ساعت 12 ظهر ششم اردیبهشت ماه سال گذشته درگیری سه دانشآموز در حیاط مشترک دو مدرسه تیزهوشان شهید بهشتی و نیمه دولتی علی بن ابیطالب(ع) در شهر خلخال همهمه و سر و صدای زیادی به راه انداخت
روزنامه ایران: در این میان دانشآموز دوره دبیرستان مدرسه تیزهوشان به نام «احسان داداش اوغلی» هدف حمله قرار گرفت و بر اثر فشار آمدن به گردن و برخورد سر با زمین غرق در خون بیهوش شد.
با وجودی که این نوجوان 15 ساله از هوش رفته بود و خون زیادی از او میرفت اما مسئولان مدرسه اقدامی برای نجات نکرده و تنها زمانی به خانواده و اورژانس خلخال خبر دادند که حدود نیم ساعت از حادثه گذشته بود و برای نجات پسرک دیر شده بود. با رسیدن اورژانس احسان که از ناحیه گردن و مغز آسیب دیده بود ابتدا به بیمارستان امام خمینی(ره) خلخال انتقال یافت و با توجه به وضعیت بحرانیاش برای درمان تکمیلی در بیمارستان علوی بستری شد. جدال احسان بر سر دو راهی مرگ و زندگی 20 روزی طول کشید اما شدت جراحات به قدری بود که پسرک دوام نیاورد و تسلیم مرگ شد.
دستگیری 3 مظنون
با مرگ دلخراش احسان، خانواده او که مرگ پسرشان را باور نداشتند در تحقیقات اولیه از پیامکهای تهدیدآمیزی از سوی یکی از همکلاسیهای احسان پرده برداشتند و با صحبتهایی که دوستان احسان کردند سه نفر از دانشآموزان به عنوان مظنون دستگیر شدند.
همزمان با این اقدامها تصاویر دوربین مداربسته مدرسه نیز مورد بازبینی قرار گرفت و عامل اصلی مرگ احسان دستگیر شد.
رسیدگی به این پرونده با وجود پیگیری خانواده جوان تیزهوش به کندی پیش رفت و سرانجام اسفند ماه کیفرخواست در دادسرای خلخال صادر شد و پرونده برای تعیین حکم نهایی به دادگاه کیفری استان اردبیل ارسال شد.
گلایههای پدر داغدار
با وجودی که یک سال از مرگ احسان گذشته است اما خانواده او هنوز حادثه را باور ندارند، «بختیار داداش اوغلی» میگوید بعد از مرگ پسرش خانهنشین شده و نمیتواند مانند گذشته به زندگی بازگردد، او در حالی که با هر بار آوردن نام احسان بغض گلویش را میگیرد با حسرت و آه کارنامههای قاب گرفته و سند افتخارات ورزشی و درسی پسرش را در دست گرفت و گفت: «یک سال است که پسرم را از دست دادم. احسان کودک عادیای نبود، او تیزهوش بود. من هزینه زیادی برای او کردم و او هم با استعداد خوبش بازدهی عالیای داشت. احسان قهرمان تکواندو بود و یک سال جهشی خوانده بود و از همکلاسیهایش کوچکتر بود اما به گواه دوستان و معلمهایش باز هم از همه جلوتر بود. به همین خاطر دانشآموزان زیادی به او حسادت میکردند.»
پدر احسان افزود: «اینها حرفهای من نیست همه از استعداد احسان خبر داشتند. بعد از مرگ او بود که پرینت پیامکهای تهدیدآمیز یکی از دانشآموزان، برتری او را نسبت به همکلاسیهایش ثابت میکرد. با همه این شرایط وقتی این اتفاق افتاد برخی هیچ کاری برای جلوگیری از مرگ یکی از نخبههای مدرسه نکردند.»
پدر داغدیده با یادآوری روز حادثه با بغض فروخورده به صحبتهایش ادامه داد و گفت: «حادثهای که اتفاق افتاد به خاطر مشترک بودن حیاط دو مدرسه و برخی کاستی های دو مرکز آموزشی بود اما بعد از مرگ پسرم نه تنها هیچ کس سراغ ما نیامد، که من برای هزینه درمان و کارهای بعد از مرگش مجبور شدم خانهام در تهران را بفروشم و فقط 8 میلیون تومان برای تحویل گرفتن جسد به بیمارستان بپردازم. اینها در شرایطی بود که احسان بیمه دانشآموزی داشت و ما بیمه روستایی تأمین اجتماعی بودیم.»
وی افزود: «خلخال در کل 4 دانشآموز مانند احسان داشت آیا نباید آموزش و پرورش نگاه ویژهتری به این دانشآموزان میکرد که بودن آنها در کنار دانشآموزان عادی حسادت ایجاد نکرده و این تراژدی تلخ را رقم نمیزد. »
پدر احسان گفت: «نه تنها توجهی نکردند بلکه حتی بعد از مرگ پسرم سراغی از ما نگرفتند و تنها چند جابهجایی صوری در سمتهای مدیران و معاونان دو مدرسه صورت گرفت. البته من از مدیران و معلمان ابتدایی و راهنمایی احسان سپاسگزارم که قبل و بعد از این حادثه پیگیر بودند و پسرم و ما را مورد لطف خودشان قرار دادند.»
پدر احسان درباره روند پرونده نیز گفت: «روند پرونده بسیار کند است و هر بار که ما به دادسرا مراجعه میکنیم فقط میگویند پیگیر هستند. ما دسترسی خاصی به مسئولان نداریم اما من در صفحات تلگرامی برای وزیر آموزش و پرورش گلایههایم را نوشتم. حتی از نماینده فعلی خلخال خواستم با وزیر دیدار داشته باشم اما هیچ اقدامی نشد. ما زندگیمان را برای رشد احسان گذاشتیم. او با سن کمش هم زبانش کامل بود و هم تکواندو و بیلیارد را به صورت حرفهای انجام میداد. فاصله مدرسه تا بیمارستان خلخال 2 کیلومتر است. حتی مسئولان میتوانستند احسان را خودشان به بیمارستان برسانند اما این کار را هم نکردند. وقتی میبینیم در برابر این بیمسئولیتیها سکوت می شود داغ فرزندمان سنگینتر میشود. حالا از یک طرف بیتفاوتیها و از طرف دیگر حرفهای مردم و دیدن همکلاسیهای احسان آن قدر آزارمان میدهد که نمیتوانیم در خلخال بمانیم و حالا دنبال خانهای در تهران هستیم. من دو فرزند دیگر نیز دارم و نمیخواهم آنها مانند احسان مورد بیتوجهی قرار بگیرند. من در تهران خانه داشتم اما وقتی هزینههای درمان احسان سنگین شد آن را فروختم و حالا باید اجارهنشین شوم. ما 20 روز بعد از کما رفتن احسان در خیابان جلوی بیمارستان فاطمی اردبیل حصیر پهن کرده و مانده بودیم، اما هیچ کس سراغی از ما نگرفت.»
او درباره تغییرات مدرسه بعد از این حادثه گفت: «علت اصلی بروز این حادثه تلفیق دو مدرسه بود اما بعد از مرگ احسان هیچ کس نسبت به جدا کردن این دو مرکز اقدامی نکرد. مدیران دو مدرسه نیز جابهجایی پستی داشتند. من پسری که با احسان درگیر و باعث مرگش شد را نمیشناختم و بعد از این حادثه او را دیدم. به نظر من بیش از او، مسئولان مدرسه مقصرند که نتوانستهاند جلوی درگیری را بگیرند. معاینات صورت گرفته روی احسان نشان داد که او با یک تنفس ساده امکان بازگشت داشت اما در امدادرسانی پسرم کوتاهی شد. در حال حاضر فقط میخواهم عاملان این اتفاق مجازات شوند تا تسکینی بر درد من و خانوادهام باشد.»