جستجو

آرشيو

تماس با ما

درباره ما

صفحه نخست

 
تاريخ درج: يکشنبه، 15 تير 1393     
اندیشه،‌ شاتر دوربین را می‌زند

سرویس فرهنگی «فردا»: رسول اولیا‌زاده از عکاسان با‌سابقه‌ای است که تاکنون در نمایشگاه‌های انفرادی و گروهی زیادی آثار خود را ارائه کرده است.

این هنرمند اخیرا مجموعه ای از تازه ترین عکس هایش را در قالب یک نمایشگاه انفرادی به نمایش گذاشته است. به بهانه برپایی این نمایشگاه با او درباره عکس و عکاسی به گفت وگو نشستیم و او با ما درباره جای خالی مضامین در هنر عکاسی گفت و این که هر کس دوربین دستش می گیرد، سراغ موضوعات کلیشه ای مانند کودکان کار و... می رود.

اولیازاده در بخش هایی از این گفت وگو، پیشنهادهایی هم درباره رونق اقتصاد هنر طرح کرد.

شما بتازگی نمایشگاهی از تازه ترین آثار خود را به نمایش گذاشتید. ضمن این که درباره این آثار توضیح می دهید، بگویید هدفتان از برگزاری چنین نمایشگاهی چه بوده است؟

از آنجا که سال هاست به تدریس در مراکز آموزش و دانشگاه ها مشغولم، می خواستم در این نمایشگاه به این نکته اشاره کنم که باید چشم هایمان را بشوییم و جور دیگر ببینیم. همان حرفی که سهراب نیز در اشعارش به آن اشاره می کند. باید نگاهی داشته باشیم که خاص و ویژه و مختص خودمان باشد یعنی اگر هنرمندی می خواهد به عکاسی روی بیاورد، باید طوری به خلق اثر بپردازد که با زاویه دید منحصر به او و توام با خلاقیت باشد و امضای آن هنرمند را به همراه داشته باشد در حالی که امروز کمتر به این نکته توجه می شود.

اغلب عکاسانی که در این وادی به کار مشغولند، بیشتر روی تکنیک متمرکز هستند. تکنیک، مسأله ای است که با ابزارهای دیجیتال در اختیار عکاسان امروز قرار می گیرد. دیگر مثل 30 سال پیش نیست که برای عکاسی بخواهیم از تکنیک های دستی بهره بگیریم. امروز، اینقدر فیزیک عکاسی و تکنولوژی پیشرفت کرده که خیلی از اتفاقات را می توان بسادگی و در مدت زمان کوتاهی در قالب عکس به ثبت رساند ولی آنچه سهل الوصول نیست، نگاه، محتوا و اندیشه ای است که یک هنرمند می تواند داشته باشد.

من سه فاکتور را در این جریان، مهم و اساسی می دانم؛ یکی این که هنرمند عکاسی که می خواهد عکسی را بگیرد باید پشت ویزور دوربین او تفکر و خلاقیتی نهفته باشد و با اندیشه، شاتر دوربین را بزند، نه با انگشت!

دوم، نگاه یک عکاس باید منحصر به خود بوده و آن را از جایی کپی نکرده باشد. سوم به این نکته توجه کند که مخاطب آثار تجسمی، فرهیخته و اندیشمند است. در نتیجه، ضرورت دارد هنرمند برای چنین مخاطبی به خلق اثری بپردازد که حاوی پیام و اندیشه باشد. اگر این سه موضوع در کار هنرمندان لحاظ شود، اثری خلق می شود که می تواند به مراتب ماندگارتر شود. به نظر می رسد تمام هنرمندان باید هم و غم خود را بر این سه اصل بگذارند. من می خواستم با برگزاری این نمایشگاه به این نکته دست یابم که اگر هنرمندی این سه مولفه را در کار خود رعایت کند، برایش فرقی نمی کند در چه لوکیشنی قرار بگیرد. من در این نمایشگاه چهار موضوع را انتخاب کرده بودم. یک بخش این نمایشگاه به عکس هایم از مکه و مدینه اختصاص داشت. بخش دیگر، عکس هایی با موضوع تخت جمشید بود. بخش سوم عکس هایی درباره پاریس و برج ایفل و بخش نهایی نیز مجموعه ای از عکس های سوررئالیستی و محتوایی مرا تشکیل داده بود. تمام هدف من در این نمایشگاه، این بود که اگر سه فاکتوری که به آنها اشاره کردم، اتفاق بیفتد و هنرمند دارای تفکر و اندیشه باشد و مخاطب را اندیشمند و فهیم بداند، می تواند به خلق آثار مطلوبی دست بزند.

شما به فضاهای متفاوت در این نمایشگاه اشاره کردید؛ از فضای معنوی و روحانی مکه و مدینه گرفته تا یک فضای گردشگری در قلب پاریس و اروپا. می خواهم بپرسم نوع فضا چه اندازه روی نگاه و اندیشه تاثیر می گذارد؟

من خودم شخصا برای عکاسی، فضاهایی را انتخاب می کنم که آن فضا از مولفه های ویژه ای برخوردار باشد و بتوان از زوایای مختلف به آن نگریست و در واقع شما را به تفکر وادارد؛ اتفاقی که برای هر مسلمان و هر انسانی در حج و مکه و مدینه رخ می دهد. این فضا بی تردید به شما اجازه می دهد درون خود بیندیشید، خلوت کنید، فکر کنید و در نگاه تان عمیق شوید.

اگر اجازه دهید کمی از فضای نمایشگاه دور شویم و به موضوع این روزهای هنرهای تجسمی یعنی اقتصاد مقاومتی بپردازیم.

تصور می کنم اقتصاد هنر اکنون مورد بی توجهی و بی مهری مسئولان فرهنگی قرار گرفته در حالی که خرید آثار هنری از سوی نهادهای دولتی می تواند نه تنها موجب تقویت بنیه اقتصادی یک هنرمند شود که او را برای تولید کارهای بعدی نیز تشویق کند. خود من نزدیک سه سال است مشغول کار کردن روی یکی از پروژه های عکاسی ام هستم، اما برای آن که بتوانم پیام های مورد نظر خود را به مخاطبانم ارائه کنم، نیازمند امکانات زیادی هستم. شش ماه کار مداوم لازم دارم تا بتوانم به طراحی و ساخت دکور بپردازم و بعد از آن عکاسی را شروع کنم. تمام این مراحل هزینه هایی می طلبد که طبیعی است، این رقم از قوه من خارج است. به نظرم، سیاستگذاران فرهنگی باید از این دست جریان های هنری حمایت کنند. متاسفانه در زمینه هنر هیچ وقت اسپانسر به آن شکلی که باید، وجود نداشته است، با وجود آن که یک ورزشکار در برهه های مختلف زمانی و به فراخور حضور در برنامه های ورزشی از حمایت های دولت بیشتر برخوردار می شود. به عنوان مثال، وقتی در یکی از مسابقات ورزشی، ورزشکاران ما مقام کسب می کنند، به محض ورود، هر یک از مقامات دولتی سعی می کنند به هر نحو شده به حمایت و کمک مالی از این ورزشکار بپردازند در حالی که در عرصه فرهنگ و هنر این طور نبوده است. سال 2013 جشنواره عکسی در اسپانیا برگزار شد. در این جشنواره، 34 هزار فریم عکس از سراسر جهان ارسال شد که از بین آنها 200 عکس به مراحل نهایی راه یافت و از کل ایران، یک فریم عکس برگزیده شد که متعلق به من بود ولی از سوی هیچ کدام از مسئولان فرهنگی مورد تشویق قرار نگرفتم در حالی که این دلگرمی و تشویق می توانست اتفاق بیفتد، بنابراین جای آن است که دولت نه به شکل مستقیم بلکه از طریق نهادهایی چون بانک ها و... به خرید آثار هنرمندان بپردازد یا این نهادها را به خرید آثار هنری تشویق کند.

طی سال های اخیر یک دهم درصد از بودجه عمرانی پس از کشمکش های فراوان بالاخره به خرید آثار هنری اختصاص یافت، اما می بینیم به ثمر نشستن این طرح باز هم به آن شکلی که باید، از اقبال خوبی برخوردار نبود و ظاهرا بحث خرید آثار هنری از سوی نهادهای دولتی مورد بی توجهی واقع شد یا درباره اکسپوها نیز اوضاع به این شکل است. به نظر شما چرا در این زمینه موفق نبوده ایم؟

ببینید، اکسپوها برگزار می شود ولی در جریان برگزاری این اکسپوها نیز اجحاف زیادی اتفاق می افتد. به عنوان مثال، چطور می شود یک اکپسوی خصوصی به فروش میلیاردی دست می یابد و اکسپوی دولتی نمی تواند به این درجه برسد.

