«کمیته بینالمللی المپیک قدرت، شجاعت و پشتکار ٥٠ میلیون پناهنده در دنیا را گرامی میدارد. ورزش میتواند به برطرفکردن مشکلات این افراد کمک کند». این جملات بخشی از بیانیه کمیته بینالمللی المپیک (IOC) به مناسبت روز پناهجویان است.
روزنامه شرق: «کمیته بینالمللی المپیک قدرت، شجاعت و پشتکار ٥٠ میلیون پناهنده در دنیا را گرامی میدارد. ورزش میتواند به برطرفکردن مشکلات این افراد کمک کند». این جملات بخشی از بیانیه کمیته بینالمللی المپیک (IOC) به مناسبت روز پناهجویان است. جملاتی که بلافاصله ما را یاد شجاعت یک دختر ۱۸ساله سوری میاندازد که شجاعت و پشتکارش جان ۲۰ پناهجوی دیگر را نجات داد. این دختر «یسرا ماردینی» نام دارد. پناهجویی که درحالحاضر ساکن آلمان است و تمریناتش برای المپیک را در همین کشور انجام داده. چه یسرا یکی از مدالهای رنگی المپیک را به گردن بیندازد، چه نیندازد، او یک مدال به گردن دارد و آن مدال افتخار است. اما داستان زندگی یسرا چیست؟
فرار از جنگ
«نیویورکتایمز» پیش از آغاز بازیهای المپیک ریو ۲۰۱۶ یسرا را در محل تمرینش در برلین ملاقات کرده است؛ استخری در محله اشپانداو در غرب برلین که زمانی محل تمرین نیروهای آلمان نازی برای شرکت در المپیک ۱۹۳۶ بود. یسرا متولد ۱۹۹۸ در دمشق است. او شنا را در همان سوریه آغاز و در سال ۲۰۱۲ بهعنوان نماینده سوریه در مسابقات جهانی شنا ۲۰۱۲ شرکت کرد. اما دو سال پیش و پس از بالاگرفتن بحران در سوریه از راه دریای مدیترانه به آلمان پناهنده شد. مثل همه پناهجویان دیگر راه رسیدن به آلمان که آغوشش را به روی پناهندگان باز کرده بود، از دریا میگذشت. اما بخت با یسرا همراه نبود. قایق یسرا و همسفرانش هنگام سفر در دریای مدیترانه در باد و توفان میماند. به همین دلیل یسرا و خواهرش از قایق خارج میشوند و آن را تا ساحل هل میدهند و به این ترتیب، به جز خودشان، جان ٢٠ نفر دیگر از پناهجویان را نیز نجات میدهند. یسرا پیشتر در این زمینه گفته بود: «فقط چهار نفر از ٢٠ نفر شنا بلد بودند. اگر آنها غرق میشدند، ناراحت میشدم. نمیتوانستم تماشا کنم که این اتفاق رخ دهد». یسرا تازه از اکتبر سال گذشته تمریناتش را آغاز کرده است؛ به شرط آنکه کیلومترها شنا در دریای اژه را جزء تمریناتش به حساب نیاوریم.
آغاز رقابت
مارس امسال بود که داستان زندگی یسرا موردتوجه رسانهها قرار گرفت؛ وقتی کمیته بینالمللی المپیک تصمیم گرفت تیمی از پناهجویان تشکیل دهد تا پناهندگانی که بهخاطر جنگ و خونریزی از خانه و کاشانهشان آواره شدهاند، بتوانند تحت لوای یک پرچم به رقابت با ورزشکاران از دیگر کشورهای جهان بپردازند؛ یعنی پرچم المپیک. او به نیویورکتایمز میگوید: «خیلی از این اتفاق خوشحالم. راستش یک سال پیش حتی تصور اینکه بتوانم در المپیک ریو ۲۰۱۶ شرکت کنم، برایم غیرممکن بود. چون برای مدتها ایمیلم را هم چک نکرده بودم که ببینم پیامی در این زمینه دارم یا نه. اما پس از مدتی خبردار شدم یکی از دوستانم که او هم پناهنده سوری و شناگر است، توانسته به یک تیم شنا بپیوندد و اینجا بود که فکر کردم من هم میتوانم». این اعتماد یسرا به تواناییاش برای پیوستن به یک تیم و گامگذاشتن در راه قهرمانی از سالها زندگیکردن با ورزش شنا میآید. او میگوید: «اگر بگویم با آب بزرگ شدهام، اغراق نکردهام». یسرا دختر یک مربی شناست و از سهسالگی آموزش و تمرین شنا را آغاز کرده است. او پیش از آغاز جنگ داخلی در سوریه یکی از اعضای تیم ملی شنای نوجوانان بود و حتی برای کمیته ملی المپیک این کشور یکی از کاندیداهایی بود که میتوانست در مسابقات پیشرو برای کشورش مدالآور باشد. اما جنگ در سال ۲۰۱۱ آغاز شد و همه آشنایان و اطرافیان یسرا یکییکی کولهبار کوچ اجباری را بستند. اما این تمام ماجرا نبود. دیگر کمتر نوجوانی در خیابانها حضور پیدا میکرد، چه برسد به ورزشکردن. مدارس هم گاه و بیگاه تعطیل میشد. یسرا تعریف میکند: «گاهی مدارس تعطیل بود و ما در خانه میماندیم تا اوضاع آرام شود. اما روزهایی هم که مدارس دایر بود، خیلی وقتها اتفاق میافتاد که صدای تیراندازی میشنیدیم و مجبور به فرار میشدیم». او ادامه میدهد: «هیچ کجا نمیتوانستیم برویم. من نمیتوانستم تمریناتم را ادامه دهم. چون همین که از خانه خارج میشدم، تلفن زنگ میخورد و مادرم پشت خط بود که با نگرانی میگفت، انفجار یا تیراندازی در محدوده جایی که میخواهی بروی رخ داده است. برگرد». یسرا به خاطر میآورد: «بعد از مدتی این اتفاقها برایمان عادی شده بود. اوایل مرتبا درباره جنگ حرف میزدیم. اما پس از مدتی به این فکر میکردیم که اگر قرار باشد بمیریم، خواهیم مرد. پس بهتر است قبل از مردم زندگیمان را بکنیم».
البته اتفاقات بدی در راه بود. در سال ۲۰۱۴ خانه یسرا و خانوادهاش در یک بمباران کاملا تخریب شد و اندکی بعد دو نفر از دوستان همتیمی یسرا کشته شدند و یک بمب به محل تمرین شنای یسرا اصابت کرد. همین اتفاقات باعث شد والدین یسرا تصمیم بگیرند او و خواهرش را توسط آشنایی که به او اعتماد داشتند، از کشور خارج کنند. بنابراین نیمه تابستان سال ۲۰۱۵ یسرا، خواهر و دو نفر از پسرعموهایشان به همراه یکی از دوستان یسرا کشور را به مقصد اروپا ترک میکنند و در این مسیر از لبنان به استانبول میرسند. در استانبول با قاچاقچی انسانی ملاقات میکنند که قرار بود آنها را به همراه ۱۸ پناهجوی دیگر به یونان برساند. در همین مسیر است که درنتیجه توفان، قایق یسرا و دیگر پناهجویان دچار آسیب میشود و از ادامه حرکت باز میایستد. یسرا در لحظاتی سخت قرار میگیرد. او تعریف میکند: «به خودم گفتم من یک شناگر هستم و اگر قرار است بمیرم، دوست دارم در آب بمیرم». به همین دلیل است که تن به آب میسپارد تا خودش و دیگر پناهجویان را نجات دهد. آنها به ساحل میرسند اما این پایان سفر نیست. یسرا و خواهرش از یونان تا مجارستان شبهای زیادی را در کمپ پناهجویان میخوابند و روزهای زیادی را در کنار قاچاقچیان انسان میگذرانند. اما درنهایت اتریش مرزهایش را باز میکند و یسرا و خواهرش به آلمان میرسند. او میگوید: «خوشحالم و امیدوار. فقط همین».