روزنامه خراسان با شاهدان عینی حادثه سعادت آباد گفتگو کرده است.
سوناتای مشکی وسط خیابان ترمز می زند و راننده که رنگ لباس آستین کوتاهش همانند خودرو اش مشکی است، دست به اسلحه پیاده می شود. یکی دو تیر اول را که شلیک می کند، سرنشینان عقب سوناتا هم پیاده می شوند تا تعداد تیرهایی که به سمت سرنشینان جک مشکی روانه می شود بیشتر شود. لحظاتی بعد یکی فریاد می زند : «بدو بذارش توی ماشین». منظورش جسم غرقه در خونی است که دو گانگستر دیگر معرکه زیر لگد گرفته اند؛ کشان کشان او را روی صندلی عقب سوناتا می گذارند و به سرعت از معرکه می گذرند. همزمان که خودروی مشکی و سرنشینانش صحنه را ترک می کنند، دو چیز خودنمایی می کند : دو لکه خون به جای مانده روی آسفالت و دو شهروندی که تماشاگر این اتفاق هستند ... .
ماجرا از چه قرار بود؟
بر اساس آن چه تاکنون اعلام شده، ماجرای درگیری هفته گذشته سعادت آباد تهران، درگیری سهراب و خشایار بر سر دختری بود که گویا عشق سهراب بوده و همراه خشایارکه در نهایت به خشم و خونریزی می انجامد. جزئیات بیشتر این حادثه را مسئولان انتظامی و قضایی بررسی و رسیدگی خواهند کرد و مسببان حادثه به جزای خود خواهند رسید، اما آن چه دلهره آور است رعب و وحشت ناشی از این گونه اتفاقات تلخ است که جامعه را درگیر خود می کند.
به طور قطع روایت این ماجرا به نقل از شاهدان عینی مارا بیشتر با حال و هوای تگزاسی آن روز لعنتی سعادت آباد آشنا می کند.
یک شاهد عینی میگوید: من پول میگیرم مصاحبه می کنم، چون بیکارم. جامع و کامل اطلاعات دارم، شماره کارت میدم، 300 تومن بریز تا توضیح بدم!
وحشتناک بود
اما یکی از شاهدان عینی آن ماجرا حاضر به گفت وگو با ما می شود، با این شرط که نامی از او ذکر نکنیم و با این امید که شاید با حرف زدن او اضطراب و نگرانی اجتماعی ناشی از این حادثه شنیده شود: «با دوستام دور هم جمع شده بودیم که یهو صدای فحاشی از خیابون بلند شد، فحشای ناموسی میدادن به همدیگه، رفتیم دم پنجره که ببینیم چه خبره ؟ اول قمه کشیده بودن و هی اسم یه دختر رو می آوردن. یکی شون می گفت «تو اون رو دزدیدی و بُرش زدی». اصلا شرایط عادی نبود، شده بود عین تگزاس و انگار داشتن با هم دوئل می کردن. اولش فقط داد می زدن اما بعدش یکی شون تفنگش رو در آورد. دو سه تا تیر هوایی شلیک کرد و بعدش هم به طرف اون یکی تیر زد.
بعد از تیراندازی هم یکی رو انداختن توی ماشین و بردن، یکی دیگه هم تیر خورده بود اما اون قدر ترسیده بودم که متوجه نشدم چی کارش کردن. قبل رفتن اون ها پلاک ماشین رو دستکاری کردن تا کسی شماره پلاک رو بر نداره. من و دوستام از ترس سرمون رو دزدیده بودیم که نکنه یهویی ما رو دم پنجره ببینن. همه شون رفته بودن و بعدا پلیس اومد. مردم پایین جمع شده بودن و با پلیس حرف می زدن اما ما ترسیده بودیم و نرفتیم پایین. بعد از اون روز هنوزم وقتی می خوام برم توی خیابون، می ترسم که نکنه یهو یکی مثه اونا بیاد تفنگ در بیاره و تیراندازی کنه».
حادثه هفته گذشته سعادت آباد، یکی از اتفاقات تلخ اجتماعی بود که به دلیل تیراندازی صورت گرفته در آن، خبرش به همگان رسید و نگاه ها را به ویدئوی منتشر شده از آن جلب کرد. اما حقیقت این است که شرایط بروز خشونت و خشم در جامعه نگران کننده تراز این حرف هاست و بدون شک باید برای تسکین این درد اجتماعی هوشیارتر بود.