مجله سوره: فرق اعضای گروه داعش با سایر مؤمنان چیست؟ بسیاری از گزارههایی که تندروهای داعش برای توجیه کارهای خود بهکار میبرند، گزارههایی است که کمتر مؤمنی آنها را نمیپذیرد (چه از اهل سنت و چه شیعه و حتی دیگر ادیان ابراهیمی). کسانی که به اسلام سیاسی باور دارند، حتی بیشتر از اکثریت مؤمنان غیرسیاسی میتوانند با داعشیان موافق باشند؛ مثل آیاتی از قرآن که به «مقاتله» با کفار دعوت میکند یا اینکه ما باید به فکر زندگی مؤمنانهی خود باشیم «و لو کره الکافرون». پس تفاوت کجاست؟ اینجا میخواهم استدلال کنم که یک تفاوت عمده میان دینداران سنتی و بنیادگرا در نوع نگاه (نه به امر قدسی و وحی که) به امر غیرقدسی و انسانی است. یعنی داعشیان سنت فقهی و فکری و فلسفی و عرفانی (که حاصل کار انسانهای غیرمعصوم اما دیندار است) را نادیده میانگارند.
داعش تنها نمونهی اخیر از جریان بنیادگرایی در دنیای مدرن است که محدود به دین اسلام نیست و در بین بودائیان برمه و یهودیان در سرزمین اشغالی و مسیحیان امریکا هم دیده میشود. این مشهور است که میگویند بنیادگرایان اول از همه بر ضد میراث سنتی دین خود قیام میکنند و بعد بر ضد آنان که کافر میپندارند. خطابههای طرفداران این گروهها، پر است از توهین به علماء و کشیشهایی که آنان را محافظهکار و سنتی و بیخاصیت میشمارند. در واقع بنیادگرایی یک پدیدهی مدرن و مربوط به قرون شانزده به بعد میلادی است و بسیاری از متفکران آن را به عنوان واکنشی به عجز دینداران در دنیای مدرن با بازگشت به گذشتهای خیالی و اصیل تعریف میکنند. برای فهم کنش بنیادگرایانه باید دو نوع متن را از هم جدا کنیم: یکی متن مقدس و کلمات وحی که سرچشمه است و دیگر متون غیرمقدس اما معتبر فقهی و دینی و فکری و عرفانی و شاعرانه که حاصل تأملات دینداران در مورد متن مقدس است.
الهیات ادیان ابراهیمی به خصوص مسیحیت و اسلام مبتنی بر محوریت یک متن مقدس است. باورمندان به هر دوی این ادیان نیز معتقدند که متن مقدس نوعی خلق از طریق معجزه است. به باور الاهیدانان مسلمان، به عنوان مثال، پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله خود در تعیین کلمات و عبارات قرآن دخالتی نداشته است. او به مقامی رسیده بود که وسیلهای شد برای رساندن بیکموکاست پیام خداوند به سایر انسانها. پس پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله وسیله بود؛ هرچند وسیله و حامل وحی بودن مقامی نیست که هر انسانی به دست بیاورد و نهایت کمال انسانی محسوب میشود. مسیحیان کاتولیک نیز معتقد به دکترین «الهام شفاهی» (الهام کلامی یا verbal inspiration)هستند که به این معنی است که نویسندگان اناجیل از روی هوی و هوس انسانی خود چیزی ننوشتهاند؛ بلکه این متون مقدس حاصل الهام روحالقدس است. پس به یک معنی انجیل نیز کلام خداوند است که بر زبان و قلم بشر جاری شده است. پیتر اسلوتردایک، فیلسوف معاصر آلمانی، معتقد است که اصولاً الهیات با «نگارش خودکار و خودبهخود» متن مقدس شروع میشود. یعنی متنی و کتابی بهعنوان بنیاد الهیات در مرکزیت قرار میگیرد که حاصل کار آدمی نیست. آن متن به دلیل منشأ گرفتن از امر مطلق، بری از خطا و واجد حقیقت است.
با فرض وجود چنین متنی میتوان گفت که تمام متون دیگر بیهودهاند؛ چون واجد حقیقت دین به معنای تمام کلمه نیستند. پس چه لزومی دارد که به آن متون غیرِمقدس رجوع کنیم؟ استدلال من این است که سنت فکری ادیان ابراهیمی عملاً متون غیرمقدس را بیهوده اما لازم پنداشته. یعنی به طرز متناقضنمایی تمام این تولیدات انسانی خطاپذیرند اما برای حیات مؤمنانه لازمند.
متون غیرِمقدس اما مؤمنانه را میتوان به سه دسته تقسیم کرد: متون فقهی، متون فلسفی و استدلالی و متون ذوقی (حال چه عرفانی و چه شاعرانه). متون فقهی، تأملاتی انسانی و فکری بر متن مقدساند که زیروبم این متون را میکاوند تا حکم آنچه را که در متن مقدس نیامده از متن مقدس استنتاج کنند؛ مثلاً اینکه چگونه باید خداوند را عبادت کرد و نماز خواند و روزه گرفت. اما فقها یک تفسیر واحد از یک عالم دین را لزوماً تنها تفسیر معتبر نمیشمرند. چون حاصل کار او را خطاپذیر میدانند. آنها زیروبم آنچه قرائت انسانی است را میکاوند و اشکالاتش را نشان میدهند. اجتهاد میکنند و جایی هم برای عرف زمانه و سلیقهی افراد باز میگذارند. برخی از دستورات را به بستر تاریخی و شأن نزول حواله میدهند و دیگر معتبر نمیشمارند و دستوارت دیگر را جهانشمول و همگانی میدانند. از سوی دیگر تأمل فلسفی در باب دین در یک کلام کاوش مفهومی و استدلالی در مورد مفاهیم و گزارههای دینی است. اینکه مثلاً چگونه میتوان برای وجود خداوند استدلال کرد، یک سؤال فلسفی است. متون فلسفی هم مدام در چالش یکدیگر و نوع استدلالات و مسائل هستند. ابنسینا و ملاصدرا و علامهطباطبایی، هرچند همه فلاسفهی اسلامی محسوب میشوند، اما در همهی موارد با هم موافق نیستند. هر یک مفاهیمی جدید را به ذخیرهی فلسفهی دینی افزودهاند. مفهوم چیست؟ واسطهای برای اندیشیدن دربارهی واقعیات بیرونی. مفاهیم جدید یعنی دنیایی غنیتر به لحاظ زبانی با واسطههای بیشتر و در نتیجه زندگی مؤمنانه و متأملانه. زندگی متأملانه نیز نوعی زندگی خلاقانه و پویاست که صدق یک تحلیل و یک نگرش را بهسادگی نمیپذیرد و در اموری که دیگران تنها پیشفرض میانگارند، چندوچون میکند. در نهایت متون عارفانه و شاعرانه و ذوقی هستند که احساسات درونی مؤمن را در قالب هنر و نثر و نظم بیان میکنند. عارفانهها و شاعرانهها نیز در باب علایق و احساسات مؤمنانه صحبت میکنند و غالباً از نگاه سطحی و ظاهری به دین برحذر میدارند و به ذوقیاتی میپردازند که باطنی است.
خلاصه اینکه چه متون فقهی، چه فلسفی و چه عرفانی و شاعرانه در یک امر مشترکند و آن نشان دادن پیچیدگیهای دینداری است. هرکدام از این حوزهها هم با اجتهادات و کاوشهای مفهومی و خلاقیتهایشان بر غنای زندگی مؤمنانه میافزایند و نگرش یکسویه و سادهانگارانه به دین را سختتر میکنند. تفاوت تفکر اسلام سنتی و اسلام بنیادگرا در باور به این متناقضنماست که این میراث مؤمنانه و غیرمقدس لازم است، هرچند در نهایت به دلیل خطاپذیر بودن بیهوده مینماید.
گره بنیادگرایی آنجاست که پیچیدگی زندگی مؤمنانه در نظر بنیادگرایان نمیآید. سادهانگارانه تصور میکنند که مفهومی مانند خلافت که هزار سال و اندی پیش تمام شده، قابل بازیابی است. یا مثلاً میپندارند که امری اصیل در گذشته وجود داشته و اکنون زمان بازگشت و احیای آن امر اصیل است. تمام این گزارهها به لحاظ فقهی و فلسفی قابل مناقشه و مبهماند. خشونت بنیادگرایی ناشی از نادیده گرفتن این ابهام و اصرار به بدیهی پنداشتن غیرِبدیهیات است. بنیادگرایی حاصل نوعی سادهانگاری سیستماتیک است که به واسطهی قرائتهای خشن از دین برای تودهای از دینداران به صورت دین خالص نمایانده میشود. عجیب نیست که هیچ عالمی از الازهر به صف خلافت داعش نپیوسته و رهبران شبکهی تروریستی القاعده نه علمای دین که دیندارانی با تحصیلات در رشتههای فنی و پزشکی هستند. اکسیر به چالش گرفتن خشکمغزی بنیادگرایانه نشان دادن پیچیدگیهای زندگی مؤمنانه از طریق درگیر کردن آنها با میراث متون غیرِمقدس اما مؤمنانه است. از این منظر وظیفهی دینداران امروز شاید نشان دادن غنای فکری میراث اسلامی و مشارکت دادن و آموزش دادنِ ظرائف و پیچیدگیها به تودههای دیندار است. تمام آن کتابهای خطاپذیر و غیرمقدس میراثی هستند از تلاش مؤمنان برای زیست مطابق با وحی. تاریخ نشان داده که راههای میانبر برای به یک سو نهادن این سنت عظیم فکری به نفع تفاسیر ظاهری از متن مقدس که حتی تفسیر بودن و خطاپذیر بودن خود را درک نمیکنند، راه به جایی نمیبرد.