چکیده (برای بیحوصلهها):
مردم! ما برای شما نقش بازی کردهایم. ما در برنامه «قندپهلو» بداههسرایی نمیکردیم. من و همه شرکتکنندگان در برنامه قندپهلو، با تصمیم برنامهسازان، سوالات را از قبل میدانستیم و اشعار را از قبل سروده بودیم.
طرح مساله:
حضور هنرمند و فعال فرهنگی در تلویزیون بیش از اینکه برای او اعتبار باشد، برای تلویزیون اعتبار است. اگر او به تلویزیون اقبال نشان ندهد، وضع این رسانه از اکنون بدتر میشود. هرچند برخی مدیران صداوسیما این درک را ندارند و رسانه را ابزاری برای منت گذاشتن بر سر دیگران میدانند. آنها نمیدانند صداوسیما امانتی است که به دستشان سپرده شده و باید خدمتگزار اصحاب فرهنگ و هنر و اندیشه باشند.
مدیر باید بداند فقط یک عامل اجرایی است نه بیشتر. بسیاری هنوز این درک را ندارند که بهتر است خودمان، خودمان را نقد کنیم تا بیگانگان و دشمنانمان. ممنوعالتصویر کردن افراد مختلف چه نتیجهای دارد؛ جز خالی شدن این رسانه از افراد صاحبنظر و دلسوزی که با تمام سختیهایش ایستادهاند و همینجا نقد میکنند نه در شبکههای ماهوارهای؟ اولویت من، ادبیات است نه تلویزیون. هیچگاه برایم مطلوب نبوده و نیست که مرا بهعنوان یک فعال تلویزیونی بشناسند و معرفی کنند.
تا امروز در چند برنامه تلویزیونی حضور داشتهام که به واسطه آنها بیشتر دیده و شناخته شدهام؛ یکی از آنها برنامه «قندپهلو» است. در سری دوم این برنامه شرکت کردم و به مقام اول رسیدم. از آن زمان تا امروز به دلایلی در خصوص آن برنامه صحبت و مصاحبهای نکردم.
یکی از دلایل سکوتم، عدم افتخار به اعتبار کاذبی است که این برنامه برایم به همراه داشت. اگرچه دیر، ولی بالاخره تصمیم گرفتهام آن به اصطلاح اعتبار را بهاختیار نداشته باشم تا اگر قرار است به چیزی شناخته بشوم، غیر از این جنس باشد. مردم! ما برای شما نقش بازی کردهایم. ما در برنامه «قندپهلو» بداههسرایی نمیکردیم. من و همه شرکتکنندگان در برنامه قندپهلو، با تصمیم برنامهسازان، سوالات را از قبل میدانستیم و اشعار را از قبل سروده بودیم.
وقتی از من دعوت به حضور در برنامه شد، از نمایشی بودن بداههسرایی اطلاع نداشتم و چند روز قبل از ضبط برنامه متوجه این قضیه شدم. نمیدانم چرا به حضور در این برنامه رضایت دادم. الان از کردهام پشیمانم و هیچ افتخاری به آن برنامه و مقام اولم نمیکنم. به نظرم همانطور که موقع دعوت از من، تصورم این بود که باید بداههسرایی کنم و با این دید دعوت را قبول کردم، متولیان برنامه میتوانستند برنامه را واقعی اجرا کنند، نه بهصورت نمایشی و دروغین.
نمیگویم با طنز ما شاد نشدهاید ولی کاش هدف، وسیله را توجیه نمیکرد و متوسل به دروغهای رسانهای نمیشدند. بههرحال دیر یا زود این مساله عمومی میشد. پس عمومیاش میکنم تا به افرادی که تصور میکنند دنبال اعتبارهای کذایی تلویزیون هستم بگویم این بهاصطلاح اعتبارها پشیزی برایم ارزش ندارد. البته معنایش این نیست که دیگر در برنامههای تلویزیونی شرکت نمیکنم.
و سرانجام:
تلویزیون اگرچه رسانهای با حجم وسیعی از مخاطبان است ولی فرصت تأمل و تعمق را از مخاطبانش گرفته و بیشتر از آنکه برای فعالانش رشد شخصیتی داشته باشد، شهرتی میآورد که در درازمدت ممکن است آفتهای دیگری به همراه داشته باشد.
هیچگاه شهوت دوربین نداشتهام و معمولا پیشنهادهای تلویزیونی را چندتا در میان پذیرفتهام. اکثرشان را هم از جایی که احساس کردهام حرف و عمل برنامهسازان یکی نیست، رها کردهام. شعاری که مدام برای خودم تکرار کردهام این بوده که «هر کسی زیاد روی آنتن باشد کلاغ میشود و به قارقار میافتد.»
هرگز صرفا مجری نبودهام که مجبور باشم نوشته و طبیعتا عقیدهی دیگران را حتی گاهی بدون اعتقاد تکرار کنم. همیشه در مقام مجریمؤلف ظاهر شدهام و حرفی را زدهام که پشت دوربین و در جمعهای خصوصی هم میزنم. نباید تلویزیون را تحریم کرد بلکه باید از آن استفاده کرد ولی زمانی که بتوان مؤثر بود. امید دارم روزی بتوانم برنامهسازی کنم و برنامهای بسازم که به آن ایمان دارم؛ البته اگر بگذارند!
هر کسی به اسمورسمی شناخته میشود. همیشه سعی کردهام تکبعدی نباشم و همزمان در چند رشته هنری فعالیت کنم؛ شعر، داستان، بازیگری و نمایشنامهنویسی تئاتر، طنزنویسی، اجرای رادیویی و تلویزیونی، گرافیک و ... لطفا از این به بعد مرا به هنرهای دیگر هم بشناسید.