پس به این نتیجه می رسیم فروش آثار در خود اکسپوها نیز منوط به دسته بندی و سلیقه شخصی شده است؟

دقیقا. حالا این که چرا این مسأله به وجود آمده، بحثی طولانی است که در این فرصت نمی گنجد ولی بحث خرید آثار هنری می تواند از طریق دولت و ملزم کردن نهادهای دولتی میسر شود. این مسأله هم در حالتی اتفاق می افتد که درک صحیحی نسبت به خرید آثار هنری در سطح جامعه حاصل شود و فرهنگسازی لازم نسبت به این مسأله صورت بگیرد. باید آموزش داده شود که خرید و نصب اثر هنری در مکان هایی چون بیمارستان ها، بانک ها و اداره ها می تواند موجب بالندگی و تعالی در جامعه باشد. به نظرم این اتفاق باید بیفتد و قدم های ابتدایی آن نیز می تواند از نمایشگاه های انفرادی هنرمندان باشد. هر ارگانی می تواند با سرکشی به گالری های مختلف آثار هنرمندان را خریداری کند. اصلا هر نهاد و سازمانی و هر مدیری باید یک مشاور هنری داشته باشد، آن هم نه از نوع تشریفاتی اش. خرید آثار هنرمندان می تواند صرف نظر از آن که به دلگرمی هنرمندان منجر شود، بنیه اقتصادی آنها را برای شروع کارهای بعدی تقویت کند.

سوال بعدی من درباره نمایشگاه های عکس است که در طول یک سال برگزار می شود و تعداد آنها کم هم نیست. به طور کلی این نمایشگاه ها را چطور می بینید؟

برخی از آنها، هنرمندان جوان و اغلب دانشجویان دانشگاه های هنر هستند که کارهای دانشگاهی خود را در قالب این نمایشگاه ها عرضه می کنند. این گروه از عکاسان که نمایشگاه برگزار می کنند و عمدتا جوان هستند، به تجربه گرایی روی آورده اند. زیاد هم انتقادی به آنها وارد نیست، زیرا آنها امروز مشغول برداشتن گام های اولیه هستند و بالاخره به آنجایی که باید می رسند، اما قسمت عمده کار به مراکزی که با محوریت عکس فعالیت می کنند، برمی گردد. همواره بر این باور بوده ام که نقد تجسمی مسأله ای است که در کشور ما مغفول مانده.

در حالی که اگر بحث نقد عکس را جدی تر بگیریم، جامعه تجسمی ما پویاتر و بالنده تر خواهد شد. تاثیر نقد این است که وقتی یک هنرمند به برگزاری یک نمایشگاه می پردازد و آثار خود را در معرض دید مخاطب قرار می دهد، وقتی آثارش با نقد مواجه شود در خلق آثار بعدی خود دقت بیشتری به خرج می دهد یا همین طور اگر درباره تازه ترین نمایشگاه من، نقدهای اصولی و جدی از سوی منتقدان هنرهای تجسمی صورت می گرفت، بی تردید می توانستم در نمایشگاه های بعدی با دقت و وسواس بیشتری نمایشگاه برگزار کنم.

همان طور که اشاره کردید ما در هنرهای تجسمی از فقدان منتقد رنج می بریم، یعنی در مقایسه با سینما و ادبیات و... انگشت شمارند کسانی که به صورت جدی کار نقد را در هنرهای تجسمی انجام دهند، حتی در رسانه ها هم این مشکل وجود دارد و بیشتر ما گزارشگران و خبرنگاران حرفه ای داریم تا کسی که منتقد جدی باشد.

باور دارم منتقد هنرهای تجسمی داریم، اشراف و تسلط کافی هم دارند ولی از این وادی دوری می کنند و مطبوعات باید سراغ آنها بروند. خیلی از منتقدان هستند که نگاه های کارشناسی خوبی نسبت به آثار هنری دارند که در قالب نمایشگاه های مختلف ارائه می شود ولی متاسفانه، اکنون همان طور که اشاره کردید، نقد در مطبوعات ما از جایگاه مطلوبی برخوردار نیست.

خود من در نظر داشتم پایگاهی را در این ارتباط در خانه عکاسان راه اندازی کنم، اما نبود امکانات، فعلا چنین اجازه ای را نمی دهد. می خواستم سایتی را راه اندازی کنم که با محوریت نقد باشد و نمایشگاه هایی را که در طول یک سال برگزار می شود از دیدگاه منتقدان تجسمی به چالش بکشد.

فکر می کنید امروز کدام شاخه از عکاسی با اقبال بیشتر عکاسان مواجه است؟

این سوال را به این شکل پاسخ می دهم که جای ژانرهایی که تفکر و تامل در ورای آنها وجود داشته باشد، اکنون در عکاسی خالی است. عکس های انتزاعی، مینی مال و آبستره کمتر مورد توجه عکاسان جوان و حتی هنرجویان قرار می گیرد.

ولی می بینییم نه تنها در عرصه عکاسی که در حیطه نقاشی و دیگر شاخه های هنری نیز وقتی هنرمند به سبک انتزاعی روی می آورد، نمی تواند پیام هایی را که مدنظر دارد، آن طور که می خواهد به مخاطب تفهیم کند، شاید به این خاطر تمام مخاطبان هنرهای تجسمی قادر به دریافت پیام های این گونه آثار نیستند. با این اوصاف، به نظر شما انتزاعی کارکردن در هر شاخه موجب ایجاد فاصله میان هنرمند و مخاطب نمی شود؟

اگر با نقد هنری و اطلاع رسانی رسانه ها، قصد ارتقای سواد بصری جامعه را داشته باشیم این مشکل نیز مرتفع می شود. به نظرم رسانه ها در این زمینه می توانند نقشی کلیدی داشته باشند.

انتشار مطالبی با محوریت نقد آثار هنری می تواند راهگشای این حیطه شود. فراموش نکنیم تاریخ هنر ما غنی و پرقدمت بوده است. باید دید چطور می توانیم از غنای هنر اصیلمان استفاده کنیم. به عنوان مثال، حیطه عکاسی مستند اجتماعی، حیطه ای است که امروز هر کسی که دوربین به دست می گیرد، سراغ موضوعات کلیشه ای مثل بچه های کار و... می رود. البته اینها در نوع خود سوژه های خوبی هستند. حتی به خاطرم هست، عکاسان در برهه ای از زمان روی این موضوع کار کردند و قانون کار در آمریکا اصلاح شد، اما باید پذیرفت این موضوعات دیگر کلیشه ای شده است. در عین حال، جای پرداختن به دیگر مفاهیم اجتماعی نیز خالی است. علاوه بر این، در حیطه عکاسی خبری و ژورنالیستی، از آنجا که سرعت حرف اول را می زند، گرایش به این سمت از سوی عکاسان زیاد شده است. بنابراین، تصور می کنم عکاسان باید بیشتر به سمت عکس هایی بروند که مستلزم مطالعه، دکوپاژ، اتود زدن و تفکر از سوی عکاس است. برخی عکاسان جوان امروز می خواهند هرچه زودتر به نتیجه برسند. در نهایت، تامل و تفکر کمتر در کارشان لحاظ می شود. روی این اصل، ضرورت دارد تا این گروه از عکاسان جوان بیشتر به سمت پژوهش و تحقیق و تفکر سوق داده شوند تا از این رهگذر هم سطح سواد بصری جامعه ارتقا یابد و هم جایگاه نقد هنری به مدد رسانه ها تثبیت شود.

می شود مثالی درباره موضوعاتی که جایشان خالی است بزنید؟

مقوله خانواده ازجمله موضوعاتی است که در حیطه عکس، جای کار بسیار دارد. ضمن این که امروز، بزرگ ترین معضل جامعه ما به واسطه هجمه رسانه های بیگانه از طریق سریال های مبتذل، خانواده است و می بینیم، هدف رسانه های بیگانه با ساخت آثار داستانی، متزلزل کردن بنیان خانواده است.

اگر چند کار اساسی در این زمینه انجام شود و بحث خانواده در تمام لایه ها مورد بررسی قرار بگیرد، به لحاظ تصویری می تواند در ردیف آثار ماندگار باشد. حتی می شود در این زمینه، جشنواره برگزار و از رسانه ها، اندیشمندان و کارشناسان خانواده دعوت شود.

مطمئنا چنین موضوعی می تواند ابعاد مفید و گسترده ای در بر داشته باشد. اگر این کارها انجام نمی شود، باید آسیب شناسی کرد یا همین طور مسأله سبک زندگی ما ایرانی ها می تواند دستمایه کار عکاسان امروز واقع شود. زنده یاد علی حاتمی در هزاردستان می گفت: نان سنگگ و کباب کوبیده و ریحان را از ما گرفته اند ولی چه به ما داده اند؟! به نظرم می توان روی این موضوعات کار کرد. جوانان امروز ما باید سبک زندگی را ـ که مشتمل بر بزرگی و بخشش و جوانمردی است ـ بیاموزند. آموختن و یادآوری اهمیت خانواده، باید امروز به جوانان گوشزد شود، بخصوص در جامعه فعلی که همسایه از حال واحد کنار دستی اش خبر ندارد در حالی که در آموزه های دینی همواره به این نکته اشاره شده که از حال همسایه خود باخبر باش. جای آن است که تمام این مسائل سرلوحه کار هنرمندان ما قرار بگیرد و سنت های خوب گذشته احیا شود.




درج يادداشت و نظرات

نام:
  ايميل:
توضيحات: