خبرگزاری فارس: بهنام سعدآبادی دانشجوی کارشناسی روابط بینالملل و عضو بسیج دانشجویی دانشگاه وزارت خارجه طی یادداشتی به موانع اقدام نظامی علیه ایران را مورد بررسی قرار داده است.
متن این یادداشت در ادامه آمده است:
«با روی کارآمدن ترامپ و تغییرات اخیر در تیم امنیت ملی دونالد ترامپ و همچنین خروج یکجانبه این کشور از برجام بحث اقدام نظامی علیه ایران مجددا بالا گرفته است. پیگیری این بحث توسط برخی از ناظران سیاسی میتواند ناشی از ارزیابی غلط آنها یا حتی فضاسازی روانی علیه ایران باشد. برای روشن شدن هرچه بیشتر این بحث بایستی در ابتدا به دکترین امنیت ملی ایران که مبتنی بر بازدارندگی است اشارهای داشت.
منطق چنین رویکردی بدین صورت است که قابلیتهای کشور تهدید شونده به گونهای تنظیم شود که با تهدید کشور تهدید کننده به پرداختن هزینه بسیار گزاف در قبال تهاجم به آن کشور از حمله نظامی منصرف شود حتی اگر بتواند اهداف مورد نظرش را در صورت وقوع جنگ محقق کند. برای مثال ایران پس از انقلاب همچنان از تواناهای بسیار جدی دفاعی رژیم پهلوی بهرهمند بود، اما باز هم مورد تهاجم عراق قرار گرفت. دلیل این امر را میتوان در نداشتن عامل بازدارنده از سوی ایران دریافت که عراق را به این نتیجه رساند که هزینه تهاجم به ایران غیر منطقی نیست. در حالی که بازدارندگی هستهای موجود در رابطهی هند و پاکستان موجب گشته که طرفین خویشتن داری بسیار بیشتری از خود نسبت به گذشته نشان دهند.
به عبارت دیگر بازدارندگی برای کشورهایی شبیه ایران این پیام را به کشورهای متخاصم ارسال میکند که ممکن است ایران دارای توانایی دفاعی گستردهای نباشد، اما به دلیل برخورداری از بازدارندگی اگر شما آسیبی به من وارد کنید همه با هم به درون باتلاق میرویم پس بهتر است اقدامی صورت ندهید. سوال این جا است که ایران چگونه به بازدارندگی مد نظرش رسیده است؟
برای فهم دقیقتر این موضوع درابتدا باید بین تهاجم سراسری زمینی و تهاجم هوایی به مراکز حساس هستهای و استراتژیک ایران تفکیک قائل شد. در مورد تهاجم زمینی میتوان موانع زیر را بر شمرد:
۱- وسعت ۲ تا ۳ برابری ایران نسبت به عراق و افغانستان که خود به خود کنترل این کشور را دشوارتر میکند ۲- جمعیت ۸۰ میلیون نفری ایران که بر پیچیدگی اقدام نظامی علیه ایران میافزاید
۳- مخالفت گسترده جامعهی بین المللی
۴- عکس العمل جهان اسلام به طور خاص عموم مردم و نه دولتهای کشورهای اسلامی علیه چنین اقدامی.
این عامل ناشی از محبوبیت نسبی ایران به دلیل مواضع غرب ستیزانه در جهان اسلام است و میتواند غیر مستقیم باعث فشار بر ایالات متحده و متحدینش شود ۵- مخالفت گستردهی افکار عمومی آمریکا با چنین اقدامی پس از تجربهی ناموفق جنگ عراق
۶- پرهزینه شدن تهاجم زمینی متعارف در دوران معاصر که موجب اعمال فشار سنگین اقتصادی حتی بر قدرتهای بزرگ جهانی میشود
۷- تفاوت در روحیه ملی ایرانیان نسبت به دیگر کشورهای منطقه که حاضر به پذیرش بیگانگان در کشورشان نیستند. این عامل میتواند موجب یک جنگ فرسایشی بلند مدت نیروهای خارجی در ایران شود که در نهایت دولت اشغالگر بازنده آن است.
در مورد تهاجم هوایی نیز میتوان به این عوامل اشاره کرد:
۱- بی ثباتی گسترده منطقه در نتیجه اقدامات مقابله جویانهی ایران. در این مورد میتوان به چندین مورد مثل زمینگیر کردن نیروهای ایالات متحده در افغانستان از طریق حمایت ایران از شیعیان غرب افغانستان اشاره کرد. تجربهی تشکیل لشکر فاطمیون در سوریه توسط ایران نشانهی توانایی این کشور در این زمینه است. مورد دیگر موشک باران اسرائیل و پایگاههای ایالات متحده در منطقه توسط ایران است. در موارد دیگر میتوان به بستن تنگهی هرمز و انهدام سکوهای نفتی کشورهای حوزه خلیج فارس.
در این مورد موفقی عملی الزامی نیست بلکه تاثیرات روانی چنین اقدامی حتی اگر محقق هم نشود میتواند ضربات مهلکی به اقتصاد جهانی و قدرتهای غربی وارد کند. همچنین تحریک شیعیان منطقه علیه دولتهای هم پیمان ایالات متحده و ... اشاره کرد. ب.
ه. طور کلی در این مورد باید گفت: شرایط منطقه به گونهای است که یا هیچ جنگی در کار نباشد یا همه در گیر باشند و جنگ نمیتواند دوجانبه باقی بماند. برای مثال هر گونه اقدام یکجانبه از طرف اسرائیل با عکس العمل ایران در منطقه موجه میشود که در این صورت فقط مداخله ایالات متحده میتواند به از کنترل خارج نشدن اوضاع کمک کند و بر عکس هر گونه اقدام نظامی آمریکا نیز باعث میشود ایران، هم پیمانان آن کشور از جمله اسرائیل را مورد تهاجم قرار دهد. پس در صورت جنگ همهی کشورهای منطقه باید هزینهی هنگفتی بپردازند که این عامل میتواند بر مناقع اقتصادی دیگر قدرتهای جهانی نیز موثر باشد.
۲- نابودی جریان غربگرا در نتیجه تحریک احساسات ملی شان. این جریان داخلی چه در سطح نخبگان دولتی و چه در سطح عموم مردم میتواند همسو با منافع غرب در داخل ایران عملکرد داشته باشد که در صورت تحریک احساسات غرب ستیزانهی آنها در واقع ایالات متحده بر علیه منافع بلند مدت خودش اقدام کرده است. این جریان ممکن است بیشتر حاضر به سازش با غرب باشد، اما اگر احساسات ملی اش جریحه دار شد مثل دیگر جریانات محافظه کار داخلی موضع گیری خواهد کرد. این مسئله از این لحاظ بیشتر حساسیت برانگیز میشود که در صورت انهدام تاسیسات هستهای ایران امریکا یا اسرائیل مجبور هستند زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی ایران را نیز منهدم کنند تا قدرت تلافی کردن ایران را از بین ببرند. در چنین وضعیتی آنها باید با زندگی مردم عادی ایران وارد تقابل شوند.
۳- ایران همیشه به دنبال حفظ برنامه هستهای صلح آمیز خود بوده است، اما این نگرانی در بین مقامات امنیتی ایالات متحده به طور جدی وجود دارد که در صورت تهاجم هوایی علیه ایران، این کشور درصدد برآید که با ساخت سلاح اتمی از تهاجم مجدد علیه خودش در آینده جلوگیری به عمل آورد. این اقدام در واقع نوعی نقض غرض است که به دلیل تناقضی که در آن است نه تنها برنامهی هستهای ایران را متوقف نمیکند بلکه انگیزهی مضاعفی به این کشور میدهد که مجددا برنامهی هستهای خود را بازسازی کند، اما این بار به شکل نظامی. در این مورد فقط تهاجم زمینی کارساز است که آن هم به دلایل ذکر شده در بالا منتفی است. عاملی که در این مورد ایران را از برنامهی هستهای عراق و سوریه متمایز میکند (به ترتیب در سالهای ۱۹۸۱ و ۲۰۰۷ با تهاجم هوایی اسرائیل برنامهی هستهای آنها متوقف شد) برخورداری ایران از فناوری پیشرفتهی هستهای است که به ایران امکان بازسازی مجدد تاسیسات هستهای خودش را میدهد به عبارت دیگر توان هستهای ایران به مرحلهی بازگشت ناپذیری رسیده است.
تنها راه حل برای این مسئله حملات دورهای و مداوم است که دائما در حال تخریب تاسیسات هستهای مخفی ایران پس از تهاجم اول باشد، اما این نگرش از این لحاظ میتواند دارای ریسک باشد که احتمال دارد امریکا نتواند تاسیسات مخفی ایران را شناسایی کند. ایران هیچ گاه قصد ساخت سلاح اتمی را نداشته است، اما چون توان ساخت آن را دارد همیشه کشورهای متخاصم با ایران دچار نوعی ترس و اضطراب برای توسل به اقدام نظامی علیه این کشور میباشند. در این مورد ساخت سلاح اتمی تبعات بسیار وخیم تری برای ایالات متحده و اسرائیل دارد.
ایران در حال حاضر در وضعیتی است که شاید نتواند آن چنان که باید و شاید از مواضع خود در برابر تهاجم خارجی دفاع کند، اما به دلیل توانی که در ایجاد هزینه غیرمنطقی برای دشمنانش دارد میتواند از بروز جنگ احتمالی خودداری کند. یکی از مزایای اصلی چنین رویکردی این است کشور بازدارنده میتواند بدون پرداخت هزینه زیادی از منافع خود پاسداری کند.
شاید تصور این که کشورهایی مثل ایران با توجه به ظرفیتهای اقتصادی محدودی که دارند اقدام به استخدام نیروهای نظامی گستردهای کنند و هزینه زیادی را صرف ساخت تجهیزات متعارف نظامی کنند غیر ممکن به نظر آید، اما دکترین بازدارندگی میتواند راه میانبر مناسبی بین دستیابی به امنیت ملی مطلوب و در عین حال هزینههای به صرفه اقتصادی باشد.»