جستجو

آرشيو

تماس با ما

درباره ما

صفحه نخست

 
تاريخ درج: پنجشنبه، 1 ارديبهشت 1401     
آزادی قاتل پس از ۲۴سال با پادرمیانی بازیگر معروف

 روزنامه همشهری: ماه‌ها تلاش و پیگیری تیم صلح و سازش دادسرای جنایی تهران، ‌صبح دیروز نتیجه داد و ۳قاتل که هرکدام بیش از ۲۰سال در زندان به سر می‌بردند از مجازات قصاص رهایی یافته و از زندان آزاد شدند.

 
یکی از آنها قاتلی کرولال بود که ۲۴سال پیش به جرم قتل زن همسایه دستگیر شد و به زندان افتاد در همه این مدت هرگز خانواده‌اش شناسایی نشد و حتی یک نفر هم به ملاقاتش نرفت. به گزارش همشهری، ساعت ۱۰صبح دیروز ۳محکوم به قصاص از زندان رجایی‌شهر به دادسرای جنایی تهران انتقال یافتند تا آخرین تلاش‌ها از سوی تیم صلح و سازش دادسرا برای آزادی آنها از زندان انجام شود.
 
آزادی قاتل پس از 24سال با پادرمیانی بازیگر معروف
 
تلاش‌های تیم صلح و سازش که با حضور خیرین و یکی از بازیگران مطرح زن صورت گرفته بود، مدتی قبل باعث شده بود که خانواده‌های مقتولان از قصاص گذشت کنند اما هر سه محکوم به‌دلیل عدم‌توانایی در پرداخت دیه، همچنان در زندان بودند. یکی از آنها قاتلی کرولال بود که از 24سال قبل به اتهام قتل زن همسایه به زندان افتاده بود. او در جریان درگیری با زنی جوان جانش را گرفته و پس از دستگیری و محاکمه به قصاص محکوم شده بود.
 
2محکوم به قصاص دیگر برادرزن و داماد بودند که 28اسفند سال 79مردی آشنا را به قتل رسانده بودند. انگیزه آنها از قتل فرار از پرداخت بدهی 250هزارتومانی بود. آنها قصد داشتند از مقتول دست‌نوشته‌ای بگیرند که ثابت کنند با وی تسویه‌حساب کرده‌اند اما زمانی که وارد خانه وی شده و با او درگیر شدند، طلبکار شروع کرد به فریادزدن و آنها از ترس اینکه همسایه‌ها باخبر شوند، او را به قتل رساندند.
 
هر دو قاتل سپس قصد فرار از خانه مقتول را داشتند که همسایه‌ها مانعشان شده و دستگیر شدند. برادرزن و داماد، پس از اینکه به قصاص محکوم شدند، در این سال‌ها بارها پای چوبه دار رفتند اما هربار موفق شدند از اولیای دم مهلت بگیرند تا اینکه مدتی قبل اولیای دم حاضر شدند به شرط دریافت دیه، آنها را ببخشند. با وجود این آنها قادر به پرداخت مبلغ دیه نبودند و به این ترتیب بود که پای خیرین به میان کشیده شد.

پادرمیانی بازیگر معروف
 
در جلسه دیروز علاوه بر سرپرست دادسرای جنایی تهران، جمعی از خیرین، خانواده قاتلان و شقایق فراهانی بازیگر مطرح سینما و تلویزیون حضور داشتند. در ابتدا محمد شهریاری، سرپرست دادسرا گفت: نخستین محکومی که با تلاش تیم صلح و سازش، خیرین و بازیگر مطرح کشورمان با تامین مبلغ دیه آزاد می‌شود، مردی کر و لال است. او مردی مجهول‌الهویه است که می‌گوید او را ناصر صدا می‌زنند و در زندان هم معروف به لالی شده است. او خانواده‌ای ندارد و در همه این سال‌ها که در زندان بود نیز تلاش‌ها برای پیدا کردن خانواده و بستگانش نتیجه‌ای نداشت.
 
خودش می‌گوید وقتی کودک خردسالی بوده خانواده‌اش در تصادف جانشان را از دست داده‌اند و حالا همه ما و خیرین خانواده او هستیم که امروز از اینکه او آزاد می‌شود خیلی خوشحالیم. سرپرست دادسرا سپس رو به مرد کرو لال کرده و از او می‌خواهد که احساسش را بیان کند. زنی جوان که به زبان ناشنوایان مسلط است سؤال سرپرست دادسرا را از او  می‌پرسد و وی جواب می‌دهد: آرزو داشتم اگر زنده ماندم و آزاد شدم به زیارت امام رضا بروم. اگر دستبند از دستانم باز شود و اینجا را ترک کنم می‌خواهم مستقیم به مشهد بروم.
 
به‌گفته سرپرست دادسرای جنایی تهران، با کمک خیرین قرار است مرد کرو لال پس از آزادی به مشهد منتقل شده و در کارخانه‌ای که متعلق به یک خیر است مشغول به‌کار شود. این مرد خیر حتی قرار است به او محلی برای خواب و استراحت هم بدهد. در ادامه سرباز زندان دستبند اتهام را از دستان این مرد باز می‌کند و خوشحالی در صورت مرد کرو لال موج می‌زند. هرچند صدایی نمی‌شنود اما به‌نظر می‌رسد که می‌داند همه درباره او صحبت می‌کنند. از جایش بلند می‌شود و به سمت در می‌رود و با گفتن این جمله که می‌خواهد هرچه سریع‌تر خودش را به مشهد برساند از اتاق خارج می‌شود.  
 
«2محکوم دیگر فردی را 21سال قبل به قتل رسانده و از آن زمان تاکنون در زندان بودند». شهریاری با گفتن این جمله ادامه می‌دهد: خوشبختانه خانواده هردوی آنها در اینجا حضور دارند و در این مدت تلاش زیادی کردند تا بتوانند آزادی آنها را ببینند. یکی از خیران قرار است آنها را که هیچ منبع درآمدی ندارد در مغازه‌ای مشغول به‌کار کند و یکی از 2زندانی با شنیدن این خبر با ذوق و اشتیاق می‌گوید: من از 5صبح در آنجا حاضر می‌شوم تا کار کنم و به خانواده‌ام خدمت کنم. سرپرست دادسرای جنایی تهران ادامه می‌دهد: قانون تکلیفی بردوش ما قضات گذاشته که در راستای صلح و سازش برای نجات زندانیان از قصاص تلاش کنیم. مخصوصا افرادی که ناخواسته مرتکب قتل شده‌‌اند و سال‌ها در زندان بوده و نادم و پشیمان هستند.

خواب راحت بعد از ۲۱سال
 
دیروز وقتی زندانی محکوم به قصاص که 72ساله است دستبندش بازش شد و گفتند آزاد هستی دخترش به پای او افتاد و اشک شوق ریخت. او با گریه از خیرین تشکر کرد و گفت این لحظه فراموش‌نشدنی را مدیون زحمت‌های آنهاست. گفت‌وگو با این دختر را بخوانید.
 
زمانی که این ماجرا رخ داد، چند سال داشتی؟
 
18سالم بود و تازه ازدواج کرده بودم.
 
فکر می‌کردی پدرت سرانجام آزاد شود؟
 
راستش یکی از بزرگ‌ترین آرزوهایم آزادی پدرم بود. آن روزها شرایط خوبی نداشتم. برادرم 3ماه قبل‌ترش فوت شده بود و شرایط روحی نامناسبی داشتم.از طرفی کسی را هم نداشتم که کارهای پدرم را انجام بدهد، دو عمو داشتم که به‌خاطر کهولت سن فوت شده بودند. هیچ‌کسی را نداشتم و بعد از 10سال مادرم از پدرم جدا شد. از سوی دیگر همسرم اجازه نمی‌داد که‌دنبال کارهای پدرم بروم و به‌خاطر همین مسئله از همسرم جدا شدم تا پیگیر پرونده پدرم باشم. می‌دانستم یک روز نتیجه تلاش‌هایم را می‌بینم اما همیشه وحشت این را داشتم که مبادا صبح از خواب بیدار شوم و بشنوم که قصاصش کرده‌اند. 21سال بود که خواب راحت نداشتم.
 
 شماره  8482آنها قصاص می‌خواستند و من از زمانی که باردار بودم به‌دنبال راهی بودم تا از آنها رضایت بگیرم. در این راه خیلی هزینه کردم، ماشینم را فروختم و هرچه داشتم هزینه کردم اما فایده‌ای نداشت تا اینکه مدتی قبل آنها راضی به دریافت دیه شدند اما من پولی برای تامین هزینه دیه نداشتم. وقتی کسی جرمی مرتکب می‌شود فقط خودش اذیت نمی‌شود اطرافیانش بیشتر اذیت می‌شوند. تا اینکه پارسال یکی از اعضای تیم صلح و سازش مستقر در دادسرای جنایی تهران با من تماس گرفت و گفت دنبال کارهای پدرت هستیم. گفتم واقعا پولی برایم نمانده است اما بعد متوجه شدم با کمک خیرین مبلغ دیه فراهم شده است و من حالا زندگی پدرم را مدیون آنها هستم.
 
یاد اصحاب کهف افتادم
 
2نفر از محکومانی که دیروز پس از تحمل سال‌ها حبس آزاد شدند داماد و برادرزن بودند. یکی از آنها در گفت‌وگو با همشهری می‌گوید که سرنوشتشان مانند اصحاب کهف می‌ماند که بعد از این همه سال قرار است به جامعه برگردند و زندگی را از سر بگیرند.
 
زمانی که رفتی زندان چند ساله بودی؟
 
حدود 33یا 34ساله بودم که به زندان افتادم. حالا 56ساله‌ام. روزهای سختی را گذراندم. بارها دست به‌خودکشی زدم اما هربار نجاتم دادند و حالا خوشحالم که آن زمان جان سالم به در بردم.
 
فکر می‌کردی آزاد شوی؟
 
هرگز فکرش را نمی‌کردم. خیلی از روزها خسته و ناامید بودم. دلم می‌خواست زودتر تکلیفم را مشخص کنند. 21سال زمان کمی نیست. جوانی‌ام در زندان گذشت. وقتی رفتم زندان پسرم 3ساله بود و حالا برای خودش مردی شده است. البته خبر ندارد که من امروز آزاد شده‌ام. او سرباز است و خانواده‌ام تصمیم گرفتند او را غافلگیر کنند.
 
می‌خواهی چطور زندگی کنی؟
 
آرزوهای زیادی دارم اگر خدا عمری به من بدهد. کار می‌کنم و دوباره زندگی را از سر می‌گیرم. نمی‌دانید آزادی بعد از این همه سال چقدر دلنشین است. اینکه آزادانه در خیابان قدم بزنم، به طبیعت بروم و با خانواده‌ام وقت بگذرانم.
 
نخستین جایی که دلت می‌خواهد بروی کجاست؟
 
 آرزویم این است که هرچه زودتر پسرم را در آغوش بگیرم. البته دلم می‌خواهد سر خاک پدر و مادرم هم بروم. به زیارت امام‌رضا هم بروم و از خانواده‌ام حلالیت بطلبم که این همه سال آنها هم عذاب کشیدند به‌خاطر شرایط من. نبودم که برای پسرم پدری کنم اما دلم می‌خواهد این همه سال نبودنم را جبران کنم. راستش سرنوشتم مانند اصحاب کهف است. زمانی که من زندانی شدم هزارتومان پول درشتی بود حالا اما هزارتومان پول خرد هم محسوب نمی‌شود. اصلا اسکناس‌ها را نمی‌شناسم و زمان می‌برد تا همه‌‌چیز را بشناسم. امیدوارم خدا دستم را رها نکند همانطور که لطفش شامل حالم شد و کابوس‌هایم بعد از حدود 22سال پایان یافت.
 
قاتل دیگری که در این پرونده از مجازات قصاص رهایی یافته است می‌گوید برای خودش سنگ قبر خریده بود و فکرش را نمی‌کردم که روزی آزاد شود.
 
اولین جایی که بعد از آزادی دلت می‌خواهد بروی کجاست؟
 
خانه خودم، پیش خانواده‌ام. ( به دخترجوانی که در اتاق ایستاده اشاره می‌کند و می‌گوید:) او نوه من است. وقتی به زندان افتادم دخترم تازه ازدواج کرده بودو حالا دخترش این همه قد کشیده و برای خودش خانمی شده است. آرزویم این است که پیش خانواده‌ام بروم و یک شب در خانه‌ام بخوابم و اگر فردا هم فوت شدم برایم مهم نیست. زمانی که زندان بودم برای خودم سنگ قبر خریدم و اصلا امید نداشتم که آزاد می‌شوم. حالا گوش‌هایم نمی‌شنوند و چشمانم به خوبی نمی‌بینند. پیر و شکسته شده و شرمنده خانواده‌ام هستم. اما حاضرم هر کاری انجام بدهم تا این همه سال نبودنم را جبران کنم.
 
می توانی با این شرایط کار کنی؟
 
یک خیر پیدا شده که قرار است به من کار بدهد و من الان زندگی‌ام را مدیون این خیرین هستم که باعث شدند رنگ آزادی را ببینم.



درج يادداشت و نظرات

نام:
  ايميل:
توضيحات: