جستجو

آرشيو

تماس با ما

درباره ما

صفحه نخست

 
تاريخ درج: پنجشنبه، 8 اسفند 1398     
ربودن دختر صاحبکار برای ازدواج پنهانی

روزنامه ایران نوشت: چندی قبل مرد میانسالی به پلیس مازندان مراجعه کرد و از ناپدید شدن دخترش خبر داد.

او گفت: شکیلا، دخترم کمی کند ذهن است. امروز من به کارگاه صنعتی‌ام رفته بودم و همسرم هم برای انجام کاری خانه را ترک کرده بود. زمانی که به خانه برگشتیم از دختر 21 ساله‌مان خبری نبود.

با شکایت مرد میانسال، تحقیقات برای یافتن شکیلا آغاز شد. مأموران پلیس استان مازندان به سراغ بیمارستان‌ها و کلانتری‌ها رفتند اما هیچ رد و سرنخی از وی به‌دست نیاوردند.

در حالی که بررسی‌ها در این رابطه ادامه داشت، پدر شکیلا دو روز بعد از ناپدید شدن دخترش دوباره به پلیس رفت و اطلاعاتی در اختیار آنها قرار داد که باعث شد راز ناپدید شدن دخترش برملا شود.

او گفت: از زمانی که دخترم ناپدید شده یکی از کارگرهای کارگاهم نیز به محل کارش نیامده است. بهروز گاهی اوقات به خانه ما می‌آمد و تصور می‌کنم نیامدن او به محل کارش با ناپدید شدن دخترم ارتباط داشته باشد.

با این سرنخ مأموران پلیس به سراغ بهروز رفتند اما همسر او مدعی شد که بهروز خانه را برای انجام کاری ترک کرده و گفته چند روزی به خانه بر نمی‌گردد.با برملا شدن این موضوع، احتمال دست داشتن بهروز در ناپدید شدن شکیلا قوت گرفت. در حالی که بررسی‌ها برای یافتن او ادامه داشت، یک هفته بعد، پدر شکیلا خبر پیدا شدن دخترش را اعلام کرد و گفت: امروز یکی از اقوام‌مان از تهران با من تماس گرفت و گفت شکیلا به خانه او رفته است.

دستگیری مرد آدم ربا

با مشخص شدن این موضوع، مأموران پلیس استان مازندران راهی تهران شده و به تحقیق از شکیلا پرداختند. دختر جوان گفت: روز حادثه بهروز به خانه‌مان آمد و گفت پدرم او را فرستاده تا مرا به خانه خاله‌ام ببرد. من هم با او همراه شدم. اما او مرا به خانه‌ای ویلایی برد و بعد از یک هفته نیز مرا سوار ماشینش کرد و به تهران برد و در نزدیکی‌های خانه فامیلمان رها کرد.

با اظهارات دختر جوان، این احتمال مطرح شد که بهروز نیز در تهران باشد. بدین ترتیب با هماهنگی بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی تهران،مخفیگاه بهروز در خانه یکی از دوستانش در پایتخت شناسایی شد.مأموران پلیس خانه دوست بهروز را تحت نظر گرفته و زمانی که مرد جوان قصد ورود به خانه را داشت، دستگیرش کردند.

بهروز در تحقیقات گفت: وقتی برای انجام کارهایی که صاحب کارم گفته بود به خانه‌اش می‌رفتم، با شکیلا آشنا شدم.

دختر مهربانی بود که مهرش از همان روزهای اول به دلم افتاد. خیلی دلم می‌خواست با او ازدواج کنم اما این کار غیر ممکن بود. برای همین تصمیم گرفتم او را با خودم ببرم و پنهانی زندگی جدیدی را تشکیل دهیم.

او ادامه داد: با نقشه قبلی زمانی که فهمیدم کسی خانه صاحب کارم نیست به سراغ شکیلا رفتم. با این بهانه که پدرت گفته به خانه خاله ات بروی، او را از خانه بیرون بردم. باهم به چالوس رفتیم و خانه‌ای ویلایی در آنجا اجاره کردم. اما از طریق خانواده‌ام با خبر شدم که پلیس در جست و جوی من است. به همین دلیل به تهران آمدیم و شکیلا را در نزدیکی خانه یکی از اقوامش رها کردم.

با اعتراف مرد جوان، از آنجایی که محل حادثه در استان مازندران رخ داده بود، بازپرس زمانی با قرار عدم صلاحیت پرونده را به دادسرای محل مربوطه ارسال کرد.




درج يادداشت و نظرات

نام:
  ايميل:
توضيحات: