شهروند- پولاد امین: چندسالی میشود که رسانهها و مطبوعات مدام از کمبود مطالعه و کمی تیراژ کتاب در این مرزوبوم میگویند و هرکدام بنا به توانایی و استعدادهای خود در ایدهپردازی، راهها و راهکارهایی را برای غلبه بر این معضل پیشنهاد میدهند؛ که هیچکدام هم در این سالها به جایی نرسیده است و نه تیراژ کتابها از ٥٠٠ نسخه و ٧٠٠ نسخههای مرسوم تکانی خورده و بالاتر رفته و نه دقیقهای به آمارهای چند ثانیهای مطالعه روزانه ایرانیان افزوده شده است.
هرکسی در ذهن خود اگر درباره این پویشها و کمپینها، حتی اگر شده، ثانیهای فکر کند، بیشک موارد بیشماری را که قرار بوده معضل کتاب نخوانی ایرانیان را از بین ببرد یا حداقل بکاهد، به یاد خواهد آورد. کمپینهایی چون «کمپین کتابخوانی در اینستاگرام» که قرار بود همزمان با هفته کتاب و کتابخوانی دوسال پیش کاربران در صفحات اینستاگرام و دیگر شبکههای مجازی عکسنوشتهای مرتبط با موضوع کتابخوانی را با دیگران شریک شوند؛ کمپین مشترک اسنپ با نشر افق به نام کتابگردون؛ کمپین کتابخوانی هزار کتاب؛ کمپین «من کتاب میخوانم» رادیو ایران؛ کمپین چند خط؛ مسابقه کتابخوانی خندوانه و...؛ که تنها کارکردشان در خوشبینانهترین تحلیل ممکن این بود که کتابهای متوسط نویسندگان مورد حمایت و البته رفقا و آشنایان چون یک عاشقانه آرام و جامجهانی در جوادیه را در یک مقطع کوتاه به فروشهای چند ١٠هزار نسخهای برسانند؛ و تمام. این تنها کارکرد این پویشها در سالهای اخیر بوده است.
در کنار این طرحهای رسمی- که البته فراوانیشان فارغ از نتایج داشته و ناداشتهشان خبر از تحرکات مدیران این حوزه میدهد- نویسندگان و ناشران و کتابفروشان نیز مدام در پی راهکارهایی برای ایجاد تغییر و تحرکاتی در زمینه کتابخوانی هستند؛ که بهخصوص این تحرکات در مناسبتهای خاصی چون روز ولنتاین و البته روزهای تعطیلات نوروز شدت میگیرد. حرکات و پویشهایی که چون درنهایت نیت بر این است به تغییرات مثبت در حوزه کسبوکار فعالان عرصه قلم بینجامد، بسیار بهتر و تأثیرگذارتر از طرحهای بیلانساز نهادهای تصمیمگیر و تصمیمساز فرهنگی از آب درمیآیند. طرحهایی چون کمپین «کتاب به جای گل، که سال گذشته در اماکن تئاتری مد شد؛ طرح «هر ماه یک کتاب»، که چندی پیش چند ناشر و نویسنده راه انداختند و حداقل در ظاهر نشان از یک پویش پویا را نشان میداد؛ و همین طرحهای ظاهرا معمولی فروش کتاب با تخفیفهای ویژه که تقریبا همهساله در آستانه نوروز در دستورکار کتابفروشیها و ناشران مختلف قرار میگیرد؛ و یک تحلیل گذرا هم میتواند مهر مثبت بر این ادعا بزند که به یقین بسیار کاراتر و تأثیرگذارتر از طرحهای رسمی عمل میکنند.
اما آیا این طرحها و نظایرشان تأثیرات ملموس بر بازار کتاب دارند؟ یا به عبارت دیگر؛ آیا این طرحها با توجه به وضع و حال اقتصاد نشر منطقی است؟
پاسخ این پرسش را ناشران و در کل فعالان دنیای قلم و کتاب بهتر میدانند. در واقع اینکه آیا تخفیفاتی که گاه تا ٥٠درصد قیمت پشت جلد کتاب هم میرسند، در شرایط بحرانی فعلی بازار کتاب که میتوان آن را ناشی از گرانی کاغذ و بالارفتن قیمت کتاب و البته پایینآمدن روزافزون قدرت خرید مردم دانست، میتوانند چرخهای زنگزده اقتصاد نشر را به حرکت درآورند و حداقل اینکه در حد بیرونکشیدن چوب از لای چرخهای این عرصه کارایی داشته باشند یا نه؛ پرسشی است که پاسخش را دستاندرکاران این عرصه بهتر میتوانند پاسخ دهند. دستاندرکارانی چون مدیر نشر ثالث بهعنوان یکی از معتبرترین ناشران امروز که تخفیف بسیار بالای ٤١درصدی را بهعنوان تخفیف عیدانه قایل شده است. وقتی از مدیران این انتشاراتی درباره غیرمنطقی به نظرآمدن چنین تخفیف بالایی میپرسم، اولین دلیلی که در توجیه اعمال چنین تخفیفی عنوان میکنند که البته فقط مربوط به کتابهایی میشود که توسط ثالث چاپ شدهاند؛ نزدیکبودن عید و آخر سال و مشکلات مربوط به کاغذ است. به گفته مدیران نشر ثالث، این تخفیف شاید موجب ضرر باشد ولی به علت نقدینگی و خرید کاغذ امری اجتنابناپذیر است. چنین کاری در چنین مقطعی از سال، باعث گردش حساب و خالیشدن انبارهای کتاب میشود؛ خالینشدن انبار یکی از مشکلات و علل چاپنکردن آثار جدید است.
انتشارات نگاه هم در آستانه عید تخفیفات عیدانه مشابهی برای همه کتابهایشان در نظر گرفته؛ که در مورد این انتشاراتی هم تخفیف ملموس ۳۳درصدی شامل آثارشان است. البته تخفیف این انتشاراتی شرط و شروطی هم دارد و آن این است که خریدار باید از طریق خرید اینترنتی از سایت این ناشر محصولات را ابتیاع کند. در کنار تخفیف؛ این ناشر مشوق دیگری نیز برای خریداران قایل شده و آن چیزی نیست جز پست سفارشی رایگان به شهرستانها. درباره چرایی و بهصرفهبودن یا نبودن چنین تخفیفهایی؛ مسئولان این نشر میگویند: درطول سال و در مناسبتهای خاصی مانند روز مادر، روز پدر، تخفیفهای سهشنبه و... نیز تخفیفهای مختلفی را در نظر میگرفتیم؛ و چنین نیست که همه چیز منحصر به تخفیف عیدانه باشد. به هرحال، این تخفیفها در پایان سال برای حمایت و همراهیکردن با مخاطبان برای کتاب عیدیدادن است.فارغ از اینکه آیا چنین طرحهایی منطقی است یا نه؛ یا اینکه میتواند معضل کتابنخوانی و کمبود تیراژ کتابها را برطرف کند یا نه؛ اینکه این دو انتشاراتی در ادامه تحرکات دو سهسال اخیر کوشیدهاند طرح عیدیدادن کتاب را امسال نیز ادامه دهند، به نظر میرسد حکایت از هدفگیری مناسب آن طرح باشد که اولبار در نوروز ٩٤ مطرح شد و در دوسال بعدی نیز ادامه یافت. این طرح که البته به گفته برخی از فعالان این عرصه به نتایج درخوری هم رسید؛ بر این مبنا بود که میکوشید تا در ازای اختصاص بخشی از یارانه نشر به کتابفروشیها و البته پیگیری معافیت مالیاتی آنها رونق جدیدی به حوزه کتاب و کتابفروشی بدهد. طبق این طرح، خریداران میتوانند در بازه زمانی اعلامشده به کتابفروشیهای مشارکتکننده در این طرح مراجعه کنند و کتابهای حوزه سنی بزرگسالان را با ٢٠درصد و کتابهای حوزه سنی کودکان و نوجوانان را با ٢٥درصد تخفیف تهیه کنند، اما اینکه آیا موفقیت نسبی این طرح توانست تغیر ملموسی در بازار این حوزه ایجاد کند یا نه؛ حکایتی دیگر است.
دکتر اکرم قدیمی رئیس انجمن ترویج علم ایران نگاهی ناامیدانه به این طرح دارد و ضمن اشاره به اینکه ترویج فرهنگ عیدیدادن کتاب را نیازمند فرهنگسازی میداند، با اشاره به تجربه شخصی خود میگوید: بارها دیدهام که افراد در مقابل هدیه کتاب واکنش منفی نشان میدهند و به نوعی اعتراض خود را نشان دادهاند، بنابراین به نظر میرسد که در گام نخست باید کتابخوانی ترویج شود تا در گامهای بعدی به کتاب بهعنوان یک هدیه عید نگاه شود. میتوان گفت، زمان زیادی برای این فرهنگسازی نیاز است. این مقام مسئول با تأکید بر لزوم صرف وقت برای این طرح گفت: تا فرهنگ کتابخوانی ترویج نشود توسعه علمی ایجاد نخواهد شد. کتاب گاهی بهعنوان کالایی جاگیر و اضافی قلمداد میشود و گاهی افراد ترجیح میدهند به جای کتاب پول نقد دریافت کنند.
اسماعیل امینی، شاعر اما نگاه مثبتی به عیدیدادن کتاب دارد: اینکه عادت بکنیم به جای پول، کتاب عیدی بدهیم، خوب است، اما نباید فراموش کنیم همه کارهایی که برای کتاب میشود، جایگزین تعادل طبیعی عرضه و تقاضای بازار کتاب نمیشود. مردم ما هزینهکردن پول برای خرید کتاب را خرج اضافه میدانند اما حاضر هستند که چندبرابر قیمت یک کتاب را برای خرید لباس هزینه کنند؛ که مراکز نقشآفرین در امر تعلیم و تربیت و رسانهها تأثیر بسزایی در این نوع نگاه جامعه به کتاب دارند. سعید بیابانکی دیگر شاعری است که در این مورد حرف میزند. به گفته او، «عیدیدادن کتاب و تبدیلکردن آن به یک فرهنگ خوب به نظر میرسد اما این امر مشروط به دیدن و خواندن کتابهای عیدی است». به عبارت بهتر، عیدیدادن کتاب خوب است و علاوه بر آشنایی بیش از پیش مردم با کتابهای ارزشمند به گردش اقتصاد نشر کمک میکند اما اگر این آثار در گوشه کتابخانههای شخصی خاک بخورند، تأثیری روی فرهنگ جامعه نخواهند داشت. به هرحال، در روزهایی که فروش حتی ١٠ نسخه از یک کتاب نیز برای بسیاری از کتابفروشان و ناشران بدل به رویایی دور و دراز شده؛ هر طرحی که به این بازار نیمهجان اندک نفسی بدهد و احتضار را از جسم خسته این موجود محترم دور کند، در خور تقدیر و تحسین است. این را هم نباید فراموش کرد که کادودادن کتاب تنها به معنای حمایت از اقتصاد ناشران و نویسندگان نیست. همین که خوانندهای لای کتابی را باز کند و چند صفحه از آن را مطالعه کند؛ اتفاق بزرگی است که تمام طرحهای دولتی و غیردولتی در تمام این چهار دهه نتوانستهاند حتی آن را چند ثانیه هم ارتقا بخشند. حالا اگر طرح عیدیدادن این آمارها را تکانی کوچک دهد؛ چه ایرادی دارد؟ چرا باید فکر کنیم برای هر دستاوردی باید به راههای پیچیده و برنامههای آنچنانی دست بزنیم؟ گاه میشود به طرحهای خودجوش مردمی هم اعتماد کرد.
کتابِ خوب بخوانیم
شقایق قندهاری، مترجم|وضع کتابخوانی در کشور ما از تاسف گذشته و بسیار غمانگیز است، اما سوال این است که آیا میتوان شیوههایی را تدارک دید تا در همین حال هم به ترویج کتاب و کتابخوانی کمک کرد؟ پاسخ به این سوال مثبت است و هر چند ممکن است در برخی موارد گامی که برمیداریم خیلی بلند نباشد، اما برای ترویج کتابخوانی باید از گامهای کوچک آغاز کرد. این موضوع بسیار مهم است که کتاب خواندن از سنین کودکی آغاز شود، اما واقعیت امروز در درون خانوادهها این است که پدران و مادران خودشان کتابخوان نیستند و بچهها در طول زمان حضور در خانواده، والدین را درحال مطالعه نمیبینند. در بسیاری از منازل کتابخانه وجود ندارد و چون والدین احساس نیاز به کتاب خواندن نمیکنند، این عادت به بچهها نیز سرایت میکند. سالهاست به صورت کلان درباره نقش خانواده در کتابخوانی و ترویج آن صحبت میشود اما طی این سالها اقدامی جدی و اساسی در این زمینه انجام نشده است. به نظر میرسد در گام نخست اگر بتوانیم کتابخانههای نهچندان فعال و مناسب مدارس را فعال کنیم و زنگهایی مانند انشا را پس از تجهیز کتابخانهها به کتابهای خوب، با کتابخوانی جایگزین کنیم، میتوان امیدوار بود بچهها لذت کتاب خواندن را درک کنند. لذتی که خیلی شخصی و منحصربهفرد است و اگر کسی این لذت را بچشد و رمز و رازهایی که در این زمینه وجود دارد را درک کند، میتوان مطمئن بود که به خواندن کتاب و مطالعه به صورت مستمر روی خواهد آورد.
یکی از موضوعات دیگر این است که بتوانیم هدیه دادن کتاب را در جامعه رواج دهیم. اکنون مناسبتی مانند سال نو را در پیش داریم. چقدر خوب است که بتوانیم چه در این مناسبت یا در مناسبتهای دیگر مانند تولد عزیزانمان به آنها کتاب هدیه بدهیم. اما موضوع بااهمیت این است که صرف کتاب خواندن ملاک نیست و باید «کتاب خوب» بخوانیم و هنگام هدیه دادن هم مولفههای مختلف در خرید کتاب برای افراد مختلف را در نظر داشته باشیم؛ اینکه زمینه علاقه آنها چیست؟ چه کتابی مناسب سن و سال آنهاست و... این محقق نمیشود مگر اینکه به کتابفروشیهای خوب شهرمان مراجعه کنیم؛ کتابفروشیهایی که به صورت حرفهای این کار را انجام میدهند و در این زمینه تخصص دارند.
کتابخوانی کانالیزه نشود
محمدرضا مرزوقی، نویسنده| فضای کتاب و کتابخوانی خیلی فضای امیدوارکنندهای ندارد و هنوز که هنوز است وقتی صحبت از کتاب میشود، با مکتوباتی مواجه هستیم که تیراژهای اندکی دارد. درباره ترویج کتاب و کتابخوانی هم حرف و شعار البته بسیار است. مسئولان همیشه درباره این موضوع حرف میزنند و حتی نقبی به حدیث و قرآن میزنند که چقدر مطالعه و کتابخواندن مفید است اما من بهعنوان یک نویسنده که کارم این است، معتقدم تا زمانی که کتاب بهعنوان یک شخصیت مستقل خارج از کانالهای رایج بین مردم جا نیفتد، نمیتوان به شیوع کتابخوانی امیدوار بود. در این زمینه باید قبل از هرچیز مسئولان ما کتابخوان شوند و منظور این نیست که آنها اکنون کتاب نمیخوانند بلکه مادامی که کتابخوانی به صورت کانالیزه وجود داشته باشد، هیچ تأثیری ندارد. در جامعه ما خیلیها هستند کتاب میخوانند اما مثلا طرف استاد دانشگاه یا معلم است و در زمینه کاری خود، کتاب میخواند یا من خودم بهعنوان یک نویسنده مادامی که برای نقد، کتابی را مطالعه میکنم، آن را جزو مطالعه خودم و کتابخوانی به حساب نمیآورم، زیرا این مربوط به کار من است. به همین دلیل رواج کتابخوانی با کتابخوانی کانالیزهشده، اتفاق نمیافتد. همین الان حتی در خانوادههای طبقه متوسط هم کتابخوانی رواج چندانی ندارد. البته ما در زمینه ادبیات کودک هرچند کم اما امیدواری بیشتری داریم اما در ادبیات بزرگسال وضع بسیار ناامیدکننده است. هنوز خانوادهها برای بچههای خود کتاب میخرند اما برای خودشان خیر حتی در بسیاری از منازل، ما کتابخانهای نمیبینیم که ٢٠ تا ٣٠ نسخه کتاب (منظور کتاب های غیرکانالیزهشده) داشته باشد. به نظر من ما به فرهنگ مکتوب بدبین هستیم و حتی در صدساله گذشته با این فرهنگ سر جنگ داشتهایم. بدبینی ما در این چهاردهه هم بسیار بیشتر شده است، خاطرهای در این زمینه نقل میکنم که خودش گویاست. من سال دوم راهنمایی بودم و درس آمادگی دفاعی داشتیم و مربیمان چهرهای نظامی بود. آن زمان من در بوشهر بودم و یکی از روزها معلم با آبوتاب درباره توریست تعریف میکرد که در خیابان داشته مطالبی را مینوشته و مکتوب میکرده است. معلم میگفت، اینها دارند درباره ما اطلاعات جمع میکنند و... این و البته نمونههای بسیار دیگر نشان میدهد ما به مکتوبات بدبین هستیم.