جستجو

آرشيو

تماس با ما

درباره ما

صفحه نخست

 
تاريخ درج: سه شنبه، 4 آذر 1404     
معلمی در کسوت کارگردان

 در تاریخ تئاتر ایران، نام‌هایی وجود دارند که نه فقط به‌واسطه آثارشان، بلکه به‌واسطه «شیوه بودن‌شان» در حافظه جمعی ماندگار می‌شوند. هادی مرزبان یکی از همین نام‌هاست؛ مردی که حضورش در سالن تمرین شبیه ورود فرمانده‌ای به میدان بود، اما فرماندهی که با عشق و سال‌ها پیوستگی حرفه‌ای، سربازانش را به مسیر دلخواه هدایت می‌کرد.


به گزارش ایسنا، روزنامه ایران در ادامه نوشت:
مرزبان از آن‌دست هنرمندانی بود که هیچ‌گاه در هیاهوی تئاتر دهه‌های اخیر گذشته خود را فراموش نکرد و با وفاداری به نمایش ایرانی-سنتی کارهایی را روی صحنه برد. گرچه این آثار با انتقاداتی هم همراه می‌شد اما او به راهش ایمان داشت و از همین رو مسیر خود را هیچ‌گاه عوض نکرد.
مرگ او، آن هم درست زمانی که در حال آماده‌سازی اثری تازه بود، بیش از آن‌که پایان یک زیست هنری باشد، یادآور پایان یک دوره است؛ دوره‌ای که در آن، جهان نمایش متکی به رویکردهای فردی و امضاهای شخصی بود، نه نسخه‌برداری‌های سریالی. با رفتن مرزبان، نسلی از تئاتر به آرامی پرده پایان فرو می‌افتد.

مرزبان و رادی؛ یک هم‌نویسی طولانی بر پیکره تئاتر معاصر
وقتی از مرزبان صحبت می‌کنیم، نام اکبر رادی مانند سایه‌ای پررنگ فوراً بر صفحه ذهن ظاهر می‌شود. این دو نفر، بدون آن‌که تیم رسمی‌ای تشکیل دهند، زوجی هنری بودند که تئاتر ایران کمتر نمونه مشابهش را دیده است. پیوند آنها مشابه همان رابطه رازآلود و عمیقی بود که میان برخی نویسنده–کارگردان‌های بزرگ جهان وجود دارد؛ نوعی فهم غریزی از جهان یکدیگر و اعتماد به اینکه هر یک دیگری را کامل می‌کند.
برای مرزبان، اجرای رادی فقط یک انتخاب هنری نبود؛ نوعی زیست بود. او رادی را اجرا نمی‌کرد، رادی را «زندگی» می‌کرد. تسلطش بر جهان شخصیت‌ها، ریتم درونی متن و زبان تراژیک–رئالیستی آثار رادی، حاصل سال‌ها ممارست و گفت‌وگو و تمرین بود. او از همان سال‌ها که جوانی دانشجو در دانشگاه تهران بود، فهمید که باید کنار متنی بایستد که عمق دارد، راه می‌رود و با نبض جامعه هماهنگ است. رادی برای او چنین متنی بود.
اگر امروز نام رادی هنوز پرطنین است، سهم مرزبان را نمی‌توان نادیده گرفت. او با اجراهای پیاپی‌اش؛ از «لبخند باشکوه آقای گیل» تا «شب سمور» رادی را از کتابخانه‌ها بیرون آورد و دوباره در صحنه نشاند؛ کاری که بسیاری از کارگردانان هم‌دوره‌اش، با وجود علاقه، هرگز چنین مداومت و صلابتی انجام ندادند.

کارگردانی با نقشه‌ای کامل در ذهن: نظم ارتشی و خیال شاعرانه
در توصیف شیوه کارگردانی مرزبان، بسیاری او را «ارتشی» می‌خواندند؛ نه به معنای خشکی یا تحکم، بلکه به معنای مدیریتی مبتنی بر پیش‌بینی، زمان‌بندی و تعریف دقیق مسیر. او اولین تمرین را با تصویر کامل اجرا آغاز می‌کرد؛ گویی نمایش سال‌هاست در ذهنش روی صحنه رفته و حالا فقط می‌خواهد آن را روی زمین پیاده کند.
بازیگر در صحنه او، اختیار تام نداشت؛ اما این بی‌اختیاری، نوعی سلب آزادی نبود. او مسیر را چنان روشن طراحی می‌کرد که خروج از آن، بیشتر شبیه گم‌شدن در تاریکی بود. بازیگرانی که توان همراهی با این دستگاه منظم را داشتند، همواره از شفافیت ذهنی او سخن می‌گفتند؛ از اینکه هر حرکت، هر مکث، هر میزانسن، منطق و ضرورت داشت.
مرزبان از نسلی بود که کارگردانی را «مدیریت» می‌دانست، نه «امتحان‌ کردن». نسل او به تمرین‌های طولانی، وسواس در انتخاب بازیگر، انضباط و احترام به متن باور داشت. اینها مفاهیمی بودند که به‌تدریج در تئاتر ایران فرسوده شدند، امّا او تا آخرین روز حتی تا نمایش ناتمام «پریزاد» به آنها وفادار ماند.کمتر کسی مرزبان را به‌عنوان معلم معرفی می‌کرد، امّا حقیقت این است که او در هر اثرش نقش یک معلم را به‌خوبی ایفا می‌کرد و کلاس درسش همواره روی صحنه بود. نسل جوان‌تر، زمانی که با او مواجه می‌شد، ابتدا تحت‌تأثیر صلابت و نظم او قرار می‌گرفت، اما خیلی زود درمی‌یافت که این ساختار سخت‌گیرانه، بستری برای خلق نقش است، نه حذف فردیت. شاگردان مرزبان می‌گفتند زبان او را باید «کشف» می‌کردی؛ همان‌طور که زبان یک شاعر را باید کشف کرد. وقتی آن زبان مشترک شکل می‌گرفت، کار با او به تجربه‌ای کم‌نظیر بدل می‌شد؛ تجربه‌ای که نه فقط نقش می‌ساخت، بلکه بازیگر را شکل می‌داد.
وفاداری به هویت ایرانی
بسیاری از کارهای مرزبان ریشه در جهان ایرانی داشت. او به ادبیات، زبان و طبقه متوسط شهری وفادار بود؛ همان طبقه‌ای که در آثار رادی تصویر می‌شد: طبقه‌ای زخم‌خورده، گرفتار تناقض، شریف و همواره بر لبه تغییر.
در آثار او، روحیه‌ای ایرانی موج می‌زد؛ ایرانی به معنای پیچیدگی، رنج، امید، سکوت و گاهی فریاد. این ایرانی‌بودن نه یک شعار هنری بود، نه دستاویزی برای جلب توجه؛ بلکه بُن‌مایه‌ای بود که مرزبان از آن جهان می‌آمد و به آن بازمی‌گشت.

برای بازیگران پلی که از صحنه به عرصه‌های دیگر رسید
هنرمندانی بسیاری بارها تأکید کرده‌اند که حضور در آثار مرزبان برایشان نقطه عطف بوده است. مرزبان در بازیگران استعداد پنهان را می‌دید و با سخت‌گیری و مراقبت، آن را تیز می‌کرد. او همواره ادعا می‌کرد که بازیگر باید در صحنه «صادق» باشد و این صداقت، در روایت بدن و بیان، پیش از هر چیز محصول تمرین و تمرکز است.
مرزبان بازیگرساز بود؛ اما نه از آن‌دست کارگردانانی که بازیگر را به «نسخه» خود تبدیل کنند، بلکه کسی که ظرفیت بازیگر را به نهایت امکانش می‌رساند.

میراث: قطب‌نمایی که از دست رفت
تئاتر ایران سال‌هاست با انبوهی از صداهای جدید، تجربیات پراکنده، و نوآوری‌های کم‌دوام روبه‌روست. در چنین فضایی، نقش هنرمندانی مانند مرزبان نه فقط ارائه اثر، بلکه ایجاد ثبات در ساختار نمایش بود. او با رفتنش، قطب‌نمایی را با خود برد که سال‌ها مسیر بسیاری را روشن کرده بود.
این روزها که تئاتر ایران بیش از هر زمان دیگری گرفتار پراکندگی است، فقدان او بیشتر حس می‌شود؛ زیرا مرزبان فقط کارگردان نبود، «معیار» بود. معیاری برای فهم اینکه چه چیز ارزش دارد و چه چیز تنها سروصداست.

پایان یک زندگی

هادی مرزبان در سن ۸۱ سالگی، پس از دوره‌ای بیماری، از میان ما رفت. امّا او نه با مرگ، که سال‌ها پیش با آثارش جاودانه شده است. هر اجرایی که از رادی روی صحنه برد، هر بازیگری که هدایت کرد و هر سالن تمرینی که با حضورش منظم شد، تکه‌ای از میراث اوست. در روزگار آشفتگی، هنرمندانی چون مرزبان همان قطب‌نماهایی‌اند که راه را نشان می‌دهند؛ و نبودشان ما را به ضرورت دوباره خواندن، دوباره تمرین کردن و دوباره اندیشیدن وا می‌دارد. شاید بزرگ‌ترین احترام به او همین باشد: حفظ انضباطی که او به ما آموخت و بازگشت به تئاتری که به جای نمود، به وجود اهمیت می‌دهد. هادی مرزبان در ۸۱ سالگی دار فانی را وداع گفت، اما صحنه‌ای که او سال‌ها ساخت، هنوز از صدای قدم‌هایش خالی نشده است.



درج يادداشت و نظرات

نام:
  ايميل:
توضيحات: