جستجو

آرشيو

تماس با ما

درباره ما

صفحه نخست

 
تاريخ درج: يکشنبه، 6 تير 1395     
سیدی که روزه‌اش را با گلوله‌ها افطار کرد

اعدام انقلابی حسنعلی منصور با همکاری شهیدان محمّد بخارایی، رضا صفار هرندی، مرتضی نیک‌نژاد و حاج صادق امانی جامة عمل پوشید.
فارس: زندگی‌نامه شهید شهید اندرزگو در رمضان سال 1318 شمسی، در خیابان شوش تهران در یک خانواده متوسط دیده به جهان گشود. او پس از طی دوران کودکی و در پایان تحصیلات ابتدایی به سبب مشکلات معیشتی، ترک تحصیل کرد و در یک کارگاه نجاری مشغول به کار شد. از آنجایی که به علوم دینی علاقه وافری داشت پس از فراغت از کار روزانه، تا پاسی از شب در مسجد هرندی دروس فقه و اصول می‌خواند.

سیدی که روزه‌اش را با گلوله‌ها افطار کرد
 
شهید اندرزگو، در نوجوانی با نواب صفوی آشنا شد. وی که در آن سالها خود را به سلاح علم و ایمان مجهز میساخت، سرانجام با درک و لمس روح نهضت 15 خرداد به رهبری امام خمینی(ره) در هیجده سالگی گام به عرصه مبارزه با رژیم پهلوی نهاد. شهید اندرزگو در جریان قیام 15 خرداد، یکی از عاملان تظاهرات پرشور مردم بود. پس از واقعه 15 خرداد، در همان رابطه دستگیر و زیر شدیدترین شکنجه‌ها قرار گرفت. پس از رهایی از زندان با شهید حاج صادق امانی و دیگر دوستانی که از سابق می‌شناخت ارتباط برقرار کرد و وارد شاخه نظامی هیأت موتلفه جمعیت‌های اسلامی شد .در همین زمان مساله ترور حسنعلی منصور- نخست‌وزیر وقت- مطرح شد.

اعدام انقلابی حسنعلی منصور با همکاری شهیدان محمّد بخارایی، رضا صفار هرندی، مرتضی نیک‌نژاد و حاج صادق امانی جامة عمل پوشید. شهید اندرزگو که 19 سال بیشتر نداشت، در این عملیات مسوولیت کُندکردن حرکت اتومبیل منصور در محدوده بهارستان را بر عهده داشت، تا شهید بخارایی بتواند با دقت عمل او را از پای درآورد. هنگامی‌که شهید اندرزگو با موفقیت وظیفه خود را انجام داد، منصور به ناچار در نزدیکی مجلس از اتومبیل پیاده و عازم مجلس شد و همین امر فرصتی فراهم آورد که شهید بخارایی خشم و نفرت ملت مسلمان ایران را با گلوله ای که در گلوی او نشاند، ابراز نماید. پس از این حرکت، شهید اندرزگو برای اطمینان از مرگ منصور، خود را به او رساند و گلوله دیگری در مغزش خالی کرد و به سرعت متواری شد. از آن به بعد زندگی مخفی اختیار کرد، و مخفیانه در قم زندگی و تحصیل علوم حوزوی را ادامه داد.

رژیم که از یافتن وی ناامید شده بود، او را غیابی محاکمه و به اعدام محکوم کرد. وی پس از مدتی توسط ساواک شناسایی شد اما توانست فرار کند و خود را مخفیانه به عراق رساند و از نعمات وجودی امام(ره) از نزدیک استفاده‌ها برد .در سال 1345، به ایران بازگشت و به قم رفت و دوباره مشغول فعالیت‌های انقلابی شد. شهید، دوباره شناسایی شد و ناچار به تهران آمد و در محله چیذر سکنی گزید. در همین جا بود که ازدواج کرد و یک سال و نیم در یک اتاق اجاره‌ای با همسرش زندگی کرد.

در سال 1351 شمسی، یکی از دوستان وی دستگیر و در زیر شکنجه‌های طاقت فرسا به مواردی در رابطه با شهید اندرزگو اعتراف کرد و ساواک با استفاده از سرنخی که به دست آورده بود، درصدد دستگیری وی برآمد، اما او توانست مثل همیشه از دست ساواک بگریزد و به قم رود. بار دیگر، ساواک موفق به شناسایی محل زندگی او شد و این بار نیز، وی از معرکه گریخت و با نامی دیگر و در لباسی مبدل، خود را به مشهد رساند و در آن شهر با حجت‌الاسلام والمسلمین عباس واعظ طبسی تماس گرفت و با کمک ایشان توانست همراه همسرش و به طور پنهانی از طریق زابل و زاهدان به افغانستان فرار کند.

وی در افغانستان تنها یک ماه دوام آورد و نتوانست دور از مبارزه باشد؛ از این رو مخفیانه خود را به مشهد رساند. او در مشهد چندین خانه عوض کرد و پنهانی به سفر حجّ مشرف شد. در سفر دیگری که عازم حجّ عمره شده بود، خود را به نجف اشرف رساند و به زیارت امام(ره) نایل آمد و از انفاس قدسی آن دریای فیض، نیرو گرفت. سپس به سوریه و لبنان سفر کرد و بر تجربه های مبارزاتی خویش افزود.

سیّد پس از بازگشت به ایران همزمان با اوج‌گیری انقلاب اسلامی تصمیم به نابودی شاه گرفت. از این رو در یک برنامه 6 ماهه، رفت و آمدهای شاه را زیر نظر گرفت تا بتواند با واردکردن مواد منفجره از فلسطین، هدف خود را محقق کند. بنابراین دست به کار شد تا به کمک شخصی در داخل کاخ سلطنتی به این مهم دست یابد؛ اما با شهادتش توفیق اجرای آن را از دست داد.

از آن جایی که ماموران ساواک به طور دائم در جستجوی وی بودند، توانستند اطلاعاتی حین شکنجه تعدادی از مبارزان اسلامی، از اندرزگو به دست آورند. ساواکی‌ها در چارچوب این اطلاعات تلفن‌های بخش وسیعی از شهر تهران را تحت کنترل گرفتند تا توانستند رد مکالمات او را به دست آورند و پی بردند که شهید اندرزگو روز 19 ماه مبارک رمضان افطار را در منزل یکی از دوستانش خواهد بود. شهید اندرزگو، نزدیک غروب آن روز با یک موتور گازی راهی منزل دوستش شد؛ مأموران ساواک قبلاً منطقه را به محاصره در آورده بودند. وی پس از ورود به خیابان سقاباشی متوجه حضور ماموران ساواک شد؛ اما برای فرار از مهلکه، دیر شده بود. او با پناه گرفتن در پشت یک اتومبیل سعی در گمراه کردن مأموران داشت، ولی مأموران رژیم از فاصله دور پاهای وی را مورد هدف قرار دادند.

شهید اندرزگو در حالی که خون، به شدت از پاهایش جاری بود، توانست تعدادی از اسناد همراه خویش را بجود و تعدادی دیگر را نیز با خون خود آغشته کرد تا به دست مأموران ساواک نیفتد. دژخیمان رژیم که به شدت از این چریک مسلمان وحشت داشتند از فاصله دور او را به گلوله بستند و از این باک داشتند که شهید اندرزگو به خودش مواد منفجره بسته باشد. آن ها وقتی مطمئن شدند که وی قادر به انجام حرکتی نیست به او نزدیک شده وی را روی برانکارد قرار دادند، اما سّید با تکانی خود را از روی برانکارد به داخل جوی آب انداخت. لحظه شهادت فرا رسیده بود و او در روز ضربت خوردن مولایش علی(ع) و در حالی که روزه بود و روزه خود را با خوردن اسناد باز کرد، به لقای پروردگارش شتافت. سیّد همواره گفته بود که: «زنده مرا نخواهند یافت» و سرانجام نیز چنین شد.

عبدالکریم سپهرنیا، دکتر حسینی، شیخ عباس تهرانی، ابوالحسن نحوی، سیّد ابوالقاسم واسعی و محمدحسین الجوهرچی نامهایی بودند که سید از آن ها استفاده می‌کرد و مناسب هر نام، به چهره ای ظاهر می گردید.

این خروس‌ها تخمگذارند!


یکی از خاطراتی که رهبر معظم انقلاب برایم تعریف کردند، این بود که بارها پدرم را در کوچه و خیابان دیده بودند و بعد از سلام و احوال‌پرسی متوجه شده بودند که در دست او زنبیلی پر از مهمات و اسلحه است و او با خونسردی کامل آنها را با خود جابه‌جا می‌کرد. پدرم بارها ما را هم هنگام جابه‌جایی مهمات با خود می‌برد تا این عملیات شکلی عادی‌تر به خود بگیرد. البته ما اینها را بعدها از زبان حضرت آقا شنیدیم و آن زمان متوجه نمی‌شدیم.

از حضرت آقا شنیدم که: یک روز آقای اندرزگو را در بازار «سرشور» مشهد دیدم که با یک موتور گازی می‌آمد. موتور را که نگه داشت، دیدم چند خروس در عقب موتور خود دارد. از او درباره خروس‌ها پرسیدم، جواب داد که این خروسها استثنایی‌اند و تخم می‌گذارند! حضرت آقا فرمودند زنبیل را که کنار زدم، دیدم زیر پای خروسها پر از نارنجک و اسلحه است. (سیدمهدی اندرزگو، فرزند شهید سیدعلی اندرزگو)


منابع

1. یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب «8 سردار سرفراز شهید حجت‌الاسلام سیدعلی اندرزگو»، ناشر: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات.

2. سفر بر مدار مهتاب، گفتوگو با کبری سیل‌سپور همسر شهید سید علی اندرزگو، مرتضی سرهنگی، هدایت‌الله بهبودی، نشرکمان.

3. سفر صبح، زندگینامه شهید سیدعلی اندرزگو، محمد عزیزی، نشر شاهد.

4. حماسه شهید اندرزگو، بر اساس اسناد و خاطرات، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

5. ستاره شمال، زندگینامه داستانی شهید سیدعلی اندرزگو، ناهید سلمانی، سوره مهر.

6. دار بر دوش، یعقوب توکلی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.

7. شهید اندرزگو،رضا زنگی‌آبادی، انتشارات مدرسه.

8. ماهنامه شاهدیاران، ویژه نامه شهید اندرزگو.

 
فصلنامه فرهنگ پویا 27-26.



درج يادداشت و نظرات

نام:
  ايميل:
توضيحات: