جستجو

آرشيو

تماس با ما

درباره ما

صفحه نخست

 
تاريخ درج: چهارشنبه، 28 مرداد 1394     
نجات قاتل زن جوان از چوبه دار

 به‌گزارش شرق، این مرد جوان سه سال قبل در حالی توسط مأموران پلیس بازداشت شد که یک سال از قتل لیلا می‌گذشت. سال ٩٠ مأموران بیمارستانی در تهران به پلیس خبر دادند زن جوانی که لیلا معرفی شده جانش را ازدست داده و مردی که او را به بیمارستان آورده مدعی‌ شده شوهرش است اما بعد از بیمارستان فرار کرده‌ است.

طبق گزارشی که حراست بیمارستان به پلیس داد بعد از اینکه لیلا توسط مردی به بیمارستان برده ‌شد پزشکان برای معاینه او بالای سرش حاضر اما متوجه شدند زن جوان جانش را ازدست داده ‌است. فردی که خود را شوهر لیلا معرفی کرده مدعی‌ شده‌ بود او خودکشی کرده‌ است. با توجه به اینکه مرد جوان از بیمارستان فرار کرده و هیچ مدرک شناسایی یا تلفنی هم در اختیار حراست قرار نداده ‌بود، بنابراین پلیس تحقیقات خود را برای شناسایی و بازداشت او و همچنین شناسایی خانواده لیلا آغاز کرد. مأموران یک روز بعد خانواده دختر جوان را پیدا کردند. پدر لیلا به پلیس گفت دخترش تنها زندگی می‌کرد و گاهی به آنها سر می‌زد.

 او همچنین گفت لیلا شوهر نداشته و چند سال قبل از همسرش جدا شده ‌است. بررسی‌های مأموران نشان داد لیلا زمانی که نوجوان بود با تصمیم‌ خانواده‌اش با مردی ازدواج کرد و چند سال بعد درحالی‌که فرزند هم داشت از شوهرش جدا شد.

 او بعد از مدتی خانواده خودش را هم ترک کرد و تنها زندگی می‌کرد. بررسی‌ تلفن همراه لیلا نشان داد او با چند ‌نفر تماس‌های زیادی داشته اما آخرین تماس او با فردی به نام پیمان بود. همچنین معلوم شد لیلا مواد نیز مصرف می‌کرد و اطرافیانش هم این موضوع را می‌دانستند و علت اصلی اختلاف با پدرش هم همین موضوع بود. در تحقیقات بعدی خانه پیمان شناسایی شد اما پلیس دریافت او چندی‌قبل خانه و محل کارش را ترک کرده ‌است؛ همین مسئله بازداشت پیمان را به تعویق انداخت.

مدتی بعد مأموران توانستند نشانی جدید مرد جوان را پیدا کنند و سرانجام او بازداشت شد. پیمان در بازجویی‌ها مدعی ‌شد قصدی برای کشتن لیلا نداشت و او را دوست داشت اما تصمیمی برای ازدواج با او نداشت. پیمان درباره زندگی‌ شخصی‌اش گفت: من و لیلا چندسالی بود که همدیگر را می‌شناختیم، او به محل کار من می‌آمد و بیشتر اوقات باهم بودیم. مدتی او را صیغه کردم اما بعد متوجه شدم لیلا اعتیاد دارد و همین مسئله باعث شد از هم جدا شویم. مدت صیغه ما تمام‌ شده ‌بود و من دیگر حاضر نشدم با او زندگی کنم اما گاهی همدیگر را می‌دیدیم. لیلا را دوست داشتم و نمی‌توانم عشق به او را انکار کنم اما می‌دانستم او نمی‌تواند زن زندگی من باشد، چون راهی که برای زندگی‌اش انتخاب کرده بود راه درستی نبود و من هم به خواستگاری دختری محجوب رفته ‌بودم تا با او ازدواج کنم. شب حادثه لیلا تلفن کرد و گفت می‌خواهد من را ببیند، گفتم فعلا کار دارم و امکان‌پذیر نیست، گفت تا زمانی که لازم است صبر می‌کند. حدود ساعت ١١ شب بود که به محل کار من آمد معلوم بود دوباره مواد مصرف کرده‌ است؛ حالش اصلا خوب نبود حرف‌هایی می‌زد که خیلی نگرانم ‌کرد، مرتب می‌گفت من را حلال کن. نباید خیلی کارها را می‌کردم و اشتباه کردم. گریه می‌کرد.

متهم گفت: وقتی با هم رابطه داشتیم متوجه شدم قسمت‌های مختلف بدنش کبود شده ‌است. پرسیدم این کبودی‌ها به چه دلیل است، گفت به تو ربطی ندارد، تو هیچ‌کس من نیستی و لازم نیست در این‌باره توضیح بدهم. سر این موضوع جروبحث کردیم و او فحاشی کرد، برای اینکه صدا بیرون نرود جلوی دهانش را گرفتم، آرام شد و بعد خوابیدیم. صبح سعی کردم بیدارش کنم اما بیدار نشد، موضوع را به دوستم خبر دادم و از او کمک خواستم، حتی عملیات احیا را هم روی او انجام دادم مقدار زیادی قرص از دهان لیلا بیرون آمد. دوستم گفت ما نمی‌توانیم کاری بکنیم و باید او را به بیمارستان برسانیم. زمانی که او را بردیم دکترها با عجله بالای سرش آمدند و بعد از من پرسیدند چه اتفاقی افتاده و من هم گفتم دارو خورده ‌است، بعد هم برای انجام کاری از بیمارستان خارج شدم می‌خواستم موضوع را به خانواده‌اش خبر دهم که متوجه شدم فوت شده‌ است.

متهم در ادامه گفت: اگر من را احضار می‌کردند حتما به اداره آگاهی می‌رفتم اما یک سال گذشت و کسی سراغم نیامد تا اینکه یک شب آمدند و بازداشتم کردند. گفته‌های پیمان در حالی بود که پزشکی‌قانونی اعلام کرد علت مرگ لیلا فشار بر عناصر حیاتی گردن است و هیچ دارویی در معده یا خون او پیدا نشده‌ است.

 با توجه به تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست پرونده به شعبه ٧٤ دادگاه کیفری وقت استان تهران ارسال شد و متهم پای میز محاکمه رفت. با توجه به اینکه نماینده دادستان درخواست مجازات و اولیای‌دم درخواست صدور حکم قصاص کرده‌ بودند، متهم به مرگ محکوم شد. رأی صادره از سوی دیوان‌عالی کشور مورد تأیید قرار گرفت و در نهایت اولیای‌دم با دریافت دیه حاضر به گذشت از قصاص شدند. روز گذشته متهم یک‌ بار دیگر پای میز محاکمه رفت و گفته‌های قبلی‌اش را قبول کرد و خواستار بخشش شد. هیأت قضات شعبه چهار دادگاه کیفری‌ شماره یک استان تهران متهم را به حبس محکوم کردند.




درج يادداشت و نظرات

نام:
  ايميل:
توضيحات: