فیلم کمدی کار نکرده بودند که خود این بی‌تجربگی ونبود تخصص درپرطرفدارترین و در عین حال سخت‌ترین ژانر سینمایی سؤال مهمی است که باید از فیلمسازان و انگیزه‌شان برای ورود به این حوزه پرسید.
 
فیلمنامه اصولاً پاشنه آشیل فیلم‌ها در سینمای ایران است و از آنجایی که مردم ایران سخت می‌خندند، خنداندن جامعه ایران نیاز به اساس و پایه مهمی در فیلم یعنی فیلمنامه دارد که متأسفانه کمترین اهمیت و توجه و حتی دستمزدها نصیب فیلمنامه نویسان می‌شود درحالی که بازیگران سلبریتی چندین برابر آنها درآمد دارند و گاهی بداهه سرایی‌های آنان در سر صحنه جایگزین فیلمنامه‌های پرنقص همین عزیزان فیلمنامه نویس هم می‌شود و بدین ترتیب است که می‌گویند تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
 
در میان این پنج فیلم، «بارکد» فیلم موفق‌تر و بی‌نقص تری است و اگر می‌توانست در اکران نوروزی روی پرده رود شاید فروشش چندین برابر فیلم‌های اکران نوروزی می‌شد، هرچند در همین حد هم قطعاً بین 5 تا 10 میلیارد تومان در بدترین حالت فروش خواهد کرد.»یک دزدی عاشقانه» هم که باوجود فضاسازی و ساختار متفاوتی که با کمدی‌های سطحی و لودگی‌ها و طنزهای کلامی دیگر کمدی‌های مرسوم سینمای ایران گرفته بود، نتوانست عملاً فیلم بامزه و خنده‌داری از آب درآید و روند یکنواخت و فیلمنامه کم رمقش آن را از رسیدن به یک کمدی جذاب و بفروش بازداشت.
 
«من سالوادور...» با تکیه بر بازی عطاران و« 50 کیلوآلبالو» هم با پرداختن به مسائل کمتر گفته شده و تابو شده در کنار ساختار کلیپ گونه‌اش توانسته به دلیل زمان خوب اکرانش در عید نوروز و با بهره‌گیری از تبلیغات شبکه‌های ماهواره‌ای فروش دست نیافتنی پیدا کند، وگرنه از نظر فیلمنامه و شباهت با کمدی‌های برتر سینمای جهان اصلاً حرف خاصی برای گفتن ندارند.



درج يادداشت و نظرات

نام:
  ايميل:
توضيحات: