چطور میشود امین تارخ با این کارنامه قابل اعتنا و غبطهبرانگیز، در سالهای اخیر در سینما غایب است؟ پیشنهادها نازل است یا دُزِ وسواس و گزیدهکاری را خیلی بالا بردهاید؟
جام جم: از در که وارد میشود، همه آن نقشهای خوب و ماندگار را مرور میکنیم؛ شیخ حسن جوری «سربداران»، سردارِ «مرگ یزدگرد»، بوعلیسینا، جلالالدینِ «مادر»، حسامِ «سارا»، بهرام شیرازی «مجسمه»، ظلی «دلشدگان»، شوذبِ «معصومیت از دست رفته» و دکتر طه پژوهانِ «اغما». حرف هم که میزند، دیگر آن شمایل خاطرهانگیز بازیگری، شکل مجسمتری به خود میگیرد. وقتی برای برگزاری یک جشن تولد صمیمانه و در حد بضاعت، از این استاد بازیگری دعوت کردیم، مهربانانه و بیادا و اصول ـ * قابل توجه نورسیدههای بیپشتوانه بازیگری ـ پذیرفت و مهمان ما در جامجم شد.
چطور میشود امین تارخ با این کارنامه قابل اعتنا و غبطهبرانگیز، در سالهای اخیر در سینما غایب است؟ پیشنهادها نازل است یا دُزِ وسواس و گزیدهکاری را خیلی بالا بردهاید؟
من تا اواخر دهه 80 کار سینمایی داشتم و کارهای تلویزیونی را هم که در دهه 90 و تا همین مدتی پیش داشتهام، اما واقعیت این است که بیش از 12 فیلم و حداقل 22 سریال تلویزیونی در این سالها به من پیشنهاد شده، ولی هیچ کدام مرا به قبول پیشنهادها ترغیب نکرده است. سن آدم که بالا میرود، سختگیرتر هم میشود. اگر بنا را بر کار با کارگردانان صاحبنام و فیلمسازان جوان موفق بگذاریم که این اتفاق برای من افتاده است و نتیجه هم کارهای قابل قبولی شده. بعضی اوقات آدم دلش میخواهد زیر حد توان خودش حرکت نکند.
پس در این موضوع، به جای نرمشی که در زندگی به خرج میدهید، سختگیری میکنید؟
آن نرمش، شخصیتی است، اما این یک سختگیری حرفهای است. اتفاقا وقتی سن یک هنرمند بالاتر میرود، مردم توقع بیشتری از او دارند. یعنی اگر شما در فیلم و سریالی بازی کنید که سطح آن پایین باشد، مردم علنا گله میکنند. آنجاست که از دست یک بازیگر، فقط گریه برمیآید. اهل هنر، دلشکستگی مردم را طاقت نمیآورند.
چرا در سینمای ما برای بازیگرانی که پا به دهههای 60، 70 و بالاتر میگذارند، نقش مناسبی نوشته نمیشود؟ در حالی که میبینیم آلپاچینوی 76 ساله «دنی کالینز» بازی میکند و رابرت دنیروی 72 ساله در «جوی»، یک مکمل عالی است و ...
دست روی نکتهای گذاشتید که برای بازیگرانی به سن ما آزاردهنده است. البته مقایسه ما با بازیگران هالیوود، قیاس معالفارق است، اما در یک نقطه میتوانیم وجه مشترک داشته باشیم و آن هم این است که متوقع هستیم نقش درخوری برای همنسلان ما وجود داشته باشد. آدم شاهد است که در سینمای جهان، نقش برای جک نیکلسن نوشته میشود که فیلم «درباره اشمیت» را بازی کند؛ یعنی نقش به نوعی از احساسات شخصی این بازیگر در نوشتار و اجرا، نشأت و بهره گرفته است. آنجا با نقشهایی که برای داستین هافمن، رابرت دنیرو، مریل استریپ و دیگر بازیگران مینویسند، این امید به بازیگران میانسال و کهنسال داده میشود که بازنشستگی به معنای ازکارافتادگی نیست. یا «دنی کالینز» را برای آلپاچینو مینویسند تا سندهایی از او در سنین مختلف به یادگار بماند.
دوست و همکار شما، آنت بنینگ 58 ساله هم در این فیلم بازی خوبی میکند.
(میخندد) بله، چند سال پیش او به همراه برخی اعضای آکادمی اسکار به ایران و به کارگاه بازیگری ما آمد و به قول خودش از این فضا و جدیت امر آموزش لذت برده بود. بنینگ هیچ وقت بازیگر خارقالعادهای نبوده، اما شناخته شده و محبوب بود، ولی وقتی بعدا به آمریکا رفتم، دیدم در یک نمایش، نقش مده آ را بازی میکند. همه بلیتها پیشفروش شده بود و نشان میداد مردم هنوز او را پیگیری میکنند. به هر حال این حسرت برای من و همنسلانم در اینجا وجود دارد. در ایران باید یک دهه بگذرد تا برای آقای علی نصیریان، نقشی مثل حاج یونس فتوحی در «میوه ممنوعه» نوشته شود. من نمیگویم تعداد نصیریانها زیاد است، اما در همنسلهای ایشان و من بازیگران بسیار شایستهای مثل مهدی هاشمی، سعید پورصمیمی، داریوش فرهنگ، مسعود رایگان و... هستند، واقعیت این است که حساسیتی وجود ندارد. دلم میخواهد این حساسیت زنده شود. باید بدانیم که وقتی سن بالا میرود، تجربه حرفهای هم بیشتر میشود و اتفاقا باید در این زمان، بهرهبرداری بیشتری از بازیگران باتجربه صورت بگیرد. واقعا نقشهایی که به ما پیشنهاد میشود، پیچیده و جذاب نیست که آدم دلش بخواهد کار کند.
شما از آن بازیگرانی نیستید که حالا برویم سر کار ببینیم چه میشود؟ خیلی از بازیگران از ترس بیکاری، ریسک حضور در کارهای ضعیف را میپذیرند.
مطلقا. برای اینکه من به هیچ وجه بیکاری ندارم یا خودم را با آموزش سرگرم میکنم یا در تولید و پر کردن کتابهای صوتی شرکت دارم یا سر تمرین تئاترهای دوستان میروم. به خاطر بیکاری یا ترس از فراموش شدن، پیشنهاد بازی در هر نقشی را قبول نمیکنم.
سینمای امروز ایران، به لحاظ کیفیت بازیها چه وضعیتی دارد؟ آیا قابل دفاع است؟
درباره کیفیت بازیها با نوعی دودستگی مواجهیم؛ ما یک سری بازیگر تازهوارد داریم که بازیگری را در حد مدل بودن و اجرای شوی لباس تعریف میکنند و یک نگاه فشن طوری به بازیگری دارند. شما ببینید آقای نصیریان در همه مراسمها و جشنها و جشنوارهها، کت و شلوار رسمی و آراستهای میپوشد، اما بسیاری از بازیگران، لباسهای عجیب و غریب به تن میکنند. یکسری بازیگر هم داریم که بسیار نگاه تخصصی دارند. از این سری و از میان جوانان، میتوانم به شهاب حسینی اشاره کنم. به نظرم اهمیت جایزه بازیگری که او در جشنواره کن گرفت، از جایزه فیلمنامه هم مهمتر است. این نشان میدهد که جهان، دیگر نگاهی تخصصی به بازیگری سینمای ایران دارد. البته گاهی برخی از بازیگرانی که نگاه تخصصی هم دارند، در جشنها و مراسمهای سینمایی، لباسهایی عجیب و غریب و فشنی میپوشند که برایم گیجکننده است، اما درمجموع اعتقاد دارم الان بازیگری ما جایگاه خوب و شایستهای دارد. شما در سینمای دنیا هم میبینید، بازیگری که میل به ستاره بودن صرف داشته باشد، وجود دارد و بازیگرانی که میخواهند صبغه فرهنگی و هنری هم برای خود دست و پا کنند هم هستند. این مساله ناگزیر است و هر دو شکل در سینما وجود دارد.
روزی چند نفر به شما میگویند که میخواهیم بازیگر شویم؟
(آهی میکشد) فقط میتوانم بگویم تعدادشان اینقدر زیاد است که خستهکننده میشود. چه در کارگاه آزاد بازیگری و چه بیرون، افرادی زیادی به من میگویند ما میخواهیم بازیگر شویم. در فصل تابستان که فقط حدود 700 نفر مراجعهکننده رسمی برای حضور در مصاحبه و آزمون و شرکت در دورههای بازیگری داریم. اولین جمله همه آنها هم این است که ما خیلی به بازیگری علاقه داریم. من هم میگویم فقط علاقه کافی نیست. به نظرم از هفت میلیارد نفر جمعیت کره زمین، حداقل شش میلیارد نفر به بازیگری علاقه دارند، اما استعداد در بازیگری حرف اول را میزند، استعداد اکتسابی نیست و یک ودیعه خدادادی است. این مساله هم در بستر زمان کشف میشود و علاقهمندان تا دوره آموزشی نبینند، به آنها ثابت نمیشود که اینکاره هستند یا نه. ما خیلیها را داشتیم که تا مقطع دکترای بازیگری هم ادامه دادند، اما بازیگر نشدند. از آن طرف هم افرادی بودند که یک دوره آموزشی دیدند و بازیگر شایستهای شدند. علاوه بر استعداد، چیزهایی مثل تخیل، تمرکز، اعتمادبه نفس، جدیت، صدا و بیان خوب لازم است. علاقهمندان بازیگری باید یک دانش عمومی هم داشته باشند و روان ناخودآگاهشان را با خواندن رمان، نمایشنامه و فیلمنامه خواندن، دیدن فیلم و تئاتر، مسافرت، مشاهده مردم و اجتماع و تجربههای مختلف، پر کنند.
این همه میل و اشتیاق برای ورود به هر شکل به عرصه بازیگری و سینمای حرفهای، زمینه را برای بروز آسیب و مواجهه با فساد در سینما باز میکند.
متاسفانه همینطور است. برخی خودشان را قربانی علاقه به بازیگری میکنند. درحالی که کسانی که استعداد این کار را ندارند، باید بسادگی بپذیرند در این حرفه جایی ندارند. یعنی انسان میآید علاقه خود را در یک دوره آموزشی امتحان میکند یا به او ثابت میشود که بازیگر میشود یا میفهمد که بازیگر نخواهد شد. این مساله را هم خود آن آدم زودتر از همه متوجه میشود. مشکل از جایی شروع میشود که خیلیها حاضر به پذیرش واقعیت نیستند و میخواهند به هر قیمتی بازیگر شوند. این پیله کردن، باعث میشود حتی خانواده خود را هم از دست بدهند. خیلی برای بازیگر شدن، خانوادهشان را از شهرستانی بسیار کوچک به تهران میکشند و با آسیبهای جدی روبهرو میشوند. اینکه هرکسی حق دارد دنبال علاقهاش برود، یک اصل مسلم است، اما در کنار آن باید دانش و شعوری هم وجود داشته باشد. من در پایان دوره کارگاهی، این جمله را بسیار شنیدم که ممکن است ما بازیگر نشویم، اما چیزهایی یاد گرفتیم که به درد زندگیمان میخورد. من به کسانی که این جمله را میگویند و این نگاه را پیدا میکنند، آفرین میگویم. ما مورد داشتیم که طرف فهمیده بازیگر نمیشود، اما دنبال نویسندگی رفته و اتفاقا نویسنده خوبی هم شده، ولی آنهایی که نمیخواهند این مساله را قبول کنند، با سرنوشت خودشان بازی میکنند. در این میان سوءاستفادههایی از آنها صورت میگیرد که جبرانناپذیر است؛ پسر و دختر هم فرقی نمیکند و هرکدام به نوعی قربانی میشوند. به نظرم کسی که موردسوءاستفاده قرار میگیرد، اول از همه خودش مقصر است. چرا از دیگری و دیگری سوءاستفاده نمیشود؟ در آزمونها و اول هر دوره به همه میگویم اگر شرایط خانوادگی و مالی و معیشتی مناسبی ندارید و با حضور شما در اینجا به خانوادهتان فشار میآید، به هیچ وجه این کار را نکنید.
اما قبول دارید که اتفاقا برخی از همین آموزشگاههای بازیگری که هر روز مثل قارچ سبز میشوند هم با تبلیغات فریبنده، این توهم را در نوجوانان و جوانان تشدید میکنند؟
بله، واقعا میپذیرم که برخی از این آموزشگاهها مثل قارچ سبز شدهاند و بیضابطه هستند و وزارت ارشاد بدون نظارت مجوز داد، اما از سال گذشته در بخش مطالعات نیروی انسانی ارشاد که این مجوزها را صادر میکند، شورایی تشکیل شد که از من هم دعوت کردند. این شورای تقریبا حرفهای، حساسیتهایی دارد و معیارهایی را برای صدور مجوز آموزشگاههای بازیگری تعریف کرده و بسیاری از مجوز آموزشگاههای غیراستاندارد را هم باطل کرد تا دیگر شاهد فضای نامناسب در این خصوص نباشیم.
حس و حال 63 سالگی
هرچه سن بالاتر میرود، آدم بیشتر یقه خودش را میگیرد و بیشتر راجع به گذشته فکر میکند. بیشتر به این فکر میکند که چه فرصتهایی از دست رفته و چه فرصتهایی را میتوانست به دست بیاورد. به هرحال 63 سالگی، دوره میانسالی محسوب میشود و پر از ترس و امید است. به همان اندازه که ترس از آینده وجود دارد، همانقدر هم امید هست. آدم در این سن و سال، با نگاهی به گذشته، خودش را هم قاضی میبیند، هم محکوم و هم مدعیالعموم. اگر آدم خودش را رها نکند و مدام به این مساله فکر کند، قطعا افسردگی خاصی سراغش میآید. جمله زیبایی وجود دارد که میگوید: زندگی یک سوال بین دو معماست، معمای تولد و مرگ. اگر زندگی آدمی شیرین بوده، پس از این سن و سال دیگر به شیرینی گذشته نخواهد بود و اگر تلخ بوده، باز هم به تلخی گذشته نیست. به نظرم آدم در این دهههای زندگی، شرایط معقولتری را دنبال خواهد کرد، چون هرکاری که قرار بود انجام دهیم، تا این سن باید آن را انجام داده باشیم. یعنی در 60 و 70 سالگی به طور معمول دیگر شکوفایی اتفاق نمیافتد. درباره شکست هم همینطور است و معمولا دیگر شکست سخت و آنچنانی درکار نخواهد بود. انگار همه چیز نرم تر و آرامتر میگذرد.
مگر با تلگرام میشود بازیگر شد؟
شریعتی جمله خیلی زیبایی گفته؛ پدیدهها از غرب میآیند، اما فرهنگ استفاده از آنها نمیآید. مثلا طرف یک زمانی با الاغ از سر کار به خانه برمیگشت و الاغش را با طناب در گوشهای از کوچه میبست، اما الان همین کار را با ماشین انجام میدهد و قفل فرمان به آن میزند! درحالی که جای ماشین در پارکینگ است. تلگرام هم داستان مشابهی دارد. تلگرام که برای این ساخته نشده تا در آن فراخوان بازیگری بدهیم، تلگرام برای حشر و نشر دوستانه و درسی و حال و احوال با اقوام و دوستان و امثال اینها ساخته شده است. یکی از دلایل این مساله، نبود فرهنگ حرفهای است. یعنی کارگردان به جای اینکه از طریق مراجعه به آموزشگاههای معتبر بازیگری دست به انتخاب بازیگر بزند، سراغ تلگرام میرود. ضمن اینکه به نظرم بیشتر این موارد اتفاقا آگاهانه و فریبکارانه است، یعنی در تلگرام فراخوان میدهند، اما خودشان از اول میدانند که در نهایت دو هنرپیشه حرفهای را برای نقشهای درنظرگرفته شده، انتخاب میکنند. همچنین این ترفند، یک تبلیغات وسیع برای آن فیلم هم است و آن دو میلیون جوان علاقهمندی که با هزار امید و آرزو فرم پر میکنند و در تلگرام رزومه میفرستند، حتی پیش از تولید فیلم، تماشاگران بالقوه آن اثر خواهند بود؛ یعنی فیلم حتی قبل از اینکه ساختش شروع شود، تبلیغات خود را شروع کرده است. ضمن اینکه شنیدم چنین روشی درآمدزا هم است و مثل پیامکهای تبلیغاتی که مبالغی به حساب صاحبان آثار واریز میشود، برای سازندگان فیلم هم عوایدی دارد